دنبال چیزی میگشت اما پیدایش نمیکرد
دستش را به کمرش گذاشت و بلند گفت: نیست
من ارام به او گفتم : کمی بشین اگر بخواهد پیدایش میشود اگر هم نخواهد همان نیست بماند شاید بهتر است
خندید و گفت: شاید همینه که تو میگی
لم داد روی مبل و خیره شد به پنجره داد زد:یادم امد
سریع به اشپزخانه رفت و کیفش را گشت پیدا شد انچه که نیست بود
باز خندید وگفت: تو که بخواهی پیدا میشود هر انچه که نیست
تنها حرفم به او این بود: تو فقط برایم بخند ...
چه خوب است در اوج کلافگی کسی دچارمان کند گاهی به لبخندی
اغوشی
بوسه ای ...
#غزل_کریمیان
دستش را به کمرش گذاشت و بلند گفت: نیست
من ارام به او گفتم : کمی بشین اگر بخواهد پیدایش میشود اگر هم نخواهد همان نیست بماند شاید بهتر است
خندید و گفت: شاید همینه که تو میگی
لم داد روی مبل و خیره شد به پنجره داد زد:یادم امد
سریع به اشپزخانه رفت و کیفش را گشت پیدا شد انچه که نیست بود
باز خندید وگفت: تو که بخواهی پیدا میشود هر انچه که نیست
تنها حرفم به او این بود: تو فقط برایم بخند ...
چه خوب است در اوج کلافگی کسی دچارمان کند گاهی به لبخندی
اغوشی
بوسه ای ...
#غزل_کریمیان