شده دیگه


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


نظرات شما را اینجا نادیده می گیریم?
@Amir_ehsan_kamyab

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


دانسته ایم، بوسه زیاد از دهان ماست
صلح از دهان یار، به پیغام کرده ایم..

همین جوری صلح کردین که حالا دیگه پیغام هم شد زیاد از سر ما..
چه صلحی بود مرد!

#صائب


#موسیقی_شبانه


بیا ای داروی دردم، که من از سوز تنهایی
شبی را بی تو چون سالی، خدا داند، سحر کردم..

انصافا اینجا دیگه باید از جانب خدا ندا میومد: راست میگه. من شاهدم. برو!

#واثق


جناب بیضایی، لطفا کلامی بگویید که سزاوار باشد تا فراسوی ابدیت به آن بیندیشیم.

آن روز که شمشیر می ساختیم، نمی دانستیم برای گردن خود می سازیم!

#بهرام_بیضایی


گیرم قفس شکستم، وز دام و دانه جستم
کو بال ِ آن که خود را، باز افکنم به کویت..

شاید بپرسید ته یأس کجاست؟ باید عرض کنم همین جا که فرمودند.

#سایه


شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند..

وقتی از هفت خان رستم باید رد بشم تا برسم به اینجا، متاسفانه شعر دیگه ای نمیاد تو ذهنم.

#حافظ


گیرم که نام من ز لبت محو گشت و مُرد
یاد مرا چگونه فراموش می کنی؟!

دلخوشی های عاشقانه.

#بهادر_یگانه


زین پس من و میخانه که در مذهب عشاق
خاک ِ در ِ خمخانه به از خانه ی خان است..

البته خوندن و شنیدنش لذت بخشه ولی از خانه ی خان گذشتن کار ساده ای نیست. در واقع به مذهب عشاق دراومدن کار چندان ساده ای نیست.

#خواجو


سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک
سال روزهای دراز و استقامت های کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال پست
سال درد
سال عزا
سال اشک پوری
سال خون مرتضی..

تاریخ این مملکت رو که آدم نگاه میکنه میبینه نصف سال هاش از جنس همین سالیه که شاملو گفته..

#شاملو


ز کوی میکده دوشش، به دوش می بردند
امام ِ شهر، که سجاده می کشید به دوش!

تازیانه نقد رو دیگه از این محکم تر نمیشه بر پیکر ریا کوبید..

#حافظ


عزالدین محمود کاشانی تو کتاب مصباح الهدایه در مورد جبر و اختیار میگه:

و مراد از این سخن نه آن است که آدمی مطلقا مجبور است و او را به هیچ وجه اختیار نیست، بلکه افعال او بیشتر تابع اختیار اوست. ولکن، اختیارِ او نه به اختیارِ اوست. و معنی این آن است که فاعل مختار کسی بود که افعال او تابع علم و قدرت و ارادت او بود. و هرچه بدانست و ارادتش بدان تعلق گرفت و قدرت با آن جمع شد، ناچار موجود گردد. و مختار در آن اختیار مجبور بود؛ زیرا که وجود علم و قدرت و ارادت در بنده و توفیق اجتماع ایشان در یک حال، نه فعل بنده است و نه به اختیارِ او. پس هم مختار بود و هم مجبور.

و من تنها نتیجه ای که از این بحث میگیرم اینه که قراره این درس رو بیفتیم متاسفانه. البته من همه جا گفتم فهمیدم چی گفت. شمام بگین فهمیده.

#چته_مرد


بعضی شعرها رو امروزم آدم میخونه بدنش میلرزه! شما ببین سنایی زمان خودش چه شهامتی داشته که اینو گفته:

زشتِ زشت است، در ولایتِ شاه،
گرگ، بر تخت و یوسف اندر چاه!

بد شود تن، چو دل تباه بود
جورِ لشکر، ز ضعفِ شاه بود!

از این تند و تیزتر هم داره:

اندرین زندان، بر این دندان زنان ِ سگ صفت،
روزکی چند ای ستم کش! صبرکن، دندان فشار!

گرچه آدم صورتان ِ سگ صفت مستولی اند
هم کنون باشد، کزین میدان ِ دل، عیاروار؛

جوهر ِ آدم برون تازد، برآرد ناگهان،
زین سگان ِ آدمی کِیمُخت و خر مردم دمار!

کِیمُخت یعنی پوست دباغی شده. سگان آدمی کیمخت یعنی سگانی که سر و صورت آدمیزاد دارن.

دکتر شفیعی کدکنی میگن: به دشواری می توان در تاریخ شعر فارسی اثری یافت که دلیرانه تر از این قصیده رویارویِ مظالمِ حکامِ عصر ایستادگی کرده باشد..

#سنایی


چو فرزندت مرا خوانَد، شهیدِ راهِ آزادی
چه خواهی گفتنش فردا؟ که زندانبانِ من بودی؟!

به رگبار ببندی یک نفر رو یه بار میمیره، اینجوری بهش بگی هزاربار..

#سایه


خداوند فرمان و رای و شکوه،
ز غوغای مردم نگردد ستوه

سرِ پر غرور از تحمل تهی،
حرامش بود تاجِ شاهنشهی!

#سعدی


جناب خواجو، لطفا از دردناک ترین حسرت زندگی با ما بگویید.

ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست
افسوس ز عمری که به غفلت گذران است..

