⚘⚘کلبه ی روانشناسی و آرامش ⚘⚘


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


....🌻اینجا زندگیتو متحول کن 🌻....

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


سوال واقعی این نیست که
"آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟"

سوال واقعی این است که
"آیا قبل از مرگ زندگی کرده‌ای؟!"

#اﺷﻮ




















There will be sunny days;
To make up for all your dark ones.

روز‌های آفتابی هم پیش رو هستن‌؛
برای جبران تموم روز‌های تیره و تاریکت 💛


🌱غمگین بودن
نهایت ناسپاسی از جهان هستی است.
همچون کودکی شاد و باطراوت باش،
تا برکت و خوشبختی؛
هر دم بر منزلت بکوبد...


❣لطفا كمی قدرشناس تر...

نمک نشناسی مثل یک بیماریِ مزمن شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!

مهم نیست تو چقدر خودت را خرجِ حالِ خوبشان کردی!
حالِشان که با تو خوب شد، دلیلِ حالِ بدت می شوند!

مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی!
می روند و شیفته ی آدم های جدیدِ زندگیِ شان می شوند.
مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی!
درد می زنند به جانَت.

مهم نیست چقدر بارِ تنهایی شان را به دوش کشیدی!
در نهایت تنهایَت می گذراند.

لطفاً به فرزندانتان،
قدر شناس بودن را یاد دهید؛


زرتشت گفت:
ای دوست به شرفم سوگند
نه شیطانی هست و نه دوزخی.
روانت از تنت نیز زودتر خواهد مرد.
پس دیگر از هیچ چیز مترس.


#چنین_گفت_زرتشت
#نیچه


داستان شب

یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد.

در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت‌نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.

روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند و بحث کردیم، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم.
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه

روز دوّم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد، پسر جواب داد: امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفسمان را از دست ندهیم و زنگ آخر هم به ما یاد دادند که باید قسمتی از درآمدمان را به دولت بدهیم تا برای آبادی شهرها و روستاها خرج شود.

بعد از چندین روز که پسر می‌رفت و می‌آمد و تعریف میکرد، پدر کم کم نگران شد چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند می‌شود.

از آن جایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند، به پسرش گفت: پسرم از این به بعد دوشنبه‌ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم.

بنابراین پسر دوشنبه‌ها مدرسه نمی‌رفت.

دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده، گفتند مریض است، دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه‌ای آوردند.

بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند، وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی‌رفت.

بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد، گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می‌کند که چرا در مدارس استرالیا این قدر کم درس درست و حسابی می خوانند.

مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد: ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می‌کردیم، تعریف باسوادی فقط خواندن فیزیک و شیمی و ریاضی نیست؛ بلکه احساس مسئولیت و مشارکت نسبت به مسایل جامعه است.

مهارت‌های زندگی و اجتماعی شدن در یک جامعه مدنی برای همه لازم است ولی فیزیک و شیمی ممکن است برای گروهی خاص کارگشا باشد...

🦋


نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله ش می آید....
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه...
پاورچین، بی صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در.
بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله ...
بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟
مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه...
کمی بعد بچه می پرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب می دهد: فردا صبح می ریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم!
بچه از خنده ریسه می رود....
‏نمیدانم ساختمان بستنی چیست. ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می زنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند... دوتایی مورچه را هدایت می کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده اش میکنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم
‏نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همین طور که می روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند.

مزه ی این مادرانگی کامم را شیرین می کند.
‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.

ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها،
از مادر، مادر می سازد.


👤سودابه فرضی


🦋


قانونى داريم كه هميشه ثابت است:

"ما به محيطمان عادت ميكنيم"
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است.

اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید

اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.

اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است.

"تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوید"


#اندرو_متیوس
#راز_شاد_زیستن

🦋


🌈با خودم عهد کرده ام شاد باشم
بیخیالِ قضاوت ها ، حسادت ها ، دشمنی ها و کینه ورزی ها
بیخیالِ مشکلات و نداشته ها
بیخیالِ هرچیز که دلم را می رنجاند
بیخیالِ هرچیز که لبخند را از صورتم می دزدد
متمرکز می شوم روی داشته هایم ...
به جای دشمنی ها و حسادتها ؛
دوستانم را می بینم ... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند ..‌.
به جای مشکلاتم ؛
به موفقیت و شادی هایِ پیش رو و پشت سرم چشم می دوزم ...
و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ...
من اگر هیچ هم نداشته باشم ، خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ، همه جوره حمایتم می کند
به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم که بی منت ، روزی ام می دهد و بی منت ، هوایِ بیقراری ام را دارد
من باخودم عهد کرده ام شاد باشم
و این بزرگترین گامِ
موفقیتِ من است.

🦋


🌈زندگی...
ریاضیات است

خوبی ها را جمع کنید
دعواها را کم کنید
شادیها را،
ضرب کنید
دردها را،
تقسیم کنید
از نفرت جذر بگیرید...

🦋


آیه ای در قرآن ست که میگوید
خدایا، من به هر خیری از جانب تو برسد سخت نیازمندم.
من فکر میکنم با همین آیه میتوان سالها عشق بازی کرد.شما فکرش را بکن که به پادشاه بگویی هرچه از گنجینه ات به من برسد به آن راضی ام اگر یک سکه باشد یا یک‌گنج بزرگ‌
همین که از خزانه ی تو باشد
و دست تو به آن بخورد مرا کافی ست
یعنی میخواهم بگویم مقدارمهم نیست همان که از تو می رسد عالیست
من عاشق این آیه هستم هر روز در زمانهایی که خوشم یا ناخوش زیر لب زمزمه اش میکنم

من به هر خیری که از جانب تو باشد سخت نیازمندم،سخت محتاجم.
چرا این آیه را دوست دارم؟
چون فکر میکنم عشق همین است
در واقع رابطه با خدا باید همین باشد اینکه بپذیری از او فقط خیر برمی آید
و مقدارش هرچه باشد بازهم خوب ست و خیر
پس هر روز که از خواب بیدار شدی منتظر رسیدن وعده ی خیرت باشی.

#عادله_زمانی

Показано 20 последних публикаций.

118

подписчиков
Статистика канала