گاسانیک


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


حلقه‌ی ادبی گاسانیک

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


باز که می‌گردد
از شانه‌هاش دو پرنده‌ی غمگین بیرون می‌زنند
گریه بلد نیستند،
پرپر می‌شوند و
پرواز را از خاطر می‌برند
_اتاق در او به خواب می‌رود_
زخم‌هاش را می‌شمارد،
از کنجی به کنج دیگر خانه سرفه می‌کند
پرده می‌دَرد از پنجره
از ماه از سایه
و کنجی از خوابِ اتاق را بغل می‌گیرد
گریه بلد نیست؛
خط می‌کشد بر دیوار
بر سایه
نور را پس می‌زنند چشم‌هاش

از
سکوت می‌گذرد
و بر جنازه‌ی من می‌خندد
پرنده ها برگشتند؛
گریه می‌کنند.

#گلناز_زکائی
@Gasanikofficial


دیگر نمی‌توان به آمدنت امیدوار بود
وقتی جادوگر پاییز
از نام تو طلسمی خواند
به صورتم فوت کرد
و تمام تنم لرزید

به ساعتم نگاه کردم
جمود نعشی عقربه‌ها را دیدم
سکون وهم‌آلود نبضم را
و رودخانه‌های ناامیدی
که به مرداب فراموشی می‌ریختند

آن‌جا که نه شب بود و نه روز
تمام شهر
به هوای برگشتنت
ساعت‌ها را عقب کشیدند

صبح سنگینی
که هوای نبودنت وارونه شد
از آسمان سربی اسید بارید
انگشت‌شمار خاطرات سبز
برای همیشه از دست رفت

حالا اگر دست از سر حیاط بردارد
این مه از دنیا‌بریده
دست‌های خالی از انگشت درختان را می‌بینم
می‌فهمم تمام بهار را برده‌ای
باور خواهم کرد
دیگر نمی‌توان به آمدنت امیدوار بود.

#آرمان_احمدی
@GasanikOfficial


پشت پنجره
مردی نشسته است
نگاه می کند
به روزهایی
كه سرد و گرم نچشيده بود
به قلب روی شيشه
كه هنوز ترك نداشت


#حامد_شهروئی
@GasanikOfficial


دلش که تنگ می‌شد
کاغذ کاربنی زیر آسمان می‌گذاشت
تا رد صورت‌های فلکی
آبی آبی باشد

بعد
با خودکار قرمز
هلال نازکی می‌کشید و می‌گفت:
«خوشگله مامان؟»

دلم که تنگ می‌شود
به جست‌وجوی ثانیه‌های سیاه و سفید برمی‌خیزم
کمی سکوت می‌کنم
و با دست‌هایی که بوی ماهی گرفته است
آرامش ماه و ستاره‌ها را به هم می‌ریزم

به دلتنگی کودکانه‌ام ایمان نمی‌آورید؟
من آرام گرفته‌ام
و در حوض کوچک مادربزرگم
برای این قوم همیشه سرگردان
شق‌القمر می‌کنم!

#آرمان_احمدی
@GasanikOfficial


Репост из: Vahid Online وحید آنلاین
Behrang Rajabi:
دوتا آدم به اسم‌های #داود_حصبایی و #سهراب_حمیدی یه شرکتی ثبت کرده‌ن به اسم «مؤسسه‌ی فرهنگی‌هنری کارآفرینان فرهنگ و هنر» و بعد با اداره‌ی کتاب وزارت ارشاد به مبلغ چهارمیلیارد تومن قرارداد بسته‌ن و بنا شده سانسور کل کتاب‌های مملکت رو انجام ‌بدن. کارآفرین واقعی، کارآفرین سانسورچی‌ها.
BehrangRajabi
چقدر دقیق، ارزش افزوده را هم حساب کردن. خواستن ریا نشه
alireza1036
قرارداد ۴ میلیارد تومانی «برون سپاری» سانسور کتاب
alimosleh
برای ۷ ماه!!! یعنی یکساله ببندن باید تقریبا ۷٫۵ میلیارد بشه
hoseinrazzagh

📡 @VahidOnline


ظهرها
شب فقط یک ستاره دارد،
خورشید که می‌خوابد
شب چه‌قدر زیبا می‌شود.


