Репост из: @attachbot
🔘شعر نگو بگو زبانحال🔘
شعر جدیدم 👇
من آه جگر سوزم ، لب تشنه ی بارانم
ابری شده چشم دل ، آماده ی طوفانم
یک ریگ بیابان یا ، یک قطره ای از دریا
مثل شعرا گویم : یک مصرع دیوانم
از طایفه ی عشقم ؛ از خطه ی خوبی ها
نشناخته ای من را ؟ همشهری سلمانم
در مکتب مولایم شاگرد بدی هستم
عمری زده ام درجا ، من طفل دبستانم
از گفتن دردم با نامردِ به ظاهر دوست
آنقدر ضرر دادم ، واللهِ پشیمانم
از بس به زمین خوردم ، با سوت و کف و هورا
بین خودمان باشد ؛ از خلق گریزانم
این نفس بلایی را آخر به سرم آورد
در محکمه محکومم ، چون پاره گریبانم !
بدنام شدن یعنی : یک مردنِ تدریجی
رسوای زبان ، آری ؛ من کشته ی بهتانم
کردار ، خودِ کافر ؛ پندار ، شبیه گبر
رفتار ولی طوری ، انگار مسلمانم !
سرگرمی دیروزم تسبیح و عبادت بود
امروز به هر خلوت در خدمت شیطانم
تا خرخره در نکبت غرقی و پی عیبی ؟!
دنبال چه ای ؟ باشد ؛ لک است به دامانم
مومن سر ما را خورد ؛ بی دین دل ما را برد !
حیران مشو از اینکه غارت شده ایمانم
با دست خودم خود را ، بر باد فنا دادم
خسران زده ام اما ، من در پی جبرانم
در معرکه با فتنه ، عمار که نه اما
فرمانده دهد فرمان ، فورا کف میدانم
این دیر خراب آباد ، منزلگه دائم نیست
من هم دو سه روزی در این بادیه مهمانم
گفتا که : چه شد عهدت ؟ ماندی سر پیمانت ؟
گفتم که : سرافکنده در نزد شهیدانم
#یدالله_شهریاری
@yshahryari
شعر جدیدم 👇
من آه جگر سوزم ، لب تشنه ی بارانم
ابری شده چشم دل ، آماده ی طوفانم
یک ریگ بیابان یا ، یک قطره ای از دریا
مثل شعرا گویم : یک مصرع دیوانم
از طایفه ی عشقم ؛ از خطه ی خوبی ها
نشناخته ای من را ؟ همشهری سلمانم
در مکتب مولایم شاگرد بدی هستم
عمری زده ام درجا ، من طفل دبستانم
از گفتن دردم با نامردِ به ظاهر دوست
آنقدر ضرر دادم ، واللهِ پشیمانم
از بس به زمین خوردم ، با سوت و کف و هورا
بین خودمان باشد ؛ از خلق گریزانم
این نفس بلایی را آخر به سرم آورد
در محکمه محکومم ، چون پاره گریبانم !
بدنام شدن یعنی : یک مردنِ تدریجی
رسوای زبان ، آری ؛ من کشته ی بهتانم
کردار ، خودِ کافر ؛ پندار ، شبیه گبر
رفتار ولی طوری ، انگار مسلمانم !
سرگرمی دیروزم تسبیح و عبادت بود
امروز به هر خلوت در خدمت شیطانم
تا خرخره در نکبت غرقی و پی عیبی ؟!
دنبال چه ای ؟ باشد ؛ لک است به دامانم
مومن سر ما را خورد ؛ بی دین دل ما را برد !
حیران مشو از اینکه غارت شده ایمانم
با دست خودم خود را ، بر باد فنا دادم
خسران زده ام اما ، من در پی جبرانم
در معرکه با فتنه ، عمار که نه اما
فرمانده دهد فرمان ، فورا کف میدانم
این دیر خراب آباد ، منزلگه دائم نیست
من هم دو سه روزی در این بادیه مهمانم
گفتا که : چه شد عهدت ؟ ماندی سر پیمانت ؟
گفتم که : سرافکنده در نزد شهیدانم
#یدالله_شهریاری
@yshahryari