جای سیم روی دستم هنوز هم اذیتم میکنه. با اینکه دستکش دستم بود باز هم انگشت هام زخم شد. راستش اون انگشتی که توی خونم پیدا کردید، قرار نبود اونجا باشه.
وقتی با سیم گلوش رو فشار میدادم، اون احمق دستش رو روی گردنش گذاشت اما انگشتش بجای محافظت ازش، پا پس کشید و بالاخره انگشت خونین روی زمین افتاد.
وقتی گردنش رو تا نیمه بریدم فشار دستم رو کم کردم.
باید سیم رو از گردنش بیرون میکشیدم اما اون دیگه جونی برای ادامه نداشت. هرچی سیم رو جلو میکشیدم تا از گردنش بیرون بیاد فقط بدنش رو بیشتر به خودم تکیه دادم. پس با رها کردن سیم، روی زمین رهاش کردم. خم شدم و اینبار راحت سیم رو بالا کشیدم.
فقط چند میلی متر سیم رو تکون داده بودم که بخاطر صدایی که ایجاد میکرد متوقف شدم. برای چند لحظه سکوت رو انتخاب کردم اما بعد سیم رو آرومتر از قبل بیرون کشیدم.
صدایی که داشت روحم رو نوازش میکرد.
باز هم سیم رو بین همون زخم قبلی فرو کردم و بیرون کشیدم. درست یادم نیست چندبار اینکار رو تکرار کردم اما اوایل هرچی بیشتر انجامش میدادم، خون بیشتری جاری میشد. اما رفته رفته مقدار خون انقد کمشد که گاهی هیچ خونی بیرون نمیریخت.
سرد شدن بدنش فقط یک ربع وقت برد، بعد از اون انگار کنار یک یخچال نشسته بودم، سرد بود.
لب هاش سفید و خشک شده بود، من هم از بالم لبم براش زدم. اما بالم لب روی لب هاش شکست. اون بالم لب دوست داشتیم رو شکست؛ حدود پنج دقیقه بدن سردش زیر مشت هام بی دفاع بود. با هر مشت شکل گرفتن گوشتش رو حس میکردم اما بعد از چند ضربه. هرجایی که مشتم رو میکوبیدم متلاشی میشد.
For:@Silvermoondaily
وقتی با سیم گلوش رو فشار میدادم، اون احمق دستش رو روی گردنش گذاشت اما انگشتش بجای محافظت ازش، پا پس کشید و بالاخره انگشت خونین روی زمین افتاد.
وقتی گردنش رو تا نیمه بریدم فشار دستم رو کم کردم.
باید سیم رو از گردنش بیرون میکشیدم اما اون دیگه جونی برای ادامه نداشت. هرچی سیم رو جلو میکشیدم تا از گردنش بیرون بیاد فقط بدنش رو بیشتر به خودم تکیه دادم. پس با رها کردن سیم، روی زمین رهاش کردم. خم شدم و اینبار راحت سیم رو بالا کشیدم.
فقط چند میلی متر سیم رو تکون داده بودم که بخاطر صدایی که ایجاد میکرد متوقف شدم. برای چند لحظه سکوت رو انتخاب کردم اما بعد سیم رو آرومتر از قبل بیرون کشیدم.
صدایی که داشت روحم رو نوازش میکرد.
باز هم سیم رو بین همون زخم قبلی فرو کردم و بیرون کشیدم. درست یادم نیست چندبار اینکار رو تکرار کردم اما اوایل هرچی بیشتر انجامش میدادم، خون بیشتری جاری میشد. اما رفته رفته مقدار خون انقد کمشد که گاهی هیچ خونی بیرون نمیریخت.
سرد شدن بدنش فقط یک ربع وقت برد، بعد از اون انگار کنار یک یخچال نشسته بودم، سرد بود.
لب هاش سفید و خشک شده بود، من هم از بالم لبم براش زدم. اما بالم لب روی لب هاش شکست. اون بالم لب دوست داشتیم رو شکست؛ حدود پنج دقیقه بدن سردش زیر مشت هام بی دفاع بود. با هر مشت شکل گرفتن گوشتش رو حس میکردم اما بعد از چند ضربه. هرجایی که مشتم رو میکوبیدم متلاشی میشد.
For:@Silvermoondaily