ایگوروشکا برگشت و به قبرستان صلیبی پشت سرش نگاه کرد، با هر حرکت چرخ های کالاسکه قدیمی انگار از اونجا دورتر میشد
درختچه های گیلاس بالاسر سنگ قبر نمای زیبایی رو درست کرده بودند با هر وزش باد قبرستان صلیب هارو تبدیل به دشت شکوفه ها میکردند، اونجا مادر بزرگ ایگوروشکا به خوابی ابدی فرو رفته بود ..
اون همیشه قبل از مرگش خوشحال بود و برای ایگور نان های کشمشی تازه درست میکرد '
دشت'
درختچه های گیلاس بالاسر سنگ قبر نمای زیبایی رو درست کرده بودند با هر وزش باد قبرستان صلیب هارو تبدیل به دشت شکوفه ها میکردند، اونجا مادر بزرگ ایگوروشکا به خوابی ابدی فرو رفته بود ..
اون همیشه قبل از مرگش خوشحال بود و برای ایگور نان های کشمشی تازه درست میکرد '
دشت'