🐫🐫🐫
در حكايت نوشيدن شاش شتر
در درمان مرض مرگ آور نفوس:
ظلمت شب تيرگي ها مي نُمود
جهل با آن در رقابت مي غُنود
تيرگي در ذهن و در انديشه بود
جهل با آن تيرگي در ريشه بود
صفحه تاريخ در مرقومه اش
علم خالي در درون كومه اش
گرچه مرداني ز عمق روزگار
هوشمنداني عقولي را به كار
ليك از علم جهان بي بهره اي
مشكل بي علم حل كي زهره اي
دست بر انداخت بر شاش شتر
تا كند جام علاج درد پر
شاش اشتر كي كند درمان درد
شرم از آتش ندارد چوب سرد
جسم از حيوان سمومي ساخته
تن به صافي جسم را پرداخته
كي كند زهرابه در درمان اثر
در علاج زخم كي سرگين خر
مي بري تو عرض خود با تُرّهات
روح بيگانه بود از اين ذوات
شاش هر حيوان سموم جسم او
سم چسان درمان كند دردي ز او
در طويله شاش مي نوشد ز جهل
اين ابوجهل است يا ز ابناء جهل
مي دهد تعليم بر قوم عوام
تا خيانت يابد از جهلش قوام
عقل را بايد فرا راهت نهي
دور سازي جهل را با آگهي
شرم كن از ساحت علم اي عدو
يار شيطاني و گشتي همچو او
شرم كن نسبت به قديسان مده
ترهات جهل را سامان مده
باز كن چشم خود اي بي معرفت
كاش آرد عقل در ذهنت جهت
چند خواهي زيست در مرداب ها
سير تا كي اشكم از گنداب ها
جامه ي فاخر اگر بر تن سزد
ژنده ي چركين رها كن بي خرد
زاغ گندابي به اين بستان مپر
آبروي مردمي اينسان مبر
دکتر علی ابهری
روان پزشك
٩٩/١/٣١
@drnmirzaii