مای فاکینگ دیلی

چرا بیشتر خندم گرفت😂

یه جادوگر بودم اما نه یه جادوگر پیر و زشت ... جوون بودم، جوون و رویایی
جادوم با نقاشی کردن بود
و همینطور خوندن....
هر نقاشی ای که میکشیدم توی واقعیت هم اتفاق میوفتاد...
با صدام عناصر طبیعت رو کنترل میکردم...
با همه ی حیوونا میتونستم ارتباط بگیرم و حرفاشونو میفهمیدم....
توی یکی از جنگلای نزدیک شهر توی فرانسه حوالی سالای ۱۹۲۰ زندگی میکردم
من ادم بد و خودخواهی نبودم
ینی اوایلش نبودم....
ولی بعد یه اتفاقی دیگه اون من سابق نبودم و بخش تاریکم همه ی زندگیمو و دوروبریامو گرفت....
شاید به همین خاطره که توی این دنیا، حسشو دارم، عشقشو دارم...
ولی مثل پرنده ای ام که بالاشو کندن
قدرتای من از من گرفته شد و به اینجا فرستاده شدم...
چون استفاده ی درستی ازش نکردم...

یکی از کارای فیوریتم که ازش خسته نمیشم:)))

HBD My handsome soldier boy :)))))

لطفا
دلتون
از
جای
دیگه
پره
سر
ما
خالی
نکنید
ما
به
اندازه ی
کافی
عصاب خوردی
داریم
و
واقعا
مغزمون
نمیکشه
و
یهو میبینی
بوم
مغزمون
متلاشی
شد
:)))))

۱.جهان است درونم

وقتی ۸ سالم بود، وقتی داشتم هلو میخوردم، یهو هستش سر خورد رفت تو گلوم(واقعا هیچ ایده ای ندارم چجوری:/)
سعی کردم قورتش بدم چون اونقدر پایین رفته بود که نمیشد درش بیارم، ولی فقط با تمام بزرگیش کل راه گلومو سد کرده بود و با هر بار تقلا بد تر میشد و تیزی بدی که داره فرو میرفت تو گلوم...
داشتم واقعا خفه میشدم، حتی یادمه به هیچ کسم نمیگفتم و توی اتاق بودم...
دیدم نمیتونم و اگه بیشتر ادامه بدم گلوم پاره پاره میشه...
پس فقط چشامو بستم و هیچ کاری نکردم...
هیچ کاری...
یکم صبر کردم
و بعد هسته خیلی آروم خودش لیز خورد و رفت پایین...

So
*وقتی توی زندگی، توی مسائلی که میدونیم از پسش برنمیایم و زیادی سخته برامون، هی دست و پا میزنیم و سعی میکنم همه ی کارارو خودمون انجام بدیم...
وقتی به هر دری میزنیم برای حل مشکلمون و به هر قیمتی میخوایم خودمون درستش کنیم و به خودمون آسیب میزنیم و هر روز و هر روز فقط بیشتر فرو میریم و خم میشیم زیر سنگینی زندگی...
میدونی، شاید بهتر باشه صبر کنی، بری یه گوشه بشینی، آهنگ مورد علاقتو پلی کنی، نوشیدنی مورد علاقتو درست کنی و فقط ریلکس کنی و به هیچ چیز فکر نکنی...
بارارو از رو دوشت برداری و بسپاریش به نیروی برتری که میدونیم وجود داره...
شما میتونید هر اسمی که خودتون میخواید براش بزارید... من بهش میگم خدا...
ولی بهتون قول میدم، وقتی اینکارو بکنید... وقتی سعی نکنید همه چیزو خودتون حل کنید و فقط کارایی رو انجام بدین که از دستتون بر میاد... همه چیز راه درست خودشو توی زمان مناسب پیدا میکنه و تکه های پازل دونه دونه جای خودشونو پیدا میکنند...

دریا

☕🎧🪴

هر آدمی چندین الگوی فکری تو کارکرد ذهنیش داره...
و خب ازون جایی که به اعتقادم آدم ها مدل فشرده شده ی دنیا هستن، پس قانونای کلی برای جفتشون یکیه...
پس یکی از الگو های ذهنی من همینه که اتفاقاتی که توی دنیا رخ میده رو تعمیم میدم به شخص انسان و همینطور برعکس... (اتفاقات کوچیک و به ظاهر بی اهمیت)
و به نظرم خیلی چیزای جالبی از توش در میاد و صرف نظر ازینکه قبولش دارید یا نه میخوام به اشتراک بزارمش ازین به بعد...
(حتی بعضیاشو همیشه شنیدین، تنها تفاوتش تو مدل ربط دادن و استدلالمه همین...)
تحت عنوان: جهان است درونم

☕🪴