همیشه لنز میذاشتم؛ انواع و اقسام رنگا سبز، آبی، طوسی، عسلی، هر رنگی که فکر بکنی.
یه روز یکی ازم پرسید چرا هیچوقت به چشمای خودت قانع نیستی؟ مگه چشمات چشونه؟ هم درشته هم زیباست ولی هرسری میبینمت با یه رنگ لنزی.
با حرفش دستام ناخوداگاه رفت سمت آینه. خودمو توش نگاه کردم چشمام، سرمو بردم جلو، خیلی جلو زل زدم تو لنز آبی که گذاشته بودم.
خندم محو شد آروم گفتم اون چشم قهوه ای دوست نداره.
حواسش پرت چشمام نمیشه.
خودم دیدم دخترای چشم رنگیو دنبال میکنه میدونی چشمای من از نظرش زیبا نیست همیشه از چشم رنگیا میگه.
میگه فکر کن معشوقت یه دریا تو چشاش باشه
یا چشماش تورو یاد جنگلای شمال بندازه
یا وقتی داری به آسمون خاکستری و ابری نگاه میکنی یاد رنگ چشای طوسیش بیوفتی...
اینارو که میگفتم بغض کردم
میشد برای چشمای قهوه ای منم فلسفه چید. میشد گفت آنچه از قهوه اعتیاد اور تر است چشمان قهوه ای توست
ولی چشمای من باب میل اون نبود.
من خودمو شبیه به باورای اون کردم اما
اون واقعیت منو از باوراش دور میکرد
و این دردناکترین دوست داشتن دنیاست...
#ندا_ر
♥️🍃| @Atena_azizi |☆
یه روز یکی ازم پرسید چرا هیچوقت به چشمای خودت قانع نیستی؟ مگه چشمات چشونه؟ هم درشته هم زیباست ولی هرسری میبینمت با یه رنگ لنزی.
با حرفش دستام ناخوداگاه رفت سمت آینه. خودمو توش نگاه کردم چشمام، سرمو بردم جلو، خیلی جلو زل زدم تو لنز آبی که گذاشته بودم.
خندم محو شد آروم گفتم اون چشم قهوه ای دوست نداره.
حواسش پرت چشمام نمیشه.
خودم دیدم دخترای چشم رنگیو دنبال میکنه میدونی چشمای من از نظرش زیبا نیست همیشه از چشم رنگیا میگه.
میگه فکر کن معشوقت یه دریا تو چشاش باشه
یا چشماش تورو یاد جنگلای شمال بندازه
یا وقتی داری به آسمون خاکستری و ابری نگاه میکنی یاد رنگ چشای طوسیش بیوفتی...
اینارو که میگفتم بغض کردم
میشد برای چشمای قهوه ای منم فلسفه چید. میشد گفت آنچه از قهوه اعتیاد اور تر است چشمان قهوه ای توست
ولی چشمای من باب میل اون نبود.
من خودمو شبیه به باورای اون کردم اما
اون واقعیت منو از باوراش دور میکرد
و این دردناکترین دوست داشتن دنیاست...
#ندا_ر
♥️🍃| @Atena_azizi |☆