تو با صدای پیانو لبخند میزنی و قلبت آروم میشه. صدای پیانو مثل چایِ بابونه برات آرامش بخشه.
قهوه ت رو روی پیشخوان میزاری رو نواختن رک شروع میکنی. تو مینوازی و ما لبخند میزنیم.
تو مینوازی و ما هزاران خاطره رو از جلوی چشمامون مثل فیلم رد میکنیم.
تو به پیانو جانِ دوباره میدی.
قهوه ت رو دوباره کمی سر میکشی و به افرادی که داخل کافه ی خیابان بیست و یکم نشستن نگاه میکنی.
روزنامه میخونن و کتاب میخونن.
ولی انتهای کافه فردی ناشناس با شالگردن قرمز نشسته کهاز همون اول به دستات نگاه میکرد وقتی تو پیانو مینواختی.
from:
@avocado_city to:
@lonely_poor