#امیرسالارامامی‌زاده
@GasanikOfficial


آن سطرهای خالی
امتداد بی‌رمق نگفتنی‌ها بود

باید چیزی برایت می‌نوشتم
زشت یا زیبا
من که به موازات تو زنده بودم
و به موازات تو درد می‌کشیدم

باید چیزی می‌گفتم...

#آرمان_احمدی
@GasanikOfficial


میان سرِ من و شانه‌ی تو
چه جنگ‌ها
چه راه‌ها
چه امپراتوری‌ها سقوط کردند.
میان گردن من و شانه‌ی تو
ابدیت لحظه‌ای‌ست که سر برمی‌گردانی
می‌گردانی راه را
و گردن در انحنای شانه گم می‌شود.

#کتایون_ریزخراتی
@GasanikOfficial


فکر می کنم
به اولین برخورد
به اینکه
اگر سنگ ها عاشق نمی شدند
آتش کشف نمی شد


#حامد_شهروئی

@GasanikOfficial


تو چشم تو هنوزم آسمونا
پر از خورشید و ماه و رنگ و نوره؟
هنوزم شب سیاه و روز روشن
هنوزم خنده هست و غصه دوره؟

تو فکر تو زمین گرده هنوزم
و ابرا پنبه‌های مهربونن؟
زمستون سرده و پاییز زرده؟
چنارا پیرن و گل‌ها جوونن؟

برای من شبا کابوس و درده
تو قلب من هوا سنگین و سرده
بهار من دلش خیلی گرفته
تابستون غصه خورده، گریه کرده

تو دستاتو برای من نگه دار
تو موهاتو برای من نگه دار
دلم بوران و باد و سوز و برفه
تو گرماتو برای من نگه دار

#آرمان_احمدی
@GasanikOfficial


هراسِ از دست دادنت
لیوانی‌ست که ناگهان از دست می‌افتد
گلدانی سفالی‌ست
که در جای خودش محکم است
تکانش می‌دهی که نیفتد
از دست می‌رود

هراس از دست دادنت
هزار دره در درون دلم باز می‌کند
سفال‌های تکه تکه، مثل بغض
در اعماق دره می‌شکند

هراس از دست دادنت
مادیان سیاهی‌ست
که ناگهان بخار می‌شود و
دشت را تاریک می‌کند

هراس از دست دادنت
مشق‌های شب عید است
تمام نمی‌شود
و تعطیلات کودکانه را
تا روز سیزدهم
سیاه می‌کند

#حافظ_موسوی
@GasanikOfficial




"تماس از دست رفت"
قرآن را می‌بندند.
بهار بی‌هوش شده است و
خون شکوفه می‌زند.
"تماس از دست رفت"

حافظ را شکنجه می‌کنند،
تا از آهنگ‌های ناگفته‌اش قافیه بسازد.


یکی پشت به دوربین نشسته است
یکی رو در روی‌اش
"تماس از دست رفت"
یکی با فکر ترفیع آزار می‌دهد،
یکی به فکر خودکشی اعتراف می‌کند.

(هر دو روی یک شکل و جنس از صندلی نشسته‌اند)
آیا این معنایی دارد؟
(هر دو خانه و خانواده دارند.)
این چطور؟


یکی ناسزا می‌گوید و یکی ناسزا می‌شنود.
وزن را تهی می‌کنند
که امروزی سبک شوند.
ما را می‌سوزانند
که شهر را آرام کنند.


صائب را تلکه می‌کنند؛
که بعد از کوچ از عشق به جا مانده‌اش...
"تماس از دست رفت!"


#امیرسالارامامی‌زاده
@GasanikOfficial




صدا به صدا نرسید
تو از آن بالا
به دیدمان رقصان تر می شدی
صدا در امواجش ندا را پاره پاره کرد
آنطرف لبخند می زدی...


اشکی که ندیدیم،
جشن می گرفتی برای ادامه؛
ما خبردار بودیم و
تو بی خبر می ماندی!


راه گلویمان
بیش از حد شسته شد
و هیچ دیواری بر ما تکیه نکرد.
می گذشتی از روزهایت
گویا می دانستی فردایی در پیش است
می خوابیدی در شب هایت
انگار می دانستی که خورشید برای توست
و ترکت نخواهد کرد.


نور در قلبمان شکست
عواطف را برید.
به گل برگشتیم،
آتشت سجده نمی کرد.


