بُختاپوس | octopus


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


Whatever is in my mood...💀
http://t.me/HidenChat_Bot?start=6560728814

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


کاش سیگار اختراع نمیشد .


مود اکثرمون تو مدرسه و دانشگاه :


من دوام آورده‌ام اما میخواستم معنای زندگیم چیزی بیشتر از دوام آوردن باشد .


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram




پرسید به خودت افتخار میکنی؟!
گفتم خیلی زیاد..
پرسید: چرا؟
گفتم هیچکس نمیدونه من چند بار خودم رو از اول بازسازی کردم تا امروز اینی باشم که هستم، قوی، مستقل، کسی که یاد گرفته هر جایی احساساتشو خرج نکنه و هر چقدرم زمین خورد خودش تنهایی بلند شه ...


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


جهنم خالیست
تمام شیاطین همینجا روی زمین‌اند ...!

شکسپیر


وقتی که شهامتِ‌ قدرتمند بودن را پیدا می‌کنم تا بتوانم از توانایی‌ها و استعدادهایم برای تحققِ چشم‌اندازم استفاده کنم، ترسِ من رفته رفته بی‌اهمیت‌تر می‌شود.

آدری لرد


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ده سال گذشت 💔


تازگیا مد شده همه میگن:
«میخوایم آدم‌های سمی زندگیمون رو کنار بذاریم»
ولی هیچ‌کس نمیگه:
«میخوام روی خودم کار کنم تا آدم بهتری باشم»
همه تصور میکنن خودشون بهترینن و بقیه مقصر و گناه‌کار..!
شاید خودت آدم سمی دیگرانی


بالاخره یک روز
از خواب بیدار می‌شوم
و می‌بینم مرده‌ام
و در حالی‌که آفتاب
بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و
هنوز کسی از مرگم باخبر نشده
دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند:
ما چه خواهیم شد؟

کاش کسی از مرگم باخبر نشود
در این صورت من همچنان
زندگی خواهم کرد
اینجا در این خانه
میان کتابها و نوشته‌هایم
و با خود
در این تنهایی باشکوه

حسین رسول‌زاده


دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعشِ خود به شانه گرفتم گریستم


برای صمیمت‌های از دست رفته، تلاش نکن.




‌‌آیا اصلا هنوز قادر به خندیدن هستی؟ می‌ترسم که خندیدن را در میان این مردمان تلخ کاملا فراموش کنی.

نیچه
نامه به خواهر


یکی از عیب‌هایم این بود که نمی‌توانستم درجا جواب آدم‌ها را بدهم. حرف بی‌ربط که می‌شنیدم ساکت می‌ماندم.

چراغ‌ها را‌ من خاموش میکنم
زویا پیرزاد


هیچ می دانید کار من به کجا کشیده بود؟
‏من مجبور بودم سالگرد رویاهای خود را جشن بگیرم.

فئودور ‏داستایوفسکی


از شمس تبریزی پرسیدن که چه شد به آرامش رسیدی؟ پاسخ داد:
وعده این شد که خود را آرام کنم
نه جهان اطرافم را.
معجزه شد؛
جهان اطرافم هم آرام گرفت.

Показано 20 последних публикаций.

215

подписчиков
Статистика канала