#خواجو


خب 8 دی تولد کسیه که اگه عنوانی کمتر از "نابغه ی شعر معاصر" بهش بدیم فقط فهم ادبی خودمون رو بردیم زیر سوال. به قول اخوان بزرگ: پری شادخت شعر.. فروغ..
گفتم شعر فروغ رو که احتمالا کم و بیش همه خوندید، به خاطر همین قسمت هایی از نامه های فروغ رو انتخاب کردم:

حس می کنم که عمرم را باخته ام.. و خیلی کمتر از آنچه که در بیست و هفت سالگی باید بدانم می دانم. شاید علتش این است که هرگز زندگی روشنی نداشتم. آن عشق و ازدواج مضحک در شانزده سالگی پایه های زندگی آینده مرا متزلزل کرد.. (نامه به ابراهیم گلستان)

زندگی همین است، یا باید خودت را با سعادت های زودیاب و معمول مثل بچه و شوهر و خانواده گول بزنی یا با سعادت های دیریاب و غیر معمول مثل شعر و سینما و هنر و از این مزخرفات! اما به هرحال همیشه تنها هستی و تنهایی تو را می خورد و خرد می کند.. (نامه به فریدون فرخزاد)

درد بزرگ من این است که شما هرگز مرا نمی شناسید و هیچ وقت نخواستید مرا بشناسید. شاید شما هنوز هم وقتی راجع به من فکر می کنید مرا یک زن سبکسر با افکار احمقانه ای که از خواندن رمان های عشقی و داستان های مجله ی تهران مصور در مغز او به وجود آمده است می دانید. کاش این طور بودم، آن وقت می توانستم خوشبخت باشم! آن وقت به همان اتاقک کوچولو و شوهری که می خواست تا آخر عمرش یک کارمند جزء باشد و از قبول هر مسئولیتی و هر جهشی برای ترقی و پیشرفت هراس داشت، و دعوا کردن با مادرشوهر و خلاصه هزار کار کثیف و بی معنی دیگر قانع بودم.. اما من نمی توانم و نمی توانستم این طور زندگی کنم.. وقتی خودم را شناختم سرکشی و عصیان من هم در مقابل زندگی با این صورت احمقانه اش شروع شد.. (نامه به پدر)

چشمم به مهدی اخوان ثالث می افتد که گوشه ای ایستاده و با همه ی وجودش دارد اشک می ریزد. ضرورت گریه، آن هم برای آدمی که دوست نمی دارد دیگران گریه ی او را ببینند چه دردناک است..(گزارش پرویز لوشانی از مراسم خاکسپاری فروغ)

دریغا آن پری شادخت شعر آدمیزادان
نهان شد، رفت،
از این نفرین شده مسکین خراب آباد.
دریغا آن زنِ مردانه تر از هرچه مردانند،
آن آزاده، آن آزاد
دریغا آن پری شادخت
نهان شد در تجیر ابرهای خاک
و اکنون آسمان ها را ز چشم اختران دور دست شعر
به خاک او نثاری هست، هرشب، پاک..
(قسمتی از مرثیه اخوان در سوگ فروغ)

#فروغ
#پری_شادخت_شعر


دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند ِ قبا گشوده به آغوش ِمن درآ!

بی پروا نوشتن یه چیزه، هرزه نویسی یه چیز دیگه.
متاسفانه این "قلم ِ ولنگاری" که امروز تو نسل جوان ادبیات گاهی می بینیم از همین جاست. اون چیزی که می نویسند و خیال می کنند که خیلی کار خاصی دارند انجام میدند سر سوزنی ارزش نداره. با گفتن "من خودم رو سانسور نمی کنم" و "بی پروا می نویسم" و از اینجور توجیه ها هم جایگاهی تو ادبیات پیدا نمی کنه. یک شعر خوب، باید مثل این بیت صائب باشه. بیان زننده ای که خواننده رو آزار بده هیچ وقت ماندگار نمیشه. حداقل تو ایران.
نمونه ش ویس و رامین. یه منظومه عاشقانه بسیار قوی و خواندنی. اما هیچ وقت نتونست جایگاه منظومه های عاشقانه نظامی رو بین مردم به دست بیاره. با اینکه شعرش خیلی نسبت به نظامی ساده تر، و برای مردم قابل فهم تره.. اما یکی از دلایلش همینه. نظامی وقتی به وصال میرسه، خیلی خیلی با احتیاط می نویسه.. جوری که هیچ خواننده ای بیان زننده ای احساس نمیکنه. و این میشه که مردم عاشقانه های نظامی رو در جایگاه بالاتری قرار میدند نسبت به ویس و رامین..

#صائب


فریاد! که بردیم ز نامحرمی خلق
اندوه ِ زبان داشتن و لال نمودن!

چند ساعت میشه به این بیت نگاه کرد و به تمام حرف هایی که برای گفتن بود و کسی برای شنیدن نبود فکر کرد؟ چند روز؟ چند ماه؟ چند سال؟

#بیدل


ای گل شوخ که در شیشه گلابت کردند
هیچ یادت ز اسیران ِ قفس می آید؟!

به هرحال کار دنیا اینجوریه.

#صائب


خیلی ها برای هوای بارانی شعر گفتن. ولی به نظر من اگه بخوایم شاهکار تمام اون شعرهارو مشخص کنیم باید این بیت رو بخونیم:

تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی!

محاله که بارون بیاد و این بیت از ذهنم عبور نکنه..
خدایش بیامرزاد.

#قیصر_امین_پور

Показано 20 последних публикаций.

68

подписчиков
Статистика канала