هنگامی که ما هوا را چاک دادیم
بوسه به بوسه می دوختی
اکسیژن از ما متنفر شد
و تو داشتی عاشق می شدی.


شعله ات را خاموش نمی کردی
ما
خونمان به خاموشی گرفت.
وقتی که در آغوشش غرق می شدی،
شهر مرا سیل برد.

#امیرسالارامامیزاده
@GasanikOfficial


زنی دیدم
در آنِ لبریز شدنم؛
زنی دیدم
با موهای پژمرده
و گل‌هایی تازه در مشت.

لبانش رویید.
داشت چشمانش را می‌گفت
که باران بارید
پلکی زد و پروانه‌ای رها شد.


لبریز شدم
از شانه‌هایم بالا رفتم
باران مرا به خاطرش سپرد
با موجِ موهایم آسمان را از دریا جدا کردم
چشمانش را ادامه دادم؛
پروانه‌های دلم یک به یک رها شدند
مشتی از گل دستانم را بوییدند؛
تمام شدم.


#گلناز_زکائی

@GasanikOfficial


تو حالم را می‌پرسی و
من به پایتخت کشوری فکر می‌کنم
که با خون
از شهری به شهر دیگری می‌رود

تو حالم را می‌پرسی و
من به آواز پرنده‌ای گوش می‌دهم

پرنده فکر می‌کند که آواز می‌خواند

در کوچه سبدگل‌هایی آورده شده
روی یکی از آنها نوشته شده
صرفاً جهت تسلیت
و مادر که می‌گوید پنجره را ببند
هوا کمی سرد است و
من به گذشته‌ای فکر می‌کنم که هنوز
درد می‌کشد

#حمید_یوسفی
@GasanikOfficial


کاش موی مادر
با دنیا صلح نمی‌کرد
کاش زمین می‌ایستاد
حتی به قیمت اختلال
در کل افعال.


کاش موی مادر
کاغذ کلماتم نمی‌شد
کاش نگاه
در مسیرش به سمت دگرنگاه
پشیمان می‌شد
و به چشم باز می‌گشت.


امیدوارم روزی
انسان بر خاک غلبه کند،
نه اینکه نمیرد،
پنهانی بمیرد.

کاش موی مادرم
سپید نمی‌شد.

#امیرسالارامامی‌زاده
@Gasanikofficial


صدایم می‌زنند
زنانی از پشت شب‌ها
از پشت کابوس‌های مکرر
باید تمام شود
باید تمام می‌شد
زمین از حرکت نمی‌ایستد
و باد ابرها را برده است
صدایم می‌زنند
از پشت سایه‌های قلابی
از پشت قلبی که در سینه‌ام می‌لرزد
از پشت رد خون میان ساق‌هام
و اضطراب که در پستان‌هایم نطفه می‌بندد
باید تمام شود
باید تمام می‌شد
در همان لحظه که تاریکی از گوشه‌های پلک‌هام بیرون ریخت
و تو دست‌هایت را از سینه‌هایم جدا کردی
در همان لحظه که
حجمی لزج از دهانم به روی گردنم رد گرفت
و جای لبانت
روی پوستم می‌سوخت
باید تمام می‌شد
اما تو در من می‌دمیدی
و هر صبح شاخ‌هایت
از میان موهام بیرون می‌زد
و من می‌دانستم طناب‌ها، قرص‌ها، تیغ‌ها
برای تمام شدن کافی نیستند
تو در من می‌دمیدی
و تاریکی از گوشه‌های پلک‌هایم بیرون می‌ریخت ..

#غزاله_شمعدانی
@Gasanikofficial


از پوست من می‌گذشت
و شور ظهر تابستان
در من رسوب می‌شد

آفتاب سوزان و
خیابان داغ

در بعدازظهر خالی کوچه
از پوست من می‌گذشت
و در گوش‌هایم
صدای دریا می‌آمد

من به جای خالی ابرها در آسمان چشم می‌دوختم
من به جای خالی گوجه‌سبزها روی درخت
من به جای خالی زخم‌ها
و رد شور اشک‌ها چشم می‌دوختم

از پوست من می‌گذشت
و رودخانه‌هایی که در من جریان داشت
بخار می‌شد

#آرمان_احمدی

@Gasanikofficial

Показано 20 последних публикаций.

165

подписчиков
Статистика канала