انقلابیِ عوضی
محمّد حسین کریمی پور
۲۲ بهمن سر سه راه ضرابخانه به تماشای مردم مسلح، مشغول بودم. ناگهان تیر اندازی شد. رگبار پشت رگبار! بعدها شنیدم کسی یک افسر ساواک را در خودرویی شناسایی کرده. ایست داده و سرنشینان هم دست به سلاح برده بودند. تا خانه مان چند دقیقه راه بود. با تمام چالاکیِ نوجوانی، دویدم. تیراندازی بریده بریده ادامه داشت. جوان بلند قد مسلحی با پیشانی زخمی بداخل کوچه دوید. در خانه ما را زد و پدر پناهش داد. می گفت در انگلیس دانشجو بوده و برای کمک به انقلاب به ایران برگشته. تفنگ و چند خشاب و بیسیم دستی داشت. خوش تیپ ومودب بود. حس خوبی داشت. یک انقلابی حرفه ای مسلح در خانه ما پناه گرفته بود! زخمش را بستیم. چیزکی خورد، تشکر کرد و رفت.
چند دقیقه بعد، هم محلی های انقلابی در زدند. مشخصات فردی را دادند که دنبالش بودند. خودِ جوان کذا بود. در یک چشم بهم زدن، سابقه چریکی ما تا سطح فراری دادن یک افسر ساواک تنزل کرد.
گویا در آن روزها تنها ما نبودیم که گول انقلابیِ قلابی را خوردیم. آنچه نسخهٔ سعادت دنیا و عقبی پنداشتیم، اوراقی آشفته از کار درآمد. و آنها که هادیان الهیِ امت انگاشتیم، کاروان ملت تا برهوت کشاندند. مهمان صاحب خانه شد و مالک، مملوک و مِلک بی سامان! حال این ماییم و اره ای که در عمق پهلو فرو رفته. بِکشی، بِدَرد. وانهی، عفونت بِکُشد.
خود کرده را تدبیر نیست!
https://t.me/M_H_Karimipour
محمّد حسین کریمی پور
۲۲ بهمن سر سه راه ضرابخانه به تماشای مردم مسلح، مشغول بودم. ناگهان تیر اندازی شد. رگبار پشت رگبار! بعدها شنیدم کسی یک افسر ساواک را در خودرویی شناسایی کرده. ایست داده و سرنشینان هم دست به سلاح برده بودند. تا خانه مان چند دقیقه راه بود. با تمام چالاکیِ نوجوانی، دویدم. تیراندازی بریده بریده ادامه داشت. جوان بلند قد مسلحی با پیشانی زخمی بداخل کوچه دوید. در خانه ما را زد و پدر پناهش داد. می گفت در انگلیس دانشجو بوده و برای کمک به انقلاب به ایران برگشته. تفنگ و چند خشاب و بیسیم دستی داشت. خوش تیپ ومودب بود. حس خوبی داشت. یک انقلابی حرفه ای مسلح در خانه ما پناه گرفته بود! زخمش را بستیم. چیزکی خورد، تشکر کرد و رفت.
چند دقیقه بعد، هم محلی های انقلابی در زدند. مشخصات فردی را دادند که دنبالش بودند. خودِ جوان کذا بود. در یک چشم بهم زدن، سابقه چریکی ما تا سطح فراری دادن یک افسر ساواک تنزل کرد.
گویا در آن روزها تنها ما نبودیم که گول انقلابیِ قلابی را خوردیم. آنچه نسخهٔ سعادت دنیا و عقبی پنداشتیم، اوراقی آشفته از کار درآمد. و آنها که هادیان الهیِ امت انگاشتیم، کاروان ملت تا برهوت کشاندند. مهمان صاحب خانه شد و مالک، مملوک و مِلک بی سامان! حال این ماییم و اره ای که در عمق پهلو فرو رفته. بِکشی، بِدَرد. وانهی، عفونت بِکُشد.
خود کرده را تدبیر نیست!
https://t.me/M_H_Karimipour