مطالعات میان رشته ای: منبع شناسی، روش شناسی، آسیب شناسی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


این کانال به منظور معرفی و ارزیابی آثار در حوزه مطالعات میان رشته ای تاسیس شده است و وابسته به حلقه میان رشتگی تهران میباشد.
ارتباط با ادمین: @drdarzi

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


F1000research
مدل بسیار خوبی برای از بین بردنِ فسادِ سازمان یافته و رانت پژوهش در ایران
@interdisciplinarity
اخیراً به¬ واسطه یکی از دوستان خوبم در معاونت پژوهشی دانشگاه شهید بهشتی با یک سایت بسیار خوب و مهم برای پذیرش و چاپ مقالات علمی0پژوهشی آشنا شدم که میتواند الگو و مدل بسیار خوبی برای از بین بردنِ فسادِ سازمان یافته و رانتِ بسیار قوی در مسیر چاپ مقالات پژوهشی و ISI باشد. این سایت با عنوان F1000research در فضای اینترنت قابل دست یابی است. با توجه به افزایش روزافزون مقالاتِ علمی، به نظر میرسد که آینده چاپ آثار علمی در آینده ای نه چندان دور در انتظار تسری و تعمیم همین الگو و مدل خواهد بود.
F1000research انتشاراتی است که گونه های مختلف پژوهش از قبیل: مقالات کامل، خلاصه، پوستر، و دیگر گونه های پژوهش را بدون هیچ محدودیتی به انتشار میرساند. اولین ویژگی جالب توجّه آن است که مقاله شما پس از بارگزاری در سایت، نهایتاً ظرف یک هفته مورد ارزیابیهای اساسی و اولیه قرار میگیرد و منتشر میشود. پس از انتشار شما میتوانید به دلخواه خودتان دو داور را انتخاب نمایید تا مقاله شما توسط آنها مورد ارزیابی تخصصی قرار بگیرد. درصورتیکه هر دو داور مقاله را تایید نمایند این انتشارات مقاله شما را تحث نمایه اسکوپوس منتشر مینماید. امّا نکتۀ بسیار مهم و اساسی این است که داوری داوران، به همراه ریزجزئیات کامنتهایشان و پاسخی که شما به اصلاحات و اشکالات داوران داشته اید نیز داخل مقاله شما در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت. این ویژگی، ویژگی بسیار مهم دیگری است که در این نشریه مورد نظر قرار گرفته است و سبب میشود که تعارفهای معمول و رایج که میان مولفین و داوران وجود دارد از بین برود. ضمن اینکه نحوه و کیفیت داوریِ داوران هم مورد توجه ناظران و ناقدانِ بیرونی قرار میگیرد. مقالات منتشر شده در این انتشارات میتوانند مورد ویرایش و تغییر مولف قرار بگیرند و همیشه نیز نسخه نهایی در معرض دید و ارجاع پژوهشگران قرار میگیرد.
بنابراین چند خصوصیت بسیار مهمّ و جالب توجه توسط این انتشارات علمی لحاظ شده است: اولاً سرعت چاپ مقالات و ارجاع به آنرا به شدت افزایش داده است؛ و 2- زمینه ایجاد گفتگوی علمی، آنهم در شرایطی کاملاً آکادمیک و بدون تعارفات رایج را فراهم می آورد؛ 3- فسادِ سیستماتیک در چاپ مقالات و تعاملِ میان مولفین و داوران را با شفاف سازیِ خوبی که دارد از بین میبرد؛ و 4- با نمایۀ مقالات در اسکوپوس، دغدغه پژوهشگران برای اعتبار پژوهششان را نیز تامین مینماید.
به نظر میرسد الگوی انتشارات F1000research الگوی بسیار خوبی برای چاپ مقالات در کشور ما محسوب میشود و میتواند فسادِ سازمان یافته در امر پژوهش را تا حد زیادی سامان داده و فضای گفتگو و تعامل علمی در جامعه را پدید آورد.
برای مراجعه به سایت این انتشارات میتوانید به آدرس https://f1000research.com/ مراجعه بفرمایید.


👆👆👆👆

@interdisciplinarity

زمینه پژوهشی کتاب بالا، مثالی از زمینه های تا حدودی نوظهور پژوهشی و میان رشته ایست.
در مواجهه با یک تغییر گفتمان از پژوهش های بسیار عمیق، جزئی، شواهدگرا و در یک تک زمینه به سمت پژوهش های شمولی تر، کل نگر، نظریه پرداز و با لحاظ میان رشتگی هستیم.
آفت و چالش این تغییر گفتمان، پدید آمدن انبوهی از نظریات پیشنهادی است که بایستی اولا نقد و اعتبارسنجی شوند و در ثانی، با یکدیگر با صحت و دقت پیوند بخورند تا تصویری صحیح، دقیق، کل نگر و دارای وضوح از موضوع پژوهش، مساله و پدیده های تحت مطالعه ارائه دهند.
از این رو مجموعه های مقالات یا فصولی که از منظرها و نظریات گوناگون پیشنهادی به یک زمینه میان رشتگی می نگرند دارای کارکردی متناسب با این گفتمان پژوهشی میان رشتگیست.
کتاب بالا، فارغ از اعتبارسنجی و نقد محتوایی آن، مثالی از چنین تولیدات پژوهشیست.

@interdisciplinarity








اطلاعیه:
به لطف خداوند در حال تدارکِ برگزاری یک هم اندیشیِ تعاملی با عنوان «انسان شناسی اسلامی یا انسان شناسی اسلام؟» در اواخر شهریور ماه 1397 در دانشگاه شهید بهشتی هستیم. هدف اصلی از برگزاری این هم اندیشی ترسیم حدود و ثغور دو مفهوم نوین و مدرن «انسان شناسی اسلامی» و «انسان شناسی اسلام» و گفتگو پیرامون اهمّ مسائل و حوزه های پژوهشیِ مرتبط با آنها و همچنین مهمترین منابع مرتبط میباشد.
برآنیم که در این هم اندیشی از مشارکت اهمّ مراکز آکادمیک داخل و خارج از ایران استفاده نماییم.
جزئیات این هم اندیشی و نحوه مشارکتِ علاقه مندان در آن به زودی از طریق همین کانال اطلاع رسانی خواهد شد.
@interdisciplinarity


