Репост из: عبدالمتین مجاهدی
💠بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ 💠
🖋عهد بستم لب به آب و غذا نزنم تا !
سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد خوابش نبرد.
غلامان را گفت: حتما به کسی ظلم شده او را بيابيد.
پس از کمی جستجو غلامان باز گشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد دادخواهی نيافتيم.
اما سلطان را دوباره خواب نيامد. خود برخاست و با جامه مبدل بيرون شد. در پشت قصر و در کنار حرمسرا ناله ای شنيد که خدايا ! محمود اينک با نديمان خود در حرمسرا نشسته و نزديکی قصرش اينچنين ستم می شود.
سلطان گفت: چه مي گویی؟ اينک من محمودم و از پی تو آمده ام . بگو قصه چيست؟
آن مرد گفت: يکی از خواص تو که نامش را نمی دانم شب ها به خانه من می آيد و به زور زن مرا مورد آزار و اذيت خود قرار می دهد.
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
جواب داد: شايد رفته باشد.
شاه گفت: هر وقت آمد مرا خبر کن و او را به پاسبان قصر معرفی کرد و گفت:
هر زمان اين مرد مرا خواست به من برسانيدش حتی اگر در نماز باشم.
شب بعد باز همان سرهنگ به خانه آن مرد بينوا رفت. مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت. سلطان محمود با شمشير برهنه به راه افتاد. در نزديکی خانه صدای عيش مرد را شنيد دستور داد چراغ را خاموش
نگاه داريد. آنگاه آن ظالم را با شمشير کشت.
پس از آن دستور داد تا چراغ بيفروزند و در صورت کشته نگريست. پس دردم سر به سجده نهاد.
آنگاه صاحبخانه را گفت: قدری نان بياوريد که بسيار گرسنه ام .
عرض کرد:
سلطاني چون تو چگونه به نان درويشی چون من قناعت توان کرد؟ سلطان گفت: هر چه هست بياور.
مرد تکه ای نان آورد و سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسيد. سلطان محمود گفت: آن شب که از قصه تو آگاه شدم با خود انديشيدم در زمان سلطنت من کسی جرات اين کار را ندارد مگر يکی از فرزندانم . گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری مانع اجرای عدالت نشود. چراغ که روشن شد نگاه کردم ديدم بيگانه است سجده شکر گذاشتم. اما غذا خواستنم از اين رو بود که از آن شب که از چنين ظلمی در ملک خود اطلاع يافتم با پروردگار خود عهد بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم. اکنون از آن ساعت تا حال چيزی نخورده ام.
----------------
اینگونه پادشاهانی داشتیم تا ظلم ظالم را محو و دادگری مظلوم را نمیکردند لب به غذا نمیزدند تمام فکرشان بر عدالت و دادگری بود تا در حکومتشان ظلمی در حق کسی نشود
اما افسوس بر حال امروز امت اسلامی افراد کافر و فاسد و فاسق حکومت داری مسلمانان بخواب رفته را در دست گرفته اند و هر ظلم و جنایتی مرتکب میشوند
و وای بر حال مظلوم که از ظالم ظالم تراست
و بر ظلم ظالم سکوت کرده است
ای مسلمان قیام کن فریاد بزن بدان صدای تو پرده های ظلم و جنایت را پاره خواهد کرد و پروردگارت از تو دفاع خواهد کرد...
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا ۗ
إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ
《الحج ۳۸》
خداوند دفاع میکند از مؤمنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند). چرا که مسلّماً خداوند خیانت پیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مؤمن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد).
🖋 #عبدالمتین_مجاهدی
@Abdulmatinmojahedi
┄┅✵◈🍃❀💠❀🍃◈✵┅┄
🖋عهد بستم لب به آب و غذا نزنم تا !
سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد خوابش نبرد.
غلامان را گفت: حتما به کسی ظلم شده او را بيابيد.
پس از کمی جستجو غلامان باز گشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد دادخواهی نيافتيم.
اما سلطان را دوباره خواب نيامد. خود برخاست و با جامه مبدل بيرون شد. در پشت قصر و در کنار حرمسرا ناله ای شنيد که خدايا ! محمود اينک با نديمان خود در حرمسرا نشسته و نزديکی قصرش اينچنين ستم می شود.
سلطان گفت: چه مي گویی؟ اينک من محمودم و از پی تو آمده ام . بگو قصه چيست؟
آن مرد گفت: يکی از خواص تو که نامش را نمی دانم شب ها به خانه من می آيد و به زور زن مرا مورد آزار و اذيت خود قرار می دهد.
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
جواب داد: شايد رفته باشد.
شاه گفت: هر وقت آمد مرا خبر کن و او را به پاسبان قصر معرفی کرد و گفت:
هر زمان اين مرد مرا خواست به من برسانيدش حتی اگر در نماز باشم.
شب بعد باز همان سرهنگ به خانه آن مرد بينوا رفت. مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت. سلطان محمود با شمشير برهنه به راه افتاد. در نزديکی خانه صدای عيش مرد را شنيد دستور داد چراغ را خاموش
نگاه داريد. آنگاه آن ظالم را با شمشير کشت.
پس از آن دستور داد تا چراغ بيفروزند و در صورت کشته نگريست. پس دردم سر به سجده نهاد.
آنگاه صاحبخانه را گفت: قدری نان بياوريد که بسيار گرسنه ام .
عرض کرد:
سلطاني چون تو چگونه به نان درويشی چون من قناعت توان کرد؟ سلطان گفت: هر چه هست بياور.
مرد تکه ای نان آورد و سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسيد. سلطان محمود گفت: آن شب که از قصه تو آگاه شدم با خود انديشيدم در زمان سلطنت من کسی جرات اين کار را ندارد مگر يکی از فرزندانم . گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری مانع اجرای عدالت نشود. چراغ که روشن شد نگاه کردم ديدم بيگانه است سجده شکر گذاشتم. اما غذا خواستنم از اين رو بود که از آن شب که از چنين ظلمی در ملک خود اطلاع يافتم با پروردگار خود عهد بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم. اکنون از آن ساعت تا حال چيزی نخورده ام.
----------------
اینگونه پادشاهانی داشتیم تا ظلم ظالم را محو و دادگری مظلوم را نمیکردند لب به غذا نمیزدند تمام فکرشان بر عدالت و دادگری بود تا در حکومتشان ظلمی در حق کسی نشود
اما افسوس بر حال امروز امت اسلامی افراد کافر و فاسد و فاسق حکومت داری مسلمانان بخواب رفته را در دست گرفته اند و هر ظلم و جنایتی مرتکب میشوند
و وای بر حال مظلوم که از ظالم ظالم تراست
و بر ظلم ظالم سکوت کرده است
ای مسلمان قیام کن فریاد بزن بدان صدای تو پرده های ظلم و جنایت را پاره خواهد کرد و پروردگارت از تو دفاع خواهد کرد...
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا ۗ
إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ
《الحج ۳۸》
خداوند دفاع میکند از مؤمنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند). چرا که مسلّماً خداوند خیانت پیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مؤمن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد).
🖋 #عبدالمتین_مجاهدی
@Abdulmatinmojahedi
┄┅✵◈🍃❀💠❀🍃◈✵┅┄