بشینین میخوام براتون قصه بگم
لبخند ژکوند*
همم خب ....
"روزی از روز ها پیرمرد کشاورز که مدت ها در انتظار باران برکت بود تا زمینش جون بگیره و محصول خودشو کشت کنه رو به مار سفید رو به رویش که مانند برف براق بود کرد و به شوخی خندید و گفت "اگه تو بارون رو برام بفرستی منم دخترمو به عنوان زنت بهت میدم"
همین جمله کافی بود که در یک چشم بهم زدن مار تبدیل به اژدهای نقره ای رنگی شود
و با یک غرش رعد اسا اسمونو به لرزه بندازه
اژدها نقره ای به حرف پیرمرد عمل کرده بود و باران شدیدی رو برای روستا به ارمغان اورد.
ان شب اژدها در خانه مرد ظاهر شد
تا همانطور که مرد قول داده بود دخترش را به او بدهد
اژدها با ان دختر روی دوشش به سوی اسمان به پرواز در امد و ...."
هممم ینی اخرش برای اژدها و دختر چه اتفاقی میفته؟...
بله کرمک دارم تا ته داستانو نمیگم:-:
عاه و اینکه داستانش تو مانگا بود از خودم نبود من ازین استعدادای داستان و اینا ندرم :-:
بای
قصه ما به سر نرسید ماره به دختره رسید>
لبخند ژکوند*
همم خب ....
"روزی از روز ها پیرمرد کشاورز که مدت ها در انتظار باران برکت بود تا زمینش جون بگیره و محصول خودشو کشت کنه رو به مار سفید رو به رویش که مانند برف براق بود کرد و به شوخی خندید و گفت "اگه تو بارون رو برام بفرستی منم دخترمو به عنوان زنت بهت میدم"
همین جمله کافی بود که در یک چشم بهم زدن مار تبدیل به اژدهای نقره ای رنگی شود
و با یک غرش رعد اسا اسمونو به لرزه بندازه
اژدها نقره ای به حرف پیرمرد عمل کرده بود و باران شدیدی رو برای روستا به ارمغان اورد.
ان شب اژدها در خانه مرد ظاهر شد
تا همانطور که مرد قول داده بود دخترش را به او بدهد
اژدها با ان دختر روی دوشش به سوی اسمان به پرواز در امد و ...."
هممم ینی اخرش برای اژدها و دختر چه اتفاقی میفته؟...
بله کرمک دارم تا ته داستانو نمیگم:-:
عاه و اینکه داستانش تو مانگا بود از خودم نبود من ازین استعدادای داستان و اینا ندرم :-:
بای
قصه ما به سر نرسید ماره به دختره رسید>