{ Specific Memories }


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Aşk bir kere olur
Gerisi hikayedir...

عشق فقط یکباره
بقیش داستانه...

🖤 @SpecificMemories


انجمن کرمکیان 85+ 🔞👇🏿👅

🐛 Kermakian
🐛 Kermakian


⛔️زیــــر18 نـــیـاد لـطفــا⛔️😈
امــ😋👆ــم اهل دلاش بیــان😉


Don't lose yourself just to find someone.

خودت را گم نکن هنگامی که به دنبال کسی میگردی.

🖤 @SpecificMemories


#Specific_Story

ʟɪғᴇ ᴄᴀɴ ʙᴇ ᴄʀᴜᴇʟ
ɪғ ʏᴏᴜ'ʀᴇ ᴀ ᴅʀᴇᴀᴍᴇʀ
اگر رویا پرداز باشے
زندگے بے رحم خواهد بود.

🖤 @SpecificMemories


🔞تنها کانال واقعی بدون #سانسور #زناشویی
ویژه #بزرگسالان 💦👙🙈

Pezeshk Sallamat
Pezeshk Sallamat
Pezeshk Sallamat


⛔️پر از آموزش های #عشقبازی و
#پوزیشن #جنسی👄😈


مرگ تنها یکبار به سراغ آدم می‌آید ؛
اما عشق بارها و بارها ...!

یاسوناری کاواباتا

🖤 @SpecificMemories


تو دقيقا همان يك نفري هستي
كه دلم ميخواهد پا به پايش پير شوم !

🖤 @SpecificMemories


❌رمان #عشق_ناخواسته

لینک قسمت اول

#قسمت_بیستو_سوم

درو که باز کردم ارسان پشت در بود. با دیدن من همینطور وایستاد و منو نگاه
میکرد. آخرسرم خودم خسته شدمو گفتم
امرتون؟
اونم به خودش اومدو گفت
ارسان- اولا سلام. دوما با آیلین کار داشتم.
نیستش رفته کلاس.
ارسان- ا قرار بود من برسونمش که.
فعلا که رفته. حالا اگه اجازه بدین من برم.
ارسان- بله بفرمایید. فقط یه چیزی قبل از این که درو باز میکردی حداقل یه نگاه
به خودت تو آینه مینداختی. خدافظ.
منم بدون این که جوابشو بدم سریع درو بستمو رفتم داخل. از این حرفش کنجکاو
شدم که خودمو تو آینه ببینم. رفتم جلوی آینه قدی اتاقم ایستادم. با دیدن خودم
میخواستم سکته کنم.
موهام که سیخ شده بودن. شلوارکمم یه پاچشش رفته بود بالا لباسمم که نصفش
آویزون بود نصف دیگش زیر شلوارم بود. وای خوبه حالا ارسان سکته نکرده بنده
خدا.
حالا در مورد من چه فکری میکنه؟ بیخیال یسنا مگه اون خودش واسه تو مهمه که
نظرش مهم باشه؟؟؟؟
شونه ای بالا انداختمو از جلوی آینه اومدم کنار.
دوباره رفتم رو تختم دراز کشیدم ولی هر کاری کردم خوابم نبرد برای همین اول
رفتم یه دوش گرفتم بعدم اومدم یه صبحونه مفصل خوردم.
رفتم آشپزخونه تا ناهار درست کنم.میخواستم قورمه سبزی درست کنم چون هم
خودم دوست داشتم هم آیلین عاشقش بود. کارم که تموم شد تلویزیونو روشن
کردم ولی هرچی این کانال اون کانال کردم هیچی نداشت.
امروزم کلاس نداشتم. حوصلمم بدجور سر رفته بود برای همین حاضر شدم تا برم
همین اطراف یه دوری بزنم.
ساعت 10 بود که از خونه در اومدم. هوس خرید کرده بودم برای همین دنبال یه
مرکز خرید بودم که بلاخره بعد از کلی گشتن پیدا کردم.
اول رفتم سمت یه مغازه روسری فروشی. روسری های نازو خوشگلی داشت. یه شال
صورتی خوشرنگ با یه روسری طوسی برای خودم برداشتم یه شال آبی هم برای
آیلین خریدم.
بعد از اون همینطور تو بازار برای خودم میچرخیدم که از جلوی یه مغازه پالتو
فروشی رد شدم. یه پالتوی طوسی خوشگل که درست همرنگ روسریم بود پشت
ویترینش گذاشته بود که خیلی خوشگل بود. رفتم داخل تا ببینم تو تنم چه شکلی
میشه.
صاحب مغازه یه پسر بود که پشت میز نشسته بود و موبایلشم دستش بود و داشت تند
تند اس میداد.
ببخشید آقا میشه اون پالتوی طوسی تونو ببینم.
ولی اصلا توجهی نکرد و همچنان مشغول اس دادن بود.
آقا......آقا........آااااااااااااااااااااااااقا
با جیغ من یهویی پسره از جاش پریدو گفت
پسر- بله بفرمایید....
اون پالتوی طوسی پشت ویترینتونو میخواستم ازنزدیک ببینم.
پسر- بله حتما ولی اون پالتو تک سایزه فکر نکنم اندازتون باشه.
اینو گفتو رفت تا پالتو رو بیاره. از حرفش بدم اومده بود آخه اصلا خوشم نمیاد
غریبه ها اینقدر تو کار آدم فضولی کنن.
پسر- بفرمایید.
پالتو رو ازش گرفتم و رفتم تا پرو کنم.

ادامه دارد ...

❌رمان #عشق_ناخواسته هر روز ساعت 12 و 18 در کانال قرار میگیرد

🖤 @SpecificMemories


تو نیامده‌ای بر جهان اثر بگذاری ،
آمده‌ای زندگی کنی تا شاد باشی ...