در فضایی انتزاعی تر پدید آمده اند. هم چنین کاربردِ فراوانِ استعارۀ ساختاریِ «زندگی سفر است» برای موضوعات مختلفی همچون: قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی، فراهم کردن تمهیدات برای رستگاری در روز قیامت و … حاکی از نقشِ بسیار مهمِ «سفر» و موارد مرتبطِ با آن همچون: جهت یابی، مکان یابی و … در زندگیِ اعرابِ عصرِ نزول است. مسلماً کاربستِ این منظرِ جدید در مطالعاتِ قرآنی می تواند به حل مسائل و چالش هایی کمک کند که تاکنون پاسخ قابل قبولی برای آن ها ارائه نشده است. استعاره-هایی در قرآن به کار رفته است که بسیار متمایز و قابل توجه هستند. استعاره هایی چون: «مثلُ نوره کمشکاه … »،[۴] «و اشتعل الراسُ شیباً»، «و الصبحِ اذا تنفّس» و … استعاره هایی هستند که بسیار با کاربردهای استعاریِ پیش از نزول فاصله دارند. بررسیِ فرهنگی این استعاره ها و جهان بینی ای که توجیه کنندۀ چنین کاربردهایی است به خوبی می تواند معنای صحیحِ آنها را نیز بازنمایی کند. متاسفانه غالب تفاسیری که تاکنون نوشته شده است نتوانسته اند تبیین خوبی از این استعاره ها ارائه نمایند.

در مجموع باید بگوییم هدف ما از این یادداشت نشان دادن جایگاه مهمِ مطالعاتِ فرهنگی و زبان-شناختی در استخراجِ جهان بینیِ قرآنی بود. اما انجامِ پژوهشی کامل و کم نقص در این حوزه نیازمندِ صرفِ وقت و توان زیادی است. خوشبختانه هم اکنون رساله دکتری ای در دانشگاه شهید بهشتی در این ارتباط مصوّب شده است و پژوهش های تفصیلیِ آن نیز به زودی صورت خواهد پذیرفت. البته این ساحتِ فکری مدتهاست که دغدغه نویسندۀ این سطور بوده است و امید است پس از این نیز با نگاهی دقیق تر و منسجم تر بتواند به ابعادِ پنهان و بِکر آن دست یابد.

اهمّ منابع:

Lakoff, George, and Mark Johnson..Metaphors we live by. Chicago: University of Chicag, 1980.
Langacker, Ronald W.. “Culture, cognition and grammar.” In Language Contact and Language Conflict, edited by Martin Pütz,. Amsterdam/Philadelphia: John Benjamins, 1994, 25-53.
ایزوتسو، توشیهیکو، خدا و انسان در قرآن، ترجمۀ احمد آرام، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۱٫
قائمی نیا علیرضا، معنا شناسی شناختی قرآن، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ۱۳۹۰ش.

[۱]– cultural linguistics.

[۲]– Conceptual Metaphors.

[۳]– embodied cognition.

https://t.me/interdisciplinarity


از زبان شناسی شناختی تا زبانشناسی فرهنگی: ترسیم جهان بینی قرآنی با استفاده از استعاره های مفهومی
@interdisciplinarity

ترسیم جهان بینی قرآنی مبتنی است بر نگاهی کل نگر و جامع نگر به متن قرآنی که با رویکردهای ساخت گرا و یا سیستمی سازگاری دارد. شاید در دورانِ معاصر اولین کسی که به تفصیل و با جزئیات قصد استخراجِ جهان بینی قرآنی را داشت ایزوتسو بود. او در مقدمۀ کتاب ارزشمندِ خود، خدا و انسان در قرآن، انگیزۀ اصلیِ خود را استخراج جهان بینی قرآنی دانست. او معناشناسی مورد استفاده خود را نوعی «Weltanschungslehre» می داند. این واژه که در زبان آلمانی به معنای فلسفۀ جهان بینی است، در کاربردِ ایزوتسو به معنای «علم تحقیق در ماهیت ساخت جهان بینی یک ملت در دوره ای خاص از تاریخ» می باشد. پیش فرض ایزوتسو در این کاربرد آن است که زبان نه تنها وسیلۀ سخن گفتن و اندیشیدن بلکه وسیله ای برای تصوّر کردن و تفسیر کردن جهانی است که آن قوم را احاطه کرده است(نک: ایزوتسو، ۱۳۶۱، ۴). همین دغدغه است که موجب شده او علاوه بر زبان شناسی ساختاریِ سوسوری به کاربردِ ویژه معناشناسیِ قومیِ مکتبِ وایسگربر نیز بپردازد. دغدغهِ اصلیِ معناشناسیِ قومی تاثیرِ متقابل زبان و فرهنک است. معنا-قوم شناسان به دنبالِ دریافتِ جهان بینی اقوام از طریقِ زبان و کاربردهای زبانی هستند. تاکیدِ فزایندۀ این مکتب بر مباحثِ فرهنگی موجب شده است تا عملاً جایگاهِ زبان و شیوۀ شکل گیریِ مفهوم سازی های زبانی توسطِ کاربرانِ زبان به حاشیه رانده شود. در مقابل دانشِ زبان شناسیِ شناختی تمرکزِ اصلیش را بر روی مفهوم سازی های زبانی قرار داده است. این دانش که به نقشِ فرهنگ در شکل گیریِ زبان تصریح می کند (نک: لنگ اکر، ۱۹۹۴، ۳۱). با این وجود، تمرکز اصلی اش را بر روی «مفهوم سازی های زبانی» قرار داده است و در عمل به نقش فرهنگ در چنین مفهوم سازی هایی توجهی ندارد. به نظر می رسد ارتباطِ زبان شناسیِ شناختی با معناشناسیِ قومی از این جهت ضروری می نماید. زبان-شناسیِ فرهنگی[۱] دانشِ نوپایی است که زیرشاخۀ زبان شناسیِ شناختی به حساب می آید و به خوبی می تواند نقایصِ معناشناسیِ قومی و زبان شناسی شناختی در توجهِ توامان به زبان و فرهنگ را چبران نماید.

