ꂝ 𝐏𝐚𝐫𝐭 ️️𝟒•࿐
ناله از درد کشیدم و لباسشو با دست کوچیکم فشردم:"چرا....اینکارو کردی...دردم گرفت"
با اخم نگاش کردم که منو رو کاناپه گذاشت و از جاش بلند شد.
لبخندی بهم زد و موهامو نوازش کرد:"دیگه باید برم"
از جام پاشدم و دستشو گرفتم:"کجا میری؟کاری داری؟"
به چشم هام نگاه کرد و جوابمو داد:"نه ندارم،نمیخوام مزاحم خلوتت بشم انگار هم منتظر مهمون بودی"
متوجه حرفش شدم چون من برای اون همچین تیپی زده بودم و مهمونم اون بود.
سرمو به چپ و راست تکون دادم:"مهمونی در کار نیست فعلا بمون ماساژ جدید یاد گرفتم میخوام با تو امتحانش کنم"
یخورده فکر کرد و جوابمو داد:"خیلی خب باشه"
دستشو گرفتم و دنبال خودم به اتاقم بردم:"رو تخت دراز بکش"
بدون هیچ مکثی رو تخت دراز کشید و منتظرم موند.
از تخت بالا رفتم و رو پاهاش نشستم،دستمو زیر لباسش بردم:"اجازه هست لباستو در بیارم؟"
گوشیشو از جیبش در اورد و با سر تایید کرد.
لباسشو با یک حرکت از سرش در اوردم و پایین تخت انداختم.
یخورده روش خم شدم و از عسلی جفت تخت چندتا روغن که برای ماساژ خریده بودم در اوردم.
ناله از درد کشیدم و لباسشو با دست کوچیکم فشردم:"چرا....اینکارو کردی...دردم گرفت"
با اخم نگاش کردم که منو رو کاناپه گذاشت و از جاش بلند شد.
لبخندی بهم زد و موهامو نوازش کرد:"دیگه باید برم"
از جام پاشدم و دستشو گرفتم:"کجا میری؟کاری داری؟"
به چشم هام نگاه کرد و جوابمو داد:"نه ندارم،نمیخوام مزاحم خلوتت بشم انگار هم منتظر مهمون بودی"
متوجه حرفش شدم چون من برای اون همچین تیپی زده بودم و مهمونم اون بود.
سرمو به چپ و راست تکون دادم:"مهمونی در کار نیست فعلا بمون ماساژ جدید یاد گرفتم میخوام با تو امتحانش کنم"
یخورده فکر کرد و جوابمو داد:"خیلی خب باشه"
دستشو گرفتم و دنبال خودم به اتاقم بردم:"رو تخت دراز بکش"
بدون هیچ مکثی رو تخت دراز کشید و منتظرم موند.
از تخت بالا رفتم و رو پاهاش نشستم،دستمو زیر لباسش بردم:"اجازه هست لباستو در بیارم؟"
گوشیشو از جیبش در اورد و با سر تایید کرد.
لباسشو با یک حرکت از سرش در اوردم و پایین تخت انداختم.
یخورده روش خم شدم و از عسلی جفت تخت چندتا روغن که برای ماساژ خریده بودم در اوردم.