📕یادداشت‌های مرد فرزانه
ریچارد باخ

🖤 @SpecificMemories




One day , all of your
Dreams will come true

یک روز ، تمام رویاهات
تبدیل به واقعیت میشه

🖤 @SpecificMemories


صبح شد
باز دلم میل پریدن دارد
و تماشای تو هر صبح
چه دیدن دارد

صبح بخیر

🖤 @SpecificMemories


#specific_paper

🖤 @SpecificMemories


They'd call you crazy if you're homesick

دلتنگ که باشی دیوانه خطابت میکنند

🖤 @SpecificMemories


از عشق فقط همینو میدونم
که هیچوقت دست خود آدم نیست!

🖤 @SpecificMemories


#دیالوگ

جان اسنو: تو از کجا میدونی همه چی خوب میشه؟
دنریس: چون من میدونم خوب چیه
جان اسنو: پس مردمی که میدونند خوب چیه بد چیه چی؟
دنریس: مردم حق انتخاب ندارن

🎥Game Of Thrones

🖤 @SpecificMemories


#دیالوگ_ماندگار
خدایا منو ببخش

🖤 @SpecificMemories


❌رمان #عشق_ناخواسته

لینک قسمت اول

#قسمت_بیستو_دوم

بهزاد- ا اذیت نکن دیگه. ببین اگه کمکم کنی قول میدم اولین تخم طلایی که
میزارم مال تو باشه ها.
باشه ببنیم چی کار میتونم بکنم فقط تو باز جو نگیرتت مرغ بشی. فقط عکس و
مشخصاتشو برام ایمیل کن.
بهزاد- باشه.
کاری باری؟
بهزاد- نه دیگه فقط یه چیزی شیطونی نکنی ها.....
بهزااااد
بهزاد- باشه بابا چرا داد میزنی پرده گوشم پاره شد. فعلا.
قبل از این که قطع کنه دوباره گفتم
بهزاد. راستی تو که این همه دختر درو برت هست برای چی اینقدر دنبال این
دختره ای؟ آخه تا اونجایی که من میدونم تو جون به جونتم بکنن منت کشی از
کسی نمیکنی!!
بهزاد- اخه این یه ذره فرق داره.
اونوقت چه فرقی؟
بهزاد- این فضولیا به تو نیومده.
ا خب منم باهاش صحبت نمیکنم چون به من ربطی نداره.
بهزاد- ای یاسمین خدا ازت نگذره که منو جلوی این یسنا داری ضایع میکنی.
باشه بابا یه ذره دوسش دارم.
پس اسمش یاسمین. فقط یه ذره؟
بهزاد- یه کوچولو بیشتر از یه ذره.
فقط یه کوچولو بیشتر از یه ذره؟
بهزاد- دو کوچولو..... . منو سرکار گذاشتی پدر سوخته. برو برو به اندازه یه هفته
تخلیه اطلاعاتیم کردی دیگه.خدافظ
باشه بابا. سلام برسون خدافظ.
گوشی رو قطع کردم و چند دقیقه همینطوری رو نمیکت نشستم که احساس کردم یه
نفر کنارم نشست. نگاش که کردم دیدم یه پسر بود که داشت با وقاحت تمام نگام
میکرد.
پسر- خوشگله چرا تنهایی؟
تست فضول سنجیه. مزاحم نشو
بعدشم سریع بلند شدمو رفتم سمت رستوران. وقتی رسیدم داشتن غذا ها رو روی
میز میچیدن.
آیلین- کجایی تو پس؟ نبودی من به جات سفاش دادم.
کنار آیلین نشستمو گفتم
بهزاده دیگه فکش که گرم بشه دیگه دیگه.
ارسان در حالی که داشت کره شو روی برنجش میذاشت گفت
ارسان- داداشتون؟
نه.
اینو گفتم و مشغول غذا خوردن شدم بدون این که حتی یه توضیح اضافه تر بدم.
اون شب، شب خیلی خوبی بود. حدودای ساعت 1 بود که رسیدیم خونه.
آیلین با این که ظهرم نخوابیده بود ولی بازم خیلی سرحال بود. معلوم بود که
تنهایی با ارسان بدجور بهش ساخته. الهی خواهر گلمو تا حالا اینقدر شاد ندیده
بودم. امیدوارم شادیش پایدار باشه..........
صبح با صدای آیلین چشمامو باز کردم.
آیلین- یسنا ببین من دارم میرم کلاس. ظهر اومدم ناهار درست کرده باشیا.
خیلی بچه پرویی. خیلی خب برو اما فقط به خاطر خودم درست میکنم.
آیلین- خب حالا. خدافظ.
دوباره چشمامو بستمو خوابیدم.
نمیدونم چقدر گذشته بود که با صدای در واحدمون چشمامو باز کردم. به ساعت
روی دیوار نگاه کردم. 8 بود. آیلین که نیم ساعت پیش رفته کلیدم داره پس
کیه؟
بدون توجه به لباس خواب نیم آستین و شلوارک خرسیم رفتم تا درو باز کنم.
درو که باز کردم ارسان پشت در بود. با دیدن من همینطور وایستاد و منو نگاه
میکرد. آخرسرم خودم خسته شدمو گفتم

ادامه دارد ...

❌رمان #عشق_ناخواسته هر روز ساعت 12 و 18 در کانال قرار میگیرد

🖤 @SpecificMemories


Be different Be yourself

متفاوت باش ، خودت باش

🖤 @SpecificMemories


سیگار ساخته شد که آدما
از عشق کمتر ضربه بخورن...!


🖤 @SpecificMemories

Показано 20 последних публикаций.

533

подписчиков
Статистика канала