Репост из: رنسانس
🍀«الکساندر گریبایدوف» با آسیایی ها و بویژه «ايرانيان» همانند بربرها برخورد می کرد و مردم و سرزمينی که دو قرن پيش برای اهل فکر و سياست بويژه نويسندگان سفرنامه های غربی جذابيت داشت، از نظر او چندان ملال آور بودند که نمی شد به خاطر آنها خود را «از هم نشينی با زنان دوست داشتنی» محروم کرد؛ اغلب درباره ایرانیان اظهار می داشت: "اگر می شد اين قليان کش ها و دستيارانشان را وادار به پاک کردن جاده از برف کرد، بسيار بسيار معقول تر بود "؛ و چيزهايی مانند اينها که روشنفکر روسی را از روشنفکر غربی زمانه خود بکلی متمايز می کند. گريبايدوف، با چنين دشمنی هايی در حساس ترين سالهای تاريخ ايران در دوران قاجار به ايران آمد، در سياست و اداره جنگ آخر ايران و روس که منجر به عهدنامه ترکمانچای شد، شرکت کرد و در نوشتن آن عهدنامه که در نظر روشنفکری هيچ جای جهان نمی توانست ننگين نباشد، دست داشت، تا اين زمان هنوز کاردار بود ولی بر اثر مذاکره با ايران و بستن قرارداد «ترکمانچای» چهل هزار روبل پاداش گرفت که هرچند در مقايسه با دريافتی ژنرال پاسکويچ (یک ميليون روبل) فرمانده پیروز جنگ، تحقير آميز بود، ولی در عوض پاداش بزرگتری هم دريافت کرد که عنوان سفارت بود. او با سمت وزير مختار (قبلا کاردار بود) بار ديگر راهی ايران شد. او که برای مردم ايران پشيزی ارزش قائل نبود، هرگز گمان نمی کرد که اين مردم به جان آمده ممکن است روزی از همه چيز خود بگذرند و عقده ها و تحقيرهای انباشته شده را سر او خالی کنند.؟
روشنفکری گريبايدوف تنها در اين حد به منصه ظهور می رسد که کتابخانه اردبيل پس از چپاول به کجا برود: « او که مقدمات حمل کتابخانه را فراهم کرده بود، اصرار داشت که آن مجموعه را به آکادمی علوم سنکوفسکی انتقال دهند و نه به کلکسيون امپراتوری، جايی که همه بی سوادند»! رفتار هیأت روسی که گريبايدوف ديگر در رأس آن قرار گرفته بود، پس از جنگ با ايرانيان چنان تحقير آميز بود که وقتی از تبريز به تهران حرکت می کرد، خوراک مورد نياز هیأت همراه خود را از روستاهای سر راه تأمين می کرد. فکر نکنيد خوراک مورد نياز، چيز قابلی نبوده است. اين خوراک عبارت بوده است از روزانه يک رأس گاو، يک رأس گوساله، سی قطعه ماکيان، دويست عدد تخم مرغ، هشتاد و چهار پوند برنج، پنج رأس گوسفند، دويست و چهل پوند نان، سيصد و شصت پوند چوب و کُنده، يکصد و بيست پوند زغال چوب و ۳۰۰ بطر شراب و عرق!
رفتار گریبایدوف چنان ستمگرانه بود که دل جلادی مانند «ژنرال بِرمولف» هم به حال ملت ایران می سوخت. او به گریبایدوف هشدار داد که «نباید مردمان مغلوب را خانه خراب کرد.» گریبایدوف یادآور شد که او خود همیشه می گفت:
"باید از بیخ شخم زد و «ایرانیان» فقط در برابر قدرت خاضع هستند"
یرمولف هم پاسخ داد:
"شیار زدن چیز دیگری است. این جنگ است یا اخاذی!؟ تو در اصل داری به این بیچارگان می گویی : یا پول بده
يا جانت را!"
@renaissancetranslate
🖌تصویر و پانوشت: "حمام کُردشت/جلفا، آذربایجان شرقی؛ در نزدیکی رود ارس.
قدمت این حمام زیبا به دوران صفویه می رسد ولی در دوران قاجاریه مجددا مرمت گردید. این بنا در خلال جنگهای ۲۸ ساله «ایران و روسیه» در قرن نوزدهم، محل اقامت و دفتر کار شاهزاده عباس میرزا، ولیعهد دودمان قاجار بوده است. حمام کردشت تنها یکی از صدها نمونه ی درخشان از هنر ایرانی و آنچیزی است که الکساندر گریبایدوف آن را «بربریت» و «توحش» ایرانی می نامید!
نویسنده: رضی الدین طبیب (با نگاهی به کتاب «دیپلماسی و قتل در تهران»)
@renaissancetranslate
روشنفکری گريبايدوف تنها در اين حد به منصه ظهور می رسد که کتابخانه اردبيل پس از چپاول به کجا برود: « او که مقدمات حمل کتابخانه را فراهم کرده بود، اصرار داشت که آن مجموعه را به آکادمی علوم سنکوفسکی انتقال دهند و نه به کلکسيون امپراتوری، جايی که همه بی سوادند»! رفتار هیأت روسی که گريبايدوف ديگر در رأس آن قرار گرفته بود، پس از جنگ با ايرانيان چنان تحقير آميز بود که وقتی از تبريز به تهران حرکت می کرد، خوراک مورد نياز هیأت همراه خود را از روستاهای سر راه تأمين می کرد. فکر نکنيد خوراک مورد نياز، چيز قابلی نبوده است. اين خوراک عبارت بوده است از روزانه يک رأس گاو، يک رأس گوساله، سی قطعه ماکيان، دويست عدد تخم مرغ، هشتاد و چهار پوند برنج، پنج رأس گوسفند، دويست و چهل پوند نان، سيصد و شصت پوند چوب و کُنده، يکصد و بيست پوند زغال چوب و ۳۰۰ بطر شراب و عرق!
رفتار گریبایدوف چنان ستمگرانه بود که دل جلادی مانند «ژنرال بِرمولف» هم به حال ملت ایران می سوخت. او به گریبایدوف هشدار داد که «نباید مردمان مغلوب را خانه خراب کرد.» گریبایدوف یادآور شد که او خود همیشه می گفت:
"باید از بیخ شخم زد و «ایرانیان» فقط در برابر قدرت خاضع هستند"
یرمولف هم پاسخ داد:
"شیار زدن چیز دیگری است. این جنگ است یا اخاذی!؟ تو در اصل داری به این بیچارگان می گویی : یا پول بده
يا جانت را!"
@renaissancetranslate
🖌تصویر و پانوشت: "حمام کُردشت/جلفا، آذربایجان شرقی؛ در نزدیکی رود ارس.
قدمت این حمام زیبا به دوران صفویه می رسد ولی در دوران قاجاریه مجددا مرمت گردید. این بنا در خلال جنگهای ۲۸ ساله «ایران و روسیه» در قرن نوزدهم، محل اقامت و دفتر کار شاهزاده عباس میرزا، ولیعهد دودمان قاجار بوده است. حمام کردشت تنها یکی از صدها نمونه ی درخشان از هنر ایرانی و آنچیزی است که الکساندر گریبایدوف آن را «بربریت» و «توحش» ایرانی می نامید!
نویسنده: رضی الدین طبیب (با نگاهی به کتاب «دیپلماسی و قتل در تهران»)
@renaissancetranslate