Репост из: دختـــHamsaroonehــرونه
من اونجا بودم که ازش انتقام بگیرم..فکر میکردم که منو نمیشناسه . اما اون یه گانگستر بود که منو به عمارتش کشوند..اون عاشقم شده بود .از همون اول و من نمیدونستم❤️🔥🔞
-عجیبه که خودت تنها داری دوش میگیری!
متیو از گوشه چشم نگاهی بهش کرد. صورتش، گردن و سینه های لختش و بعد بین پاهاش و بعد دوباره چشماش..سعی کرد خودش رو آروم کنه..دلش واقعا میخواست که باهاش بخوابه
+دختر خوبی باش و برو بیرون!
توی دو قدمی متیو وایستاد و سرش رو کمی بالا گرفت تا به چشمای طوسیش خیره بشه!
قطره های آب آروم، حالا بدنش رو خیس میکردن.
دستاش رو دراز کرد و توی موهای خیس متیو فرو برد و چنگی بهشون زد. یه قدم دیگه برداشت.
-هوم؟ منظورت چیه؟ قبلا موقعی دختر خوبی میشدم که روت سواری میکردم. الان تغییر کردی؟
متیو ناراضی هیسی کشید.
+بسه دایانا.
اغواگرانه خندید.
-متیو؟ چت شده؟ من فقط میخوام که دوش بگیرم. همین. چون اینجا رو دوست دارم. و خب بدن تو هم گرمه و..
آه خدا..نمیدونی چقدر لذت بخشه برام..
و تن لختش رو به متیو چسبوند و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد و با نیاز و چشمای خمارش بهش نگاه کرد.
-نمیخوای دوباره دختر خوبت باشم ؟
متیو غرید و لبای خیسش رو به دندون گرفت! نیشخند دایانا رو حس کرد و با شدت بیشتری لب پایینش رو مکید، چرا سیر نمیشد از طعمشون؟
هربار بیشتر میخواست.
-آه... متیو.. متیو...
دیگه نمیتونست خودش رو کنترل کنه، رون های لخت دایانا رو چنگ زد و بلندش کرد. کمرش رو به دیوار شیشه ای کوبید .
گردنش رو محکم بین دندوناش کشید
دایانا بخاطر سردی دیوار قوسی به کمرش داد.
-میخوامت متیو.. اه... الان.. زودتر..
+باید امادت کنم!
دایانا ناراضی نالید.
-نه.. نه.. نمیخوام.. لطفا..
+جاسوس کوچولو دلش برای همخوابه شدن با من تنگ شده اره؟
متیو گفت و به چشمای آبی گرد شده دختر نیشخندی زد
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
پارت واقعی رمانه، بچه نیاد🔞🍆
کپی ممنوع
یه داستان پر از هیجان با یک موضوع جدید
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
دایانا دختر فقیری که راز متیو، رئیس مافیا رو میفهمه! و توی عمارتش زندانی شده..بین مردن و همخوابه شدن مجبور میشه که هرشب توی تخت متیو..🔥🔥.اما چی میشه اگر دایانا دختر یکی از خاندانهای معروف مافیا باشه؟
-عجیبه که خودت تنها داری دوش میگیری!
متیو از گوشه چشم نگاهی بهش کرد. صورتش، گردن و سینه های لختش و بعد بین پاهاش و بعد دوباره چشماش..سعی کرد خودش رو آروم کنه..دلش واقعا میخواست که باهاش بخوابه
+دختر خوبی باش و برو بیرون!
توی دو قدمی متیو وایستاد و سرش رو کمی بالا گرفت تا به چشمای طوسیش خیره بشه!
قطره های آب آروم، حالا بدنش رو خیس میکردن.
دستاش رو دراز کرد و توی موهای خیس متیو فرو برد و چنگی بهشون زد. یه قدم دیگه برداشت.
-هوم؟ منظورت چیه؟ قبلا موقعی دختر خوبی میشدم که روت سواری میکردم. الان تغییر کردی؟
متیو ناراضی هیسی کشید.
+بسه دایانا.
اغواگرانه خندید.
-متیو؟ چت شده؟ من فقط میخوام که دوش بگیرم. همین. چون اینجا رو دوست دارم. و خب بدن تو هم گرمه و..
آه خدا..نمیدونی چقدر لذت بخشه برام..
و تن لختش رو به متیو چسبوند و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد و با نیاز و چشمای خمارش بهش نگاه کرد.
-نمیخوای دوباره دختر خوبت باشم ؟
متیو غرید و لبای خیسش رو به دندون گرفت! نیشخند دایانا رو حس کرد و با شدت بیشتری لب پایینش رو مکید، چرا سیر نمیشد از طعمشون؟
هربار بیشتر میخواست.
-آه... متیو.. متیو...
دیگه نمیتونست خودش رو کنترل کنه، رون های لخت دایانا رو چنگ زد و بلندش کرد. کمرش رو به دیوار شیشه ای کوبید .
گردنش رو محکم بین دندوناش کشید
دایانا بخاطر سردی دیوار قوسی به کمرش داد.
-میخوامت متیو.. اه... الان.. زودتر..
+باید امادت کنم!
دایانا ناراضی نالید.
-نه.. نه.. نمیخوام.. لطفا..
+جاسوس کوچولو دلش برای همخوابه شدن با من تنگ شده اره؟
متیو گفت و به چشمای آبی گرد شده دختر نیشخندی زد
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
پارت واقعی رمانه، بچه نیاد🔞🍆
کپی ممنوع
یه داستان پر از هیجان با یک موضوع جدید
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
https://t.me/+nVrocOE5FkpjOTZk
دایانا دختر فقیری که راز متیو، رئیس مافیا رو میفهمه! و توی عمارتش زندانی شده..بین مردن و همخوابه شدن مجبور میشه که هرشب توی تخت متیو..🔥🔥.اما چی میشه اگر دایانا دختر یکی از خاندانهای معروف مافیا باشه؟