─᜔ミ 𝘚𝘮𝘶𝘵 𝘚𝘩𝘪𝘱 𝘊𝘩𝘢𝘭𝘭𝘦𝘯𝘨𝘦'
└───────────➤
✦ @
Luilu ✦ @
ArisArizonaدوجفت بال های سنگین مرواریدی اش را با حالتی عصبی پشت کمر برهنه اش تکان میداد ، شقیقه هایش از فرط نبض های مضطرابه اش بسیار درد میکرد ، دستش را بالا میاورد و در حالی که شقیقه هایش را برای تسکین میمالید آهی عمیق میکشد.
چشمانش را باز میکند و با هجوم دوباره مانستر دردسر ساز به زنجیر جاودان فرشتگان مواجه میشود ، نمیدانست که چرا کمی از انرژی و اراده اش پس از آن همه تقلا بی سود کاسته نمیشود ، نگاهش را خشک و آری از هر گونه احساس به جفت مردمک های زرد خشمگین مانستر کوچک میندازد.
- محض رضای خدا ، نمیتونی یه چند لحظه بعد از تمام اون خرابی هایی که به بار آوردی یه جا بمونی؟دندون قروچه ای که با آن نیش های بیرون زده اش میکند به گوش های فرشته مقرب نیز می رسد ، به گونه خشمگین بود که لحظه ای شک میکرد نکند خودش است که پنجاه تن از گارد های ویژه اش را به قتل رسانده و کلی تنش و خرابی در سرزمین فرهیخته شان به بار آورده است.
پسرک چموش تفی روی کف سنگی سفید مقر فرشته کبیر میندازد و باعث درهم رفتن اخم های او از انزجار و خشم میشود.
- خودتون و خدایانتون برید به درک بال سفید های مغرور!علیارغم تمام تلاش های فرشته کبیره ، با قدمی بلند خود را به مانستر زنجیر شده میرساند و سیلی ای جانانه به او هدیه میکند.
انگشت اشاره اش را تهدید وار جلوی صورت کج شده او میگیرد و درحالی که در فاصله ای پنج سانتی مقابل او ایستاده بود تکان میدهد.
- مراقب حرف زدنت باش موش بدرد نخور! اگر تا الان خاکسترت نکردم بخاطر اینه که منتظرم ببینم کی واقعا تو رو فرستاده اینجا.برخلاف انتظارش پسرک دیگر خشمگین نبود ، صورتش را درحالی که با لبخندی جذاب مزین شده بود به سمت فرشته مبهوت شده برمیگرداند ، رد خون جاری از روی لب تا چانه اش را میلیسد.
مردمک هایش را با پرده خمار پلکانش به دریای آبی دخترک میدوزد و با نفسی داغ تار های طوسی موهایش را به پشت گردن برهنه اش هدایت میکند.
- عصبی میشی جذاب تر میشی ملکه من. رد سیلی تو هنوزم برام شیرینه ، مثل تنت …
نگاهش را به سمت پایین سر میدهد ، از روی ظرافت تره قوه های برآمده ، سینه های برجسته پوشانده شده ، قوسی کمر بسته شده تا پا های نمایان تراشیده شده میگذرند و پس از سیری در سفر مجددا به سمت چشمانش باز میگردند.
- به خوبی آگاهی که کسی منو نفرستاده و خودم اومدم. برای حسرت هام …مانستر جوان قوی تر از چیزی بود که فرشته مقرب فکرش را میکرد ، یا شاید طی سالیان جداییشان این قدرت را کسب کرده بود.
زنجیر های جاودان را با حرکتی چون شکستن لیوان آبی شیشه ای درهم میشکند و خودش را رها میسازد.
هر قدمی که به دختر دگرگون حال نزدیک میشد او نیز قدمی به عقب برمیداشت ، در این راه آهسته آهسته ظواهرش تغییر میکردند. شاخ هایی با قوس های هنرمندانه از دو سمت موهای مشکین شلخته اش بیرون میزنند ، شانه هایش عریض تر و قدش مرتفع تر میشود.
- برای “اگر ها” و “ای کاش ها” یی که منو به این وضع انداختن …دیگر راه عقب نشینی کردن نمانده بود ، کمر ظریف فرشته به سطح سردِ شیشه ای پنجره سرتاسری پشتش برخورد میکند ، دستش را همانند سپر مقابل پسر درحال تبدیل میگیرد.
- نه ، نه ، جلوتر نیا ، من …دیر شده بود ، زیرا هم اکنون مانستر نیمه تبدیل شده مقابل او ایستاده بود و از بالا همچون جوجه ای گم شده به او نگاه میکرد.
- میترسی که غرور مقدس گونه ات رو ببازی و خودت و بدن مطهرت رو تقدیم معشوق قبلیت کنی ، فرشته مقرب؟با یک ضرب جلوی پیراهن سفید او را پاره میکند ، بی آنکه فرشته متعجب فرصت پوشاندن تن عریان خود را داشته باشد یکی از ران های درشت او را میان پنجه های گزنده خود میگیرد و بالا میدهد ، تن دختر را از پهلو به پنجره میچسباند و دست دیگر را میان موهای ابریشمی ش میبرد.
- خیلی منتظر این لحظه بودم … به طوری کهـ…! داغی زنجیری سوزان را دور گردن خود احساس میکند تا میخواهد به خود بیاید نیرویی زنجیر را میکشد و صورتش مقابل فرشته لوند برمیگردد.
- پس جا اینکه انقدر دم گوش من زر زر کنی جوری انجامش بده که جای مناجات مسخره شون ناله های شهوتناکم تالار رو پر کنه.انگشت زمختش میان لبان سرخ و شکننده فرشته بی پیمان قفل میشوند ، مکیده میشوند و حرارت دو عنصر متضاد را بیش از پیش می افزایند.
- هرچی ملکه دستور بدن …و برای ساعت های طولانی تالار سراسری را با موسیقی کفر امیز شهوتناکشان پر میکنند.
─᜔ミ
@CallMeYourGod