من نگویم که به تقدیر دلم گوش کنی
همه ی درد من این است فراموش کنی
دل من شهره دلتنگی چشمت شده است
نور چشمم به غمت، گر چه تو خاموش کنی
زده باران و غمت باز که ابهام من است
نکند بر سر این کوی, غزل نوش کنی
در گذرگاه زمان چله ی غم در راه است
غم دلتنگی ما را چه سبب گوش کنی
فرصت بودن ما در بر دل اندک بود
عقل میگفت که باید قدحی نوش کنی
این قدح های جهان باده ی بی عاری ما است
بهتر آن است که بر حرف دلت گوش کنی
دیده و دل همه خواهان تو هستند ولی
عقل گوید چه سبب زود فراموش کنی
بداهه ۱۷ آذر
همه ی درد من این است فراموش کنی
دل من شهره دلتنگی چشمت شده است
نور چشمم به غمت، گر چه تو خاموش کنی
زده باران و غمت باز که ابهام من است
نکند بر سر این کوی, غزل نوش کنی
در گذرگاه زمان چله ی غم در راه است
غم دلتنگی ما را چه سبب گوش کنی
فرصت بودن ما در بر دل اندک بود
عقل میگفت که باید قدحی نوش کنی
این قدح های جهان باده ی بی عاری ما است
بهتر آن است که بر حرف دلت گوش کنی
دیده و دل همه خواهان تو هستند ولی
عقل گوید چه سبب زود فراموش کنی
بداهه ۱۷ آذر