غرض ما از این مقدمه تنها و تنها تاکید بر اهمیتِ فزایندۀ نقش و جایگاه زبان در نمایش اعتقادات و جهان بینی های حاکم بر کاربرانِ زبان است. اینکه این مهم از طریق ارتباطِ زبان شناسی و مطالعاتِ فرهنگی-قومی صورت می پذیرد و یا رشته ای به نام زبان شناسی فرهنگی به شکل مستقل آنرا بر عهده گرفته است مقوله ای ثانوی است که ارتباط مستقیمی با دغدغه اصلیِ ما ندارد. به اعتقادِ نگارندۀ این سطور، اهمیتِ اساسی بر روی کاربردِ زبان شناسیِ شناختی در شناسایی زمینه های فرهنگی و استخراجِ جهان بینی های حاکم بر متن است. مقوله ای که عمدتا در پژوهش های زبان-شناسی شناختی مغفول مانده است(برای مشاهدۀ نمونه ای از این بی توجهی ها نک: قائمی نیا، ۱۳۹۰). آنچه که مهم است البته مسلماً زبان شناسی شناختی در کنارِ مطالعاتِ قومی-زبانی بسیار بهتر و شایسته تر می تواند جهان بینیِ حاکم بر متن را شناسایی و استخراج نماید. یکی از مهمترین نظریاتِ زبان شناسیِ شناختی که به اعتقاد ما می تواند در این مسیر بسیار کمک کننده باشد استعاره های مفهومی[۲] هستند. لیکاف و جانسون(۱۹۸۰) برای اولین بار به نقشِ بسیار مهمِ استعاره ها و تغییر آنها از فرهنگی به فرهنگی دیگر تصریح کردند(همان، ۱۵). ترجمۀ عنوان کتاب لیکاف و جانسون ، Metaphors we live by، توسط کوروش صفوی به «استعاره هایی که باور داریم» می تواند به بحث ما بسیار کمک کند. ایت ترجمه از اثرِ لیکاف و جانسون متصمّن آن است که استعاره ها نقش اساسی در باورها و اعتقادات ما دارند. در حقیقت استعاره ها نمایشگرِ اعتقادات و جهان بینیِ ما هستند. اینکه در یک مباحثه داغ از استعارۀ دفاع و حمله استفاده می شود و دائما گفته می شود که «به من حمله شده است» یا «به دفاع از خود پرداخته ام» حاکی از آن است جنبه های مساعدت و همکاری در بحث به شدت تضعیف شده است و نوع نگاه و منظرِ افراد نسبت به همدیگر تغییر پیدا کرده است.

ساحت و حوزۀ قرآنیِ بسیار مهمی که تاکنون کمتر بدان پرداخته شده است عبارت است از همینِ رویکردِ جدید به زبان شناسیِ شناختی. بررسی استعاره ها که نقشِ بسیار مهمی در مفهوم سازی های قرآنی دارند از این منظر می تواند پژوهشی جدید به موازاتِ پژوهشِ ایزوتسو به حساب بیاید که می تواند جهان بینیِ قرآنی را به خوبی بنمایاند. به عنوان مثال کاربردِ زیاد استعاره هایی که مبتنی بر شناختِ بدن مند[۳] هستند، در قرآن می تواند حاکی از حکمرانی نگاه های مادی گرا بر مخاطبینِ و هم-عصرانِ پیامبر(ص) باشد. مسلماً برای مردمی که نگاهی مادی گرا بر اذهان آنها حاکمیت دارد، استعاره ها بدن مند بسیار بهتر و راه گشاتر هستند تا استعاره هایی که


سبک شناسی و زیبایی شناسی و اهمّ آثار آنها در مطالعات قرآنی (بخش دوم)
@interdisciplinarity

در قسمت اول این یادداشت به اهمّ آثاری از حوزه سبک شناسی و زیبایی شناسی اشاره کردیم که در زمرۀ پژوهشهای سنتی قرار میگیرند و امکانِ اطلاق «میان رشتگی» به معنای مدرن آن بر آنها وجود نداشت. امّا به فهرستی از آثار میتوان اشاره کرد که تلاش داشته¬اند که بسیار بیشتر از سبک¬شناسی و زیبایی¬شناسی، به معنای دانشهایی مدرن، استتفاده نمایند. بی شک این پژوهشها را نماینده های شایسته تری برای پژوهش میان رشته¬ای میتوان در نظر گرفت.

به نظر می¬رسد که پژوهش میان¬ رشته¬ای زمانی محقق می¬ شود که مراد نویسندگان از استعمال چنین عناوینی معنای نوین و علمی آن¬ها باشد. لذا پژوهش¬های ذیل را می¬توان در قلمرو میان¬رشته¬ای قرار داد:
- «Language and style of the Qur’an»(گیلیوت، 2003)؛
- « A question of aesthetics: the Quran as an icon»(انصاری، 1993)؛
- «Beauty»(گاین ، 2001)؛
- « Revelation in its aesthetic dimension»(کرمانی ، 1996)؛
- « The aesthetic reception of the Qur’an as reflected in early Muslim history»(پیشین، 2000)؛
- « Form and structures of the Qur’an»(نویورت، 2002)؛
- «Qur’anic literary structure revisited»(پیشین، 1998)؛
- « Towards a rhetorical criticism of the Qur’an»(زبیری، 2003)؛
- «قرآن و زیبایی¬شناسی»(خرقانی، 1391)؛
- «بررسی زیبایی¬شناختی و سبک¬شناختی تقابل در قرآن»(جمعه، 1391)؛
- «سبک¬شناسی سور قرآن»(عبد الرئوف،1390)؛
- «اصول و مبانی زیبایی¬شناسی قرآن»(ایازی، 1385، صص80-85)؛
- «God is beautiful»(کرمانی، 1999)
در چند اثر اخیر، به طور خاص، شاهد استفاده برجسته از سبک-شناسی و زیبایی¬شناسی در مطالعات قرآنی هستیم. هم تعریف خوبی از این دو علم دیده می¬شود و هرچند که مباحث این علوم بسیار نوظهور هستند توانسته¬اند به خوبی به بررسی سبک¬شناسانه و زیبایی¬شناسانه سور قرآنی بپردازند.
https://t.me/interdisciplinarity


سبک شناسی و زیبایی شناسی و اهمّ آثار آنها در مطالعات قرآنی (بخش اول)
@interdisciplinarity

