از مرد رویا هایت ای کاش سر بودم
کنار ساحل قدم می زنیم
تو از حرف من خنده ات می گیرد
می گویی من دوست دارم با من بازی کنی
و من می گویم من اهل صداقتم و صداقت تنها داریی من است
نگاهم می کنی
می ایستی
می گویی همیشه از چشم سبز ها می ترسم
و من به راه رفتنم ادامه میدهم
از حرف های سخت و سنگین من تعجب می کنی
و پشت سر هم پلک می زنی
دستم را می گیری و می گویی از سر مهر نیست این دست گرفتن
تنها از سر عادت است
دستم را رها می کنم
می خندی و من بلند فریاد می زنم
بانو
چقدر جای پای تو روی شن ها ساحل خالیست
تا کی با خیالت راه بروم شعر بخوانم و عشق ببارم
بانو ساحل اسکله ی قدیم
ساحل دامون
ساحل اسکله ی بزرگ
غروب کشتی یونانی
بی تو بر من سخت گذشت
سخت
|فروردین ماه_نَوَد|
#علی_ضیا
@ziyaname@Aliziya_fanclub