داستان دختری که با یه خواننده که فامیلش بوده آشنا میشه
و برای شغلش مجبور میشه تا به خونه این پس بره
همونجاست که محسن و آنیتا هردو عاشق هم میشن
مادروپدر محسن با عقد این دو موافقن
ولی مادروپدر آنیتا موافق نیستن
خواستگاری برای آنیتا میاد که آنیتا به اون هیچ علاقه ایی نداره و به اجبار پدرومادرش تن به این ازدواج میده
محسن هم وقتی متوجه این موضوع میشه تصمیم میگره مانع این ازدواج بشه
اونها تصمیم میگرن تا باهم ف......
اگه میخوای ادامشو بخونی جوین شو تو این کانال
@aghaymoferferi#anita
#عشق_ابدی