سبک شناسی به عنوان یک نظام مطالعاتی قدمت چندانی ندارد و خاستگاه این علم آلمان قرن بیستم است.(فتوحی، 1390، 91) سبک شناسی عبارت است از دانش شناسایی شیوه ی کاربرد زبان در سخن یک فرد، یک گروه یا در یک متن یا گروهی از متنها؛ بنیاد کار این دانش بر تمایز، گوناگونی و گزینش زبانی در لایه زبان (آوایی، واژگانی، نحوی، معنایی، کاربردی) استوار است.(پیشین، 92) در حقیقت آنچه که نقطه تمایز این دانش با برخی دیگر از دانشهای نزدیک به آن چون: نقد ادبی و زبان شناسی است، انگیزه های روش شناختی و نظریِ کاملاً عینیت گرای این دانش است که مشخص میکند در یک متن کدام ویژگیهای زبانی، کلیدهای راه گشای فهم، تفسیر و ارزیابی هستند و کدام عناصر در تحلیل سبک و محتوای اثر ارزش چندانی ندارند و باید به کناری نهاده شوند.(پیشین، 92 و 93) سبک شناسی در معنای سنتی آن نیز عبارت است از همان بلاغت، فن بیان و یا هنر سخن وری.(پیشین، 99) بلاغت و سبک شناسی بسیار به یکدیگر نزدیک و درهم تنیده¬اند لیکن تمایزهای اساسی ای میان آنها وجود دارد که موجب میشود به دو دانش کاملاً مستقل تبدیل شوند.(ر.ک: پیشن، 104 و 105) لذا میبایست هشیار بود و معنای سنتی سبکشناسی را با معنای جدید آن متمایز دانست و در پژوهشهایی از این دست حتماً به چنین تمایزاتی اشاره کرد.
زیبایی شناسی( Aesthetica) نیز که ارتباط نزدیکی با سبک شناسی دارد در آغاز به عنوان شاخه ای از فلسفه به وجود آمد که به مطالعه فلسفی و نظری دریافت زیبایی و زشتی مربوط بود و چنین تعریف میشد: «شاخه ای از فلسفه که با طبیعتِ زیبایی و داوری دربارۀ آن سر و کار دارد»(ر.ک: خرقانی، 1391، 20) برخی نیز آنرا به عنوان یک رشته علمی چنین تعریف کرده اند: «دانشی است در خصلت، علل قانونمندیها و معنای پدیده های زیباشناختی که از نظر تاریخی، عینی و اجتماعی، حاصلِ دریافت زیباشناختی و هنری جهان است؛ یعنی دریافت زیبایی شناختی طبیعت، جامعه و انسان»(پیشین) زیبایی شناسی دارای دو شاخه عمدۀ فلسفی و روانشناختی است که در شاخه فلسفی آن، با تفکر و تحلیل عقلی-فلسفی، نگرشها و عواطف ذهنی در درگیری با تجربۀ زیبایی شناختی مورد مطالعه قرار میگیرد. در شاخۀ روان شناختی نیز تاکید این عمل بر مطالعۀ روند خلاقیت در هنرمند و ادراک هنری در بیننده یا مخاطب هنرمند است.(پیشین، 21) لیکن در معنای سنتی از زیبایی شناسی، این علم با مباحثی چون: کنایه و تعریض و تمثیل و استعاره در هم آمیخته شده است.(ر.ک: ابن رشیق، 1972، 263)
در نتیجه مباحث بلاغی را در زمرۀ مباحث زیبایی شناختی قرار داده و هنگام سخن از زیبایی شناسی سخن از بلاغت می رانند. اینجاست نقطه تلاقی سبک شناسی با زیبایی شناسی در معنای سنتی خود. به همین جهت شاهد آن هستیم که مقالات و کتب زیادی نوشته شده است که مراد آن ها از سبک شناسی و زیبایی شناسی در مباحث قرآنی، بلاغت بوده است و از همین رو به تفصیل مباحثی چون: استعاره، کنایه، تمثیل و ... را در این باب وارد کرده اند. در اینجا فهرستوار به برخی از این آثار اشاره میکنیم:

- سیدی، سید حسن؛ خلف، حسن؛ تحلیل زیبایی¬شناختی تصویرهای هنری در قرآن (مطالعه موردی سوره فصلت، پژوهش¬های ادبی قرآنی، تابستان 1392، سال اول، شماره دوم.
- حسنعلیان، سمیه، بررسی سبک¬شناسانه سوره مریم، قرآن-شناخت، پاییز و زمستان 1389، شماره 6)
- Assls, David A. "Near-rhyme and its occurrence in the Qur’an", Journal of Semitic Studies 28i (1983)
- Neuwirth, Angelika. "Images and metaphors in the introductory sections of the Makkan suras", Approaches to the Qur’an, ed. G. R. Hawting & Abdul-Kader A.Shareef. London: Routledge, 1993, pp. 3-36; also in: The Koran: critical concepts in Islamic
- Stewart, Devin J. "Saj` in the Qur’an: prosody and structure", Journal of Arabic Literature 21 (1990)
- Qutb, John. "Qur’anic aesthetics in the thought of Sayyid Qutb", Religious Studies and Theology 15ii-iii (1996)
- Wansbrough, John Edward. "Arabic rhetoric and Qur’anic exegesis", Bulletin of the School of Oriental and African Studies 31iii (1968)
- WANSBROUGH, John Edward. "Majaz al-Qur’an: periphrastic exegesis", Bulletin of the School of Oriental and African Studies 33ii (1970)
در این آثار آنچه مورد تاکید است مباحث بلاغی است که در برخی از آنها در عنوانشان به بلاغی بودن آنها اشاره شده است (مانند: آسلز، 1983؛ نیوورث، 1993؛ قطب، 1996؛ استارت، 1990؛ ونزبرو، 1970 و 1996) و در برخی دیگر نیز با وجود عنوان سبک شناسانه و زیبایی شناسانه، تنها به مباحث بلاغی پرداخته شده است.(ر.ک: سیّدی،1392؛ حسنعلیان، 1389)

https://t.me/interdisciplinarity


به یاری خداوند در پست آتی برای اولین بار توصیفی انتقادی از اهم آثار داخلی و خارجی قرآنی در حوزه سبک شناسی و زیبایی شناسی ارایه خواهم داد.
@interdisciplinarity


«لاتوکا» و رویکردی متفاوت به میان رشتگی
@interdisciplinarity
در مقابلِ تلفیق گرایان که روی آورد محوری ای به مقولۀ "تلفیق" دارند، کل گرایان چنین رویکردی را بی اعتبار می¬دانند. خانم لاتوکا(2001) به عنوان یکی از کل گرایان معتقد است که آنچه موجب تمایز گونه-های مختلف میان رشته ای است، تلفیق نیست. از دیدگاه او آنچه به گونه های مختلف میا رشتگی منجر میشود، پرسشهای گوناگون است. او تصریح میکند: "در میان رشتگی، آنچه که در یادداشتهای متخصصین این امر مورد تایید قرار گرفته است، بیش از آنکه بر میزان موفقیت در سطح تلفیق باشد، تمرکز بر روی سوالاتی است که پروژه پژوهشی را به پیش میبرد."(Lattuca, 2001, 80). دسته بندی او به هیچ روی سلسله مراتبی نبوده، دارای بار ارزش نیز نمیباشد. قصد او تنها ارائه توصیفی بوده است از آنچه در عمل و توسط کاربران میان رشته ای رخ داده است. گونه هایی که او برای میان رشته ای در نظر میگیرد عبارتند از: رشته ایِ غنی شده(Informed Disciplinary) ، میان رشتگیِ ترکیبی(Synthetic Interdisciplinarity) ، فرارشتگی، و میان رشتگی مفهومی (Conceptual Interdisciplinarity)
رشته ای غنی شده با یک سوال رشته ای شروع میشود. با این توضیح که این سوالات توسط مفاهیم یا نظریات رشته های دیگر و یا بر اساس روشهای دیگر رشته¬ها غنی میشوند. زمانی چنین وام گیری ای میان رشته ای خواهد بود که سوال مورد نظر نیز میان رشته ای باشد. "میان رشتگی ترکیبی" زمانی رخ میدهد که سوالاتِ پژوهش بین رشته ها اتصال برقرار نمایند.
این موضوعات یا سوالاتِ اتصال دهنده و واسط به دو شکل میتوانند باشند: 1- موضوعات یا سوالاتی که در نقاط اتصال رشته ها یافت میشوند، و 2- موضوعات یا سوالاتی که در رخنه های میان رشته ها یافت میشوند. در گونه اول، سوال پژوهش متعلق به هر دو رشته است اما در دومی به هیچ کدام تعلق ندارد. میان-رشتگی مفهومی نیز موضوعات و سوالاتی را در بر میگیرد که تعلق خاطری به هیچ رشته ای ندارند.این گونه عموماً متضمن یک نگاه انتقادی به ادراکاتِ رشته ای نسبت به موضوعات و سوالات است. چنین رویکردی را در مواردی چون: مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان و رویکردهای پست¬مدرنیست میتوان به خوبی یافت.
https://t.me/interdisciplinarity


فرارشته ای چیست؟ و شِش مثال برجستۀ آن از نگاه کلاین کدام است؟
@interdisciplinarity

فرارشته ای، در یک تعریفِ آن، عبارت است از یک شکل جدید از دانش و حل مساله که متضمن همکاری میان قسمتهای مختلف جامعه و علم است. این همکاری به منظور مواجهه با چالشهای پیچیده جامعه صورت میپذیرد. فرارشته ای با مسائل ملموس دنیای واقعی آغاز میشود. راه حلها نیز در تعاملِ تمامی ذینفعان در مساله به دست می آید(klien et al, 2001)

شِش مثال برجستۀ فرارشته ای در دنیای معاصر عبارتند از: نظریۀ عمومی سیستم ها، ساختارگرایی، مارکسیسم، روانشناسی تکامل، پدیدارشناسی و علوم سیاسی.

سه رویکرد ابتدایی مبتنی بر این فرض هستند که آنچه در طبیعت وجود دارد کاملا با هم مرتبط و وابسته هستند. ساختارگرایی و نظریه عمومی سیستمها دارای علائق مشترکی هستند. از قبیل: اعتقاد به سطوح ساختارهای مشابه و در ارتباط با یکدیگر – قانون تبدیل و بازنمودِ خودتنظیمی ساختارها (و سیستمها) – و همچنین کل گرایی. نظریه عمومی سیستمها از همه این علوم شایعتر بوده و و به بسیاری از علوم نفوذ کرده است و به شکل ویژه در تغییراتِ جهانی و توسعۀ پایدار مورد استفاده قرار گرفته است. ساختارگراها به دنبال ساختارهای پنهانی هستند که منعکس کننده یک الگوی شناختی، زیست-شناختی از اندیشۀ انسان است. اما در مقابل، مارکسیسم بر نیروهای مادیِ تولید در شکل گیری جوامع انسانی متمزکز است که تجلی های سمبولیک را نیز در بر میگیرد. مارکسیستها ساختارگراها را به خاطر ارتباط نداشتنشان با مشاهدات تجربی در خطا میدانند(klien, 2009).
https://t.me/interdisciplinarity


تلاش های دکتر پاکتچی از این نقطه نظر بدیع به نظر میرسد.

اما پس از آنکه لایۀ شناختی، تاریخی و فرهنگی مورد ارزیابی و وارسی قرار گرفتند، نوبت به لایۀ ساختاری و بررسی “همزمانی” واژه در زبان مورد نظر می رسد. آنچه در اینجا مورد تاکید است، فهم معنای واژه، در یک زمانِ خاص و با استفاده از روابطِ “همنشینی” و “جانشینی” لفظ است. این روشی کارآمد برای استخراج مولفه های معنایی و حوزۀ معنایی یک واژه و کشف ارتباطاتِ آن با الفاظ قریب و بعیدِ آن است. باید توجه داشت که “لایۀ ساختاری” به “الفاظ” محدودد نمی-شود و “جملات” را نیز در بر می گیرد. به عبارت دیگر کاربرِ زبان در مواجهۀ با متن، پس از فهم مفرداتِ کلام، باید به مرحلۀ بالاتر، یعنی جمله، وارد و به کشف نحوۀ ارتباطِ مفرداتِ کلام با یکدیگر، و همچنین کیفیت ارتباط یک جملات با دیگر جملاتِ پیش و پس از خود بپردازد. چامسکی از چنین چیزی با اصطلاح “نحو” سخن میگوید. اما در ادبیات سنتیِ تفسیر، از “سیاق جملات” برای این گونه استفاده میشود. به اعتقاد من می توان از روابطِ همنشینی و جانشینیِ واژگان، به منظور تحلیلِ روابطِ معنایی جملات نیز استفاده کرد.

اما باید توجه داشت که فهمِ معانیِ جملات در گروِ عبور از لایۀ ساختاری و ورود به لایۀ تحلیل گفتمان است. تحلیلِ گفتمان بر آن است تا با استفاده از تمرکز بر روی مسائلِ اجتماعیِ مرتبطِ با متن، به استخراجِ بافتِ اجتماعیِ متن، و استخراج حوزۀ معناییِ عبارت در آن بافت اجتماعیِ مشخص بپردازد. به عبارت دیگر، یک عبارت، با یک دلالتِ معناشناسانۀ مشخص از جهتِ ساختاری، می تواند دارای معنای کاملاً متفاوتی از جهتِ گفتمانی داشته باشد. بنابراین پژوهشگر پس از عبورِ از مرحلۀ ساختاری، باید تکلیف خود را در لایۀ گفتمانی نیز مشخص کرده، به ارتباطِ لایۀ گفتمانی با لایۀ ساختاری بپردازد. به عنوانِ مثال، پژوهشگر در تحلیلِ عبارتِ “انّما النسیء زیاده فی الکفر” از نظر ساختاری می تواند مشخص کند که این آیه در مقام بیان این مطلب است که “جابجایی موجب افزده شدن به کفر میگردد”. اما اینکه چنین جمله ای حاوی چه مطلب است و قصد بیان چه معنایی را دارد، لازم است به لایۀ تحلیل گفتمان ورود داشته باشم. در لایۀ تحلیل گفتمان است که مشخص می کنیم، عرب برای استفاده هر چه بهتر از موقعیت تجاریِ موسمِ حجّ، ضروری میدید که این موسم را در فصل بهار برگزار نماید. اما متغیّر بودن ماه های قمری، مانعی جدّی برای برگزاری دائمیِ این موسم در فصل بهار بود. لذا برای فائق آمدنِ بر این مشکل، فقط کافی بود تا هر سال ۱۰ روز به تاخیر انداخته شود. در این صورت موسم حج نیز به شکل دائمی در فصل بهار ثابت میگشت. واضح است که معنای عبارت “انما النسیء زیاده فی الکفر” فقط در صورت فهم معنای گفتمانیِ آن است که واضح میگردد و در غیر این صورت مجمل باقی خواهد ماند.

واضح است که توجه به لایه های معناشناختیِ متن، در کنار یکدیگر، میتواند نگرشی بسیار جامع تر از پیش را برای کاربران زبان پدید آورد و آنها را قادر سازد تا از تمامی ظرفیتهای به بهترین شکل ممکن استفاده نمایند. اما در مقابل، نگاه های تک ساحتی و تک لایه ای به زبان، عموماً موجب میشود نتوان آنچنان که شایسته است از ظرفیتهای مطالعاتِ زبانی بهره برد و نتایجِ مثمر ثمری دست یافت. این جستار بر آن بود تا با یک نگاهِ کل نگر به برخی از اهمّ مکاتبِ معناشناسی، ضرورتِ توجّه میان رشته ای به آنها را تبیین نماید و در قالبِ روی آوردِ لایه ای به آنها، زبانِ مشترکی برای امکانِ جمعِ میانِ آنها را ایجاد نماید.

برخی از اهمّ منابع:

– Lakoff, George and Mark Johnson, Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago Press, 1980.

– ایزوتسو، توشیهیکو، (۱۳۶۱)، خدا و انسان در قرآن، ترجمۀ احمد آرام، تهران: شرکت سهامی انتشار.

– پاکتچی، احمد، (۱۳۹۵)، نگاشتهای بنیادین در اعداد ۲ تا ۵ بر پایۀ ریشه شناسی، یادنامه اولین همایش ملی معناشناسی شناختی، انجمن زبان شناسی ایران.
https://t.me/interdisciplinarity


لایه های معناشناختیِ متن؛
کارکردِ روی آوردهای اساسیِ معناشناسی در فهم متن
@interdisciplinarity

نگاه منظومه ای و کل نگر به روی آوردهای متفاوت در معناشناسی و آگاهی بر کارکردهای اساسیِ هر یک از این روی آوردها، ابزاری تلفیقی و بسیار تاثیرگذار را برای فهم متون در اختیار پژوهشگران قرار خواهد داد. درون مایۀ این نوشتار مبتنی بر این فرض است که نگاه های اتمیک و جزیره ای به روی آوردهای متفاوت معناشناسی بسیار ناکارآمدتر از نگاه های کل نگر و کاربستِ تلفیقیِ این روی آوردهاست. به عبارت دیگر اگر عمده ترینِ این روی آوردها را در ۵ گونۀ: معناشناسی تاریخی، معناشناسی ساختاری(سوسور)، معناشناسی قومی-فرهنگی، معناشناسی شناختی، و معناشناسی گفتمانی.[۱] خلاصه نماییم، هر یک از این گونه ها ناظر به لایه مشخصی از متن بوده، و کنار هم قرار دادنِ تمام این لایه هاست که می تواند فهمی بایسته از متن را برای پژوهشگر پدید آورد. بی توجهی به هر یک از این لایه ها، ابهاماتی اساسی را در متن باقی خواهد گذاشت. هر یک از این ابهامات نیز مقولۀ فهم را با گره هایی روبرو خواهند کرد. انباشتِ این گِره ها، مفسر را با بحران جدی ای در فرآیند فهم روبرو خواهد کرد. شاید یکی از دلایل موفقیت چشم گیر ایزوتسو در مواجهه با متن قرآنی نیز همین استفادۀ تلفیقیِ او از روشهای مختلف باشد. او از میانِ این گونه ها، معناشناسیِ قومی-فرهنگی و معناشناسی ساختاری(سوسور) و همچنین معناشناسی تاریخی را تلفیق کرده و در جایگاه مناسب از هر یک استفاده کرده است. اینَک سعی می کنیم به دو گونۀ متمایز از معناشناسی اشاره کنیم:

معناشناسیِ تک لایه ای: شاید بتوان انقلابِ چامسکی در زبان شناسی را، تحولی در نگاهِ چند لایه ای به متن و تبدیل آن به نگاهی تک لایه ای دانست. توضیح آنکه اگر مبنای پژوهش معناشناسانه بر اساس زبان شناسی زایشی چامسکی باشد، بدلیل آنکه در این رویکرد، مباحث قومی فرهنگی تاثیری در شکل گیری زبان ندارند، لایۀ فرهنگی منتفی خواهد بود. همچین بدلیل اینکه در این روی آورد، زبان امری ناشی از فطرت انسانی است و ماهیتی ژنتیکی دارد، نگاه تاریخی به معنا نیز ضرورتی نخواهد داشت. همچنین صورت گرا بودنِ این مکتب موجب می شود که طرح مباحثِ بافت محور، که از طریقِ روابطِ همنشینی میسور می گردد امکان پذیر نباشد. بنابراین دستور زبانِ زایشی، دستور زبانی است با ارتباطات نزدیک به زبانِ ریاضی که سعی می-کند از این طریق دستور زبان مشترکی برای همۀ زبان ها تولید کند. اصلی ترین مراحلِ روی آورد به متن در این گونۀ از زبان، توجه به صرف (توجه به واج و تکواژها) و سپس نحو (جمله و جملات) است. از این طریق سپس رسمِ درختواره های نحوی، در این دستور زبان میتوان به تجریه و تحلیل زبان، و چگونگی ارتباط میان اجزاء اصلی کلام دست یافت.

معناشناسی چندلایه ای: روی آورد دیگری که می توان به معناشناسی داشت، روی آوردی حداکثری است. به این معنا که هر یک از گونه های مختلفِ معناشناسی کارکردی متمایز، و در بسیاری مواقع مکمل یکدیگر، دارند و از این طریق می توان معنای متن را بسیار جامعتر دریافت. به نظر می رسد که ساحتِ شناختی را بتوان اولین لایۀ موجود در متن دانست؛ اینکه ساخت لفظ و ارتباط آن با معنای موجود در آن از چه الگوهایی تبعیت می کنند؟ به نظر می رسد که دو ساحتِ تاریخ و فرهنگ، در دست یابی به لایۀ شناختی می توانند یاری رِسان باشند. به عبارتِ دیگر، سیرِ تحولاتِ تاریخیِ واژگان می تواند به ما نشان دهد که کاربرانِ زبان بر چه اساس و با چه انگیزه ای به وضع الفاظ برای معانی مبادرت کرده اند. اما این سیرِ تاریخی بدونِ توجه به مباحث فرهنگی و مردم شناسانه ابتر خواهد بود و نمی تواند منتِج محسوب شود. به عنوانِ مثال، اخیراً یکی از زبان شناسان برجستۀ معاصر[۲] نشان داده است که در خیلی از زبان های دنیا، اشیاء می توانسته اند الهام بخش ساختِ اعداد باشند. اینکه “خانه الهام بخش عدد ۴” باشد. یا اینکه قنداق بچه در زبان ترکی الهام بخش عدد ۵ باشد. نمایشِ چنین الگوی شناخی ای نیازمند آن است که ابتدا ببینیم یک واژه، که در اینجا اعدا هستند، چه تحولاتِ تاریخی ای را طی کرده اند، و سپس اینرا دریابیم که چنین تحولاتی بر اساس چه مباحث فرهنگی و اجتماعی ای بوده است. اینکه عدد ۵ در زبانِ ترکی از واژه ای به معنای “قنداق بچه” گرفته شده است و قنداق بچه نیز در آن فرهنگ خاص از ۵ لایه تشکیل شده است. در هم تافتنِ لایه های مختلفِ معناشناختی در چنین استدلالی به خوبی نمایان است. البته باید توجه داشت که پیش از این “لیکاف” به ارتباطِ عمیق ساحتِ شناختی و ساحتِ فرهنگی اشاره کرده بود. همچنین ایزوتسو در آثار قرآنی خود تلاش زیادی برای پیوندِ ساحتِ تاریخی، فرهنگی و ساختاری کرده بود. اما کمتر اثری تاکنون به ارتباطِ لایه های شناختی، تاریخی و فرهنگیِ زبان با یکدیگر اشاره کرده است.


نقش مطالعات قرآنی در ادراکهای شناختی
@interdisciplinarity

یک حوزۀ متفاوتی که در علوم شناختی می¬توان بدان پرداخت، نقشی است که مطالعاتِ قرآنی میتواند در ارتقای ادراک¬های شناختی، و بالتبع علوم شناختی بازی کند.
اخیراً پژوهش¬هایی در ایران و دیگر نقاط جهان صورت پذیرفته است که تمرکز اصلی آنها بر تاثیر قرآن و نماز بر عملکردهای پایه شناختی از قبیل توجه، حافظه، مدیریت احساسات، استرس، و ... بوده است. تاکنون تحقیقات متنوعی در این زمینه در داخل ایران و یا به¬شکل بین¬المللی صورت پذیرفته است. در این ارتباط، حجتی و همکاران(2014)، در یکی از تحقیقات خود به تاثیر موسیقی قرآن بر حافظه کودکان پرداخته و توانسته¬اند در جامعۀ آماری مورد نظر خود، رابطۀ معنادار میانِ این مولفه را به اثبات برسانند(همان). عبد الله و عمر (2011) در تحقیقی دیگر به تاثیر تلاوت قرآن بر روی سیگنالهای مغزی پرداخته¬اند. نتایج این تحقیق نشان میداد که گوش دادن به تلاوت قرآن میتواند به تولید موج آلفا منجر شود. تولید این موج نیز به فرد کمک میکند تا همیشه در شرایط ریلکس باشد. این در حالی است که موسیقیهای راک چنین ویژگی¬ای را پدید نمی¬آورند(همان، 372). در برخی دیگر از تحقیقات نیز با شمول بیشتری به این بحث پرداخته شده است. صادقی(2011) به تاثیر صوت قرآن بر سلامت متمرکز شده است و خواسته است به اثبات تاثیر صوت قرآن بر بهبودِ بیماران بپردازد.
یکی دیگر از حوزه¬هایی که مطالعات قرآنی می¬تواند در آن بر علوم شناختی تاثیر بگذارد، مداخله و جلوگیری از عوارض شناختی است. گرچه در این ارتباط تاکنون اثر قابل ملاحظه¬ای در ارتباط با قرآن سامان نیافته است امّا ظرفیتِ چنین پژوهشی به¬شکلی محسوس دیده می¬شود. در زمرۀ این اختلالات می¬توان از معضلِ سالمندی و اختلالاتِ شناختیِ مرتبط با این دوره یاد کرد. در مرتبط¬ترینِ آثارِ منتشر شده می¬توان به دو مقاله مهم اشاره کرد که در آنها به ارتباط سالمندی، شناخت، و فرهنگ پرداخته¬اند. گاتچز(2015)[Angela H. Gutchess] در مقاله¬ای با همین عنوان به¬خوبی به ارتباط فرهنگ، شناخت، و سالمندی پرداخته است. اثری مشابه نیز در سال 2002 سامان یافته است(DC, 2002). با توجه به فرهنگ اسلامی و اهمیّت قرائت قرآن و دیگر مناسِک دینی از جمله نماز، چنین امکانی وجود خواهد داشت که به تاثیرات اعمال و تمارین دینی برای جلوگیری از چنین شناختی پرداخته شود.
https://t.me/interdisciplinarity


"یعنی دروغ و افتراء بستن بر راویان چنین روایاتی" کاملاً بی دلیل و بیهوده است. او چگونه این همه روایت را دروغ پنداشته است؟ در قسمت دوم نیز به بحث "تواتر قرآن" که یک بحث کلامی است ارجاع داده است. یه این جهت این بحث را یک بحث کلامی میگوییم که بحث تواتر قرآن هیچ ارتباطی با تواتر مصحف عثمانی ندارد. مصحف عثمانی بنا بر نقلهایی قطعی الدلاله و مجمع علیه، در زمان عثمان و به صِرف دو شاهد تدوین شده است.حتی اگر به اثبات برسد که یک آیه در مصحف موجود با شهادتِ دو نفر درج شده است، دیگر نمیتوان تواتر تمامیِ آنرا ادعا کرد. این درحالی است که با توجه به سیرۀ حاکم بر جمع قرآن در زمان عثمان، باید کلیت مصحف موجود را با این شیوه متناسب بدانیم. آیا واقعاً این روش درستی که برای نقدِ 20 صحفه روایت تاریخی، به دو دلیلِ ساده و غیر تاریخی اکتفا کرد؟ شاید جناب جعفریان حوصلۀ آنرا نداشته اند که بخواهند تک تک روایات موجود در این 20 صفحه را نقد و بررسی کنند. اما در این صورت نیز اخلاق علمی ایجاب میکرد از داوریِ بی پایه بر روی آنها خودداری نمایند و آنرا به پژوهشهای دیگر احاله دهند.
این جُستار امکان آنرا برای ما فراهم نیاورد تا به نظریه پردازان بیشتری در این باب بپردازیم. اما آنچه که در عمدۀ آثار اینچنین بسیار مشهود است، فقدانِ یک پژوهشِ تاریخی دقیق در ارتباط با جمع و تدوین قرآن در دوران پیامبر و خلفا است. متاسفانه کارهایی که تاکنون صورت پذیرفته است همگی به چند روایتِ مشخص ارجاع میدهند. روایاتی که متضمن مواردی چون: "ختم قرآن توسط صحابه در دوران پیامبر"، "جمّاع قرآن در عصر پیامبر"، "حفظ قرآن" و ... . اما واقعیت آن است که مدلول این روایات برای اثبات جمع قرآن در زمان پیامبر(ص) بسیار متزلزل است و مخالفین آن به راحتی میتوانند مدالیل دیگر را مد نظر قرار دهند. نقدها به روایات متضمن تحریف قرآن نیز عمدتا دارای مبانی درست تاریخی نیستند.
در اینجا لازم میدانم که متذکر بشوم که نویسنده این سطور به هیچ عنوان بر آن نبوده است تا به دفاع از اندیشۀ تحریف قرآن بپردازد. این نوشتار تنها تلاشی بود برای نگاهی انتقادی به روش استدلال مخالفین تحریف و نمایش کاستیها و نقایصی که وجود داشته است. اثبات چنین چیزی نیازمند قرائن متقَن تاریخی است. اصرار بیش از حدّ بر شواهدِ تاریخیِ معدودی که گذشتگان در اختیار ما قرار داده اند به جز آنکه موجبِ تکرارهای ملالت آوری میشود چیز دیگری را به اثبات نمیرساند. در یادداشت بعدی تلاش میکنم تا به آسیب بسیار مهم دیگری که در این باب وجود دارد، یعنی: تعریف نادقیق از تحریف، اشاره نموده و با تمرکز بر روی نظراتِ آیت الله خویی، ابعاد آنرا بیشتر مورد وارسی قرار دهم.

برخی منابع:
- ابن بابویه، رساله فی الاعتقاد، تهران، 1951م.
- ابن ندیم، کتاب الفهرست، قابله علی اصوله و علَّق علیه قدَّم له دکتر ایمن فواد سید، لندن: موسسه الفرقان للتراث الاسلامی، 1430ق/2009م.
- جعفریان، رسول، القرآن و دعاوی التحریف، بیروت: دار الثقلین، 1415ق.
- طباطبایی، مدرسی، "بررسی ستیزه های دیرین دربارۀ تحریف قرآن"، ترجمۀ: محمد کاظم رحمتی، هفت آسمان، پاییز 1380، شماره 11، صص 41-72.
- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.
- کریمی نیا، مرتضی، "اختلاف قرائت یا تحریف قرآن (نگاهی به نقل روایات شیعه در تفسیر التبیان)"، علوم حدیث، تابستان 1385، شماره 40، صص3-21.

https://t.me/interdisciplinarity


ابن مسعود، اب بن کعب و ابن عباس نیز نقل شده است(احمدبن حنبل، المسند، 5/131-132؛ ترمذی، السنن، 5/370؛ راغب اصفهانی، محاضرات الادباء، 4/423؛ سیوطی، الاتقان، 1/227؛ همه موارد به نقل از: مدرسی طباطبایی، 49) همچنین دو سورۀ کوتاه مشهور به حفد و خلع در مصحف ابی بن کعب، ابن عباس و ابوموسی اشعری ثبت شده بود(ابن ندیم، الفهرست، 30