سلام حضرت رهایی ، مهدی جان.
دوباره صبح دمید و من همچون مرغی اسیر خود را به در و دیوار تکرارها می کوبم و از لابلای آن، آسمان،بهار و پرواز را انتظار می کشم.
و دلخوشم که از بین این حصارها به دلم سر میزنی.
دوباره صبح دمید و من همچون مرغی اسیر خود را به در و دیوار تکرارها می کوبم و از لابلای آن، آسمان،بهار و پرواز را انتظار می کشم.
و دلخوشم که از بین این حصارها به دلم سر میزنی.