ڪلبہ‎‌‌‎‌‌ش؏ردلاویز


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


*صبح دلاویز *
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم
و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق
آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز ?
"فریدون_مشیری" 

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


ذره به ذره برِ تو ، سجده کنان بر در تو
چاکر و یاری گر تو آه چه یاری صنما

روز مرا دیدن تو ، شب غم ببریدن تو
از تو شبم روز شود همچو نهاری صنما


ُ#مولانا


از دست من آمد به فعان باب تفعل
این مدحت من گر بنیوشی به تبرع

این خدمت من گر بپسندی به تطول
یک ساعت از این پس نکنم تا که توانم


ُ#عبدالواسع_جبلی


سپهر قدرا در قبضه کفایت تست
نظام هر چه برون از سراچه قدم است

چو چاه خصم تو سر در نشیب از آن دارد
که او به دامن تر همچو آب متهم است


ُ#مجیرالدین_بیلقانی


عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
از گداز دل دهد روغن چراغ طور را

عشق چون‌گرم طلب سازد سر پرشور را
شعله افسرده پندارد چراغ طور را


ُ#بیدل_دهلوی


خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست؟
پیراهن صبح آینه دان بدن کیست؟

چون راه سخن نیست در آن غنچه مستور
گوش دو جهان تنگ شکر از سخن کیست؟


ُ#صائب_تبریزی


از خود برآمدم من در عشق عزم کردم
تا همچو خود جهان را من از جهان برآرم

زنار نفس بد را من چون گلوش بستم
از گفت وارهم من چون یک فغان برآرم


ُ#مولانا


خوش نیست دل خسته ریش از تو جدا
هستیم نه بر مراد خویش از تو جدا

زین پس اگرم بخت رساند بر تو
دیگر نشوم بتیغ و نیش از تو جدا


ُ#ابن_یمین


ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما! گل بی خار کجاست؟!


ُ#حافظ


وجودت بهار است و کویت بهشت
نفس می‌کشـم بـا تو در ســرنوشت

در عشقت نبـاشد شبی تـار و ســرد
که خورشید دارد ز جنست سِرشت


ُ#فروغ‌السادات_شجاع‌الساداتی


رخساره نشان دادی بی دین و دلم کردی
بگشای خم گیسو بی طاقت و تابم کن

خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی
در خیل غلامانت یک روز حسابم کن


ُ#فروغی_بسطامی


از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم

من میگفتم چشم بد از روی تو دور
جانا مگر آن چشم بدت من بودم


ُ#مولانا


دل به زبان نمی رسد لب به فغان نمی رسد
کس به نشان نمی رسد تیر خطاست زندگی

یک دو نفس خیال باز ، رشتهٔ شوق‌ کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ، ملک خداست زندگی


ُ#بیدل_دهلوی


آنچه عاشق می‌نشاند کنج چشمان ترش
زان گهرها می‌نویسد این قلم با جوهرش

اشک و آب هرگز مپندار و مباش اندر گمان
خونِ دل باشد که آید گوئی از فرق سرش


ُ#بهمن_سرباز


ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند


ُ#حافظ


با دشمن تو چو یار بسیار نشست
با یار نشایدت دگربار نشست

پرهیز از آن گلی که با خار نشست
بگریز از آن مگس که بر مار نشست


ُ#مولانا


رنج تن دور از تو ای تو راحتِ جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده ی بینای ما

عافیــت بادا تنت را ای تنِ تو جان صفت
کـم مـبادا سـایـه ی لـطـــف تو از بالای ما


ُ#مولانا


نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته‌دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست، که با او غم دل بتوان گفت


ُ#حافظ


گفتم ای یار مکن با دل عاشق بازی
گفت حق است که با آتش ما دم سازی

گفتم این عدل نباشد که دلم ریش شود
گفت این سادگی توست که دل می بازی


ُ#ارس_آرامی


گرچه تو ماهی و روشنڪَر شبهای سیاه
به مدارت صنما زهره و پروین ٺوام...

به خیالم همه شب سر شود این شام سیاه
تا سحر پیش تو و بر سر بالین ٺوام...


ُ#علیرضا_شیرانی_تبریز


اندیشه عیش بی‌حضورش
ترسم که بدو رسد نخواهم

بی‌او ز برای عشرت من
خورشید سبو کشد نخواهم


ُ#مولانا

Показано 20 последних публикаций.

1 787

подписчиков
Статистика канала