کورلئونه.


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


In a world full of trends,
I wish to remain a classic☕
ENTJ, Gemini, Dark academia, Classic, Army.
https://t.me/BChatBot?start=sc-190028-KX7knj6

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


-🎞




آدما منو خیلی زود ناامید میکنن، شاید چون همیشه ازشون انتظار دارم همونطوری که باهاشون رفتار میکنم با من رفتار بشه و این واقعا خسته کننده و بیشتر از اون ناامید کنندست. بعد تصمیم گرفتم ارتباط خودمو با آدما کمتر کنم تا شاید قدری از این انتظارها کم بشه
ولی اگه همون عده کم هم بخوان منو ناامید کنن چه اتفاقی میفته؟
بارها و بارها تایپ میکنم و بعد در عرض ثانیه ای همه ی اونو پاک میکنم، میخوام آروم بمونم چون وقتی که ساکت باشی بیشتر میشنوی، بیشتر حس میکنی، دارم سعی میکنم درد اطرافیانم رو درک کنم تا بپذیرم رفتارهایی رو که شبیه به رفتاره من نبود.
رفتار ما با آدما باید به سبک خودمون باشه
نه شبیه رفتار اونا با ما.


Meaning: Last dance

تنهایی توی مترو پرسه میزنم

برای آخرین بار میرقصم

تا این درد عظیم رو فراموش کنم

میخوام فرار کنم

و همه چیو از نو شروع کنم

ای درد شیرین من

T.me/FlyToMyRoom


بر این باورم که در زندگی قبلیم،
توی شهری همیشه ابری و بارونی زندگی میکردم،
شاید این تنها توجیهی باشه برای بیقراری روح من در جسمم حین شنیدن صدای بارون.


-🌧




برای بدست اوردنه یسری چیزا باید یه بخشی از خودت رو ببخشی تا ظرفیت پذیرش بیشتر رو داشته باشی.




سلام،
زمان زیادی از آخرین باری که برات نوشتم میگذره، شاید چون مدت زیادی هم منتظر رسیدن جواب تو به نامه قبلی بودم
احتمالا دوباره سرت شلوغ شده و یادت رفته من کیلومترها اونورتر منتظره توعم، اشکالی نداره
من این ویژگی تورو هم دوست دارم
اینجا یه شغل پیدا کردم، باورت میشه؟
توی یه کتاب فروشی کوچیک که توی خیابون فرعی منتهی به شان دو مارسه، جای خوبیه، همیشه بوی لاته و کاغذ نو میده، یه وقتایی هم ارکیده، صاحب اینجا عاشق ارکیده ست
صبح‌ها زود بیدار میشم، هنوز برای پنجره‌های اتاقم پرده ننداختم، به محض طلوع خورشید بیدار میشم و پیاده تا شیرینی فروشی میرم تا کروسان فندقی بگیرم، اونا معرکه‌ن.
انگار که دارم مثل یه آدم عادی زندگی میکنم
مردم اینجا خیلی به ظاهرشون اهمیت میدن، یه کت بلند سفید خریدم، آره همونی که با هم پشت ویترین دیده بودیم
به وضوح همه چیز یادمه، همون شبی که روی پل همو بوسیدیم و تو ساعتی بعد باید به سیاتل برمیگشتی، تقریبا داشتی اونو از دست میدادی
این هفته ساعت بیشتری کار میکنم
دوباره احساس مریضی میکنم اما میخوام مثبت فکر کنم، حالم خوبه...احتمالا فقط دلتنگم
مردم اینجا میگن زبان فرانسوی زبان عشقه، من یه جمله جدید یاد گرفتم
"Je ne suis pas bien sans toi"
یعنی "من بدون تو حالم خوب نیست"
گفته بودی برای انتهای ماه می به پاریس میای، نمیخوام تحت فشار بذارمت، اگه تونستی بیا، منو خیلی خوشحال میکنی،
من صبر میکنم، کاری که توش خوبم.


کیم تهیونگ، چهارم می




من و تو میتونستیم همو در دهه 1950 ملاقات کنیم ، احتمالا من یه نویسنده بودم و تو یه ستاره ی سینما، شب‌ها با کادیلاک قرمزم میرفتیم یه رستوران کوچیک و تو بهم میگفتی که عاشقه کتاب جدید ولادیمیر نابوکوف شدی
روی زمین مرمری کتابخونه، جایی درست بینه جمعیت مینشستیم و من اونو کناره گوشت زمزمه میکردم، نیمه شب به سینمای خصوصی میرفتیم و برای هزارمین بار a street car named desire رو میدیدیم و حالا مردم کتاب عاشقانه ی کلاسیکی رو میخوندن که در وصف تو بود.






Репост из: Неизвестно


بشدت منتظره اون آپدیت تلگرامم که
وقتی آهنگ گوش میدی بقیه نتونن بهت ویس بدن.


هندزفیریم افتاد توی ماگه چاییم
از این به بعد آهنگ‌هام بکگراند مزرعه چای دارن


گاهی وقتا تو یه سکوتِ بزرگ گیر می‌افتم،
درست مثل الان!
نمی دونم چه رنگیه؟! شاید سیاه، شاید سفید، اصلا بی رنگ. یه سکوتِ بی رنگ که وجودش توی زندگیم مخصوصا این روزا خیلی پر رنگه...
سکوتی که به نوشتنم هم سرایت کرده، شده ساعتها روی صندلی میشینم و مدادم رو برمیدارم اما نمی‌تونم بنویسم. ذهنم خالی میشه، پر میشه...
مثل یه ساعت شنی!
انگار یکی حنجرمو دوخته و دستامو بسته
هر چی که هست خیلی به هم مرتبطن
حنجره و دستام رو میگم، ساکتِ ساکت اند. 
و بدتر از اون وجودِ منِ که وسط این سکوت گیر افتاده. یه سکوت خیلی خیلی بلند...!




-

Показано 20 последних публикаций.

133

подписчиков
Статистика канала