──上帝؛𝗦.𝗠

دیلی یک خره چشم عسلیه، بپاچید💦

دروغ میگه آبلیمو بخور ببره و بشوره ببره

اگر فکر میکنی اولین بارته کم بخور، با شکم پر بخور، حتما بعدشم لبنیات مثل ماست بخور با ابمیوه

شراب و عرق و کنیاک، وودکا و ویسکی گرونه

دیلی مود و سوییتی داره خواستید یه سری بهش بزنید💞

اها راستی وقتی خواستم بخوابم علائم حساسیتم نسبت به امپول تسکین درد شروع شد از جمله :
خارش لثه ها، گرفتن گلو و دشواری در نفس کشیدن و باد کردن لپام

الانم برم نماز بخونم و یچی بقولم

دیگه یه سرم زدم با سه آمپول در قمبلم، قرصی شربتی نداد بهم، همونموقع برای تزریغات یه زن و شوهر مذهبی هم اومده بودن، یه آقایی داشت سرم و آمپولارو آماده میکرد(به چشم برادری جلال زیبایی داشتن💞)این شوهره عین جن جلوی اتاق تزریغات بانوان ایستاده بود میگفت پس تزریغات خانمتون کجاست، گفت آقا من فقط دارم آمپولا و سرم رو آماده میکنم، باز پرسید، باز پرسید دیگه مرده هل شد آمپول من تو دستش شکست، تزریغات خانم اومد امپولامو زد(من راضی بودم مرده میزد😔)با سرم، این کصکش هنوز عین عن ایستاده بود که خانم تزریغاتیه گفت بشینید آقا الان تموم میشه، خبرش نشست زنش کلا یه آمپول زد دم قمبولش و رفت، بین تموم شدن سرم با علی حرف زدیم و گواهی سلامی گرفتم، امروز قرار نیست امتحان دینی بدم و تا ساعت ۲ بمونم مدرسه🤙🏻

امروزش بلند شدم، سردرد ریزی داشتم که زیاد محل ندادم، به مامانم توی جا به جا کردن مبلا کمک کردم، یه دوش گرفتم، سردردم بیشتر شد محل ندادم، شب دعوت بودیم خونه پدربزرگم و زن پدربزرگم، اینجوری بودم که واویلا خودم سرم درد میکنه الانم باید زر زراشو تحمل کنم از اونجایی که راجب هر کصشری میناله
اولش یکم چص کردم که نمیام سه درد امتحان دینی فاکی هم داشتم، دیگه با ناز و ادا رفتم، سر راه یه اسپرسو خوردیم(سر همینم فعلا بیدارم)رفتیم خونشون دیگه بعد از شام دیدم هی غذا توی دهنمه معدم میپیچه و سرم توی مرز انفجاره، یکم دراز کشیدم که برگشتیم، توی ماشین معدن داشت پارم میکرد از حالت تهوع، سرمم انقدر درد میکرد میزد به دندونا و گوشام، دیگه رسیدیم خونه چندبار عق زدم چیزی نیومد، لباس پوشیدم گفتم یا میبرینم دکتر یا خودم میرم، بابابزرگم بردم کلینیک کنار خونمون، خانومه گفت خب عزیزم چته، حالتامو گفتم تهش با تردید گفتم :
چیزه…دیشب شراب خوردم
و درحالی که انتظار داشتم با چشم غزه ازم پذیرایی کنه گفت :
شراب؟اونکه حالت تهوع نمیاره دختر البته امکانش هست چون بعدش اسپرسو خوردی اینجوری شدی، حداقل اونو دیگه نمیخوری

پری شب یلدا(دوست همکلاسیم) با طناز رفتیم خونشون(طناز دوست صمیمی یلداعه)، یکمم شرابی که خالم داده بود رو با بسته سیگارم بردم، البته قبلش رفتم اصلاح صورتم چون برای حنا بندون شیو کردن تا متورم نشه و صورتتم که شیو کنی موها صورتت…اره، دیگه با خایمالی مامانم رفتم خونشون، حدود ساعتا ۶ و برام خط و نشون کشید که ساعت ۷ برمیگردی
من : باشه باشه
دیگه مامانش خونه نبود خواهرشم تا ۱۵ دقیقه موند، خدایی سفره مزه چیده بود با ماست و چیپس و پفک و ابمیوه و … زغال گذاشت برای قلیون، قبلشم شراب منو خوردیم بعد خودشون شراب دیگه ایم داشتن اونم آوردیم خوردیم نصفشو،
ما : نگرفته نگرفته
* از پهنا ولو شدن رو زمین
نگرفته…
حرف زدیم و اینا، یکم عین کصخلا خندیدیم، داغ بودیم میخواستیم سیگار بکشیم، روشنم کردیم یهو زرت صدا کلید تو در اومد، پریدیمممم، مامان یلدا اومده بود(مامان یلدا با شراب و قلیون و …مشکل نداره اما سیگار؟!نو نو نو، خودشم سیگاریه🤌🏻)
دیگه همرو چپوندیم تو کیفم که هنوزم همونجان، قلیون کشیدم، با مامان یلدا حرف زدیم برامون کتلت درست کرد و خدایی خیلی حال داد خداروشکر🙏🏻
مامانم هی زنگ میزد، گوشیو دادم مامان یلدا خرش کرد، و منی که قرار بود ۷ برم ۱۱ شب رفتم خونه، دیگه همونجا اولین بارون اهواز توی امسال رو زد و زرت برقا همه جا قطع شد(کلا عادت به این سوسول بازیا ندارن شهر زیبامون، فقط خاک و شرجی✨)
وووووو ۶ طبقه که داشتم میرفتم پایین زرتی برقا اومد، مامانمم دم در با نگاه برسیم خونه کونت پارست ازم پذیرایی کرد
من : نخوندم
رفتیم خونه خیلی ریلکس لباسامو عوض کردم آرایشمو پاک کردم و کپیدم

خب تا همه خوابن خاطره دیشب و پری شب رو براتون بگم

خخخخخ

شما خوابید

من بیدارم

دلام

سرم داره منفجر میشه