#پارت۱۰۱
#انتقام_بیگناهی
روکرد به منو گفت:
دوست و اشنا زیاد داری رو نمیکنی!
-سعید از بچگی همسایمون بود و یه چند سالیع از محلمون رفته .
امیر یه تای ابروشو داد بالا و کنار گوشم گفت:
نمیدونستم با همسایه هام اینقدر جوری.
وای چقدر این پسره گیر میده سرمو خورد ،حوصله ی نه اینوـ داشتم نه این مهمونیه کوفتیو .
پس با یه معذرت خواهی به بهانه ی دستشویی جیم زدم ،والا خودم اعصاب ندارم باز اینم پیله کرده همون جور غرغر کنان میرفتم که باکسی برخورد کردم با اون کفشای پاشنه بلندی که پام بود ،پام پیچ خورد و نزدیک بود پخش زمین بشم که دستی دور کمرمو گرفتو وسط هوا و زمین وایستادم از ترس چشمامو بسته بودم .
+نیوفتادی هنوز سالمی.
با صدای مردی سریع چشمام اندازه ی دیگ نذریه امام حسین باز شدو ازش جدا شدم .
+اروم خانوم دوباره نیافتین .
مرده جونی با موهای بور و چشمای رنگی ،خوشتیپ و خوشگل .
اول سریع دور و برو نگاه کردم ببینم امیرعلی ندیده که دیدم نه خدا رو شکر از سعیدم جدا شده و داره با ارمان میحرفه .
نفسی از سر اسودگی کشیدم
+خانم اتفاقی،افتاده ؟دنبال چیزی میگردین ؟
وای چقد این حرف میزنه ،نمیزاره تمرکز کنم .
چرخیدم به طرفش .
-ببخشید حواسم پرت بود ندیدمتون .
خنده ای کرد .
+نه بابا مشگلی نیست فقط حواستونو جمع کنین همیشه خوش شانس نیستین .
داشت کسعشر میگفت الکی سرمو تکون دادمو میخاستم ردش کنم برم گفت:
سامان معروف هستم .
خب معروفی که معروفی حمتی باید به همه بگه که معروفه والا.
بعدشم دستشو به طرفم دراز کرد ،به دستش نگاهی انداختم.
خودش،فهمید دست بده نیستم دستشو جمع کرد .
-خب حالا معروفیتون چیه ؟
با تعجب و ابرو ی بالا داده گفت:
بله متوجه نشدم .
وای گیر چه اسکلی افتادیم خودش میگه معروفم حالا نمگه واسه چی
-میگین معروف هستین،میگم خواننده این ؟بازیگرین؟چی هستین؟
یه دفعه قهقه ش رفت تو هوا ،دیوونه شد رفت .
خودشو کنترل کرد و خندشو قورت داد با خنده ای که هنوزم تو صداش،بود گفت:
+معروفیت چیه؟
فامیلیم معروفه .
همون موقع بود که فهمیدم حسابی گاف دادم
@enteghambighonahi----ویرایش شده----
#پارت۱۰۱
#انتقام_بیگناهی
روکرد به منو گفت:
دوست و اشنا زیاد داری رو نمیکنی!
-سعید از بچگی همسایمون بود و یه چند سالیع از محلمون رفته .
امیر یه تای ابروشو داد بالا و کنار گوشم گفت:
نمیدونستم با همسایه هام اینقدر جوری.
وای چقدر این پسره گیر میده سرمو خورد ،حوصله ی نه اینوـ داشتم نه این مهمونیه کوفتیو .
پس با یه معذرت خواهی به بهانه ی دستشویی جیم زدم ،والا خودم اعصاب ندارم باز اینم پیله کرده همون جور غرغر کنان میرفتم که باکسی برخورد کردم با اون کفشای پاشنه بلندی که پام بود ،پام پیچ خورد و نزدیک بود پخش زمین بشم که دستی دور کمرمو گرفتو وسط هوا و زمین وایستادم از ترس چشمامو بسته بودم .
+نیوفتادی هنوز سالمی.
با صدای مردی سریع چشمام اندازه ی دیگ نذریه امام حسین باز شدو ازش جدا شدم .
+اروم خانوم دوباره نیافتین .
مرده جونی با موهای بور و چشمای رنگی ،خوشتیپ و خوشگل .
اول سریع دور و برو نگاه کردم ببینم امیرعلی ندیده که دیدم نه خدا رو شکر از سعیدم جدا شده و داره با ارمان میحرفه .
نفسی از سر اسودگی کشیدم
+خانم اتفاقی،افتاده ؟دنبال چیزی میگردین ؟
وای چقد این حرف میزنه ،نمیزاره تمرکز کنم .
چرخیدم به طرفش .
-ببخشید حواسم پرت بود ندیدمتون .
خنده ای کرد .
+نه بابا مشگلی نیست فقط حواستونو جمع کنین همیشه خوش شانس نیستین .
داشت کسعشر میگفت الکی سرمو تکون دادمو میخاستم ردش کنم برم گفت:
سامان معروف هستم .
خب معروفی که معروفی حتمی باید به همه بگه که معروفه والا.
بعدشم دستشو به طرفم دراز کرد ،به دستش نگاهی انداختم.
خودش،فهمید دست بده نیستم دستشو جمع کرد .
-خب حالا معروفیتون چیه ؟
با تعجب و ابرو ی بالا داده گفت:
بله متوجه نشدم .
وای گیر چه اسکلی افتادیم خودش میگه معروفم حالا نمگه واسه چی
-میگین معروف هستین،میگم خواننده این ؟بازیگرین؟چی هستین؟
یه دفعه قهقه ش رفت تو هوا ،دیوونه شد رفت .
خودشو کنترل کرد و خندشو قورت داد با خنده ای که هنوزم تو صداش،بود گفت:
+معروفیت چیه؟
فامیلیم معروفه .
همون موقع بود که فهمیدم حسابی گاف دادم
@enteghambighonahi