For you: https://t.me/SANi_Dailyخورشید در اومده بود
و دوباره روز دیگ ای شروع شد
آفتاب از لابه لای پنجره به صورتم میتابید
با اینکه نورش خیلی زیاد بود
ولی واسه ی من خیلی لذت بخش بود
توی
آینه خودمو نگا کردم
کسی رو دیدم که تا اینجا اومده و قراره تا تهش رو ادامه بده
شکست و پیروزی های زیادی داشته
اما بازم
تا اینجا تونسته دووم بیاره
لبخندی به خودم زدم
وقتش بود یکم ویولن کار کنم
میگن ویولن مادر ساز هاست
ویولنم رو برداشتم
در حال
ویولن زدن بودم
و تمام تمرکزم روی اهنگم بود
که دیگ فراموش کردم کجا هستم و کی هستم
به خودم اومدم
چشمام رو باز کردم
یک برگ سبز افتاده بود جلوی پام
با اینکه پاییز بود ولی نمیدونم چرا رنگ برگه سبز بود
زمانی که همه ی برگ ها
زرد و نارنجی شدن
این برگ خوشگل از کجا اومده؟
هوا هم خیلی سرد نبود
نمیدونم شاید به خاطر اینکه پنجره باز بود
و به خاطر بادی کوچیکی که اومد
ولی برام مفهوم دیگ ای داشت
شایدم
مفهومش این بود از زندگی ناامید نشم و تمام تلاشم رو برای بهترین شدن بکنم حتی وقتی وسط پاییز یک برگ سبز میتونه پیدا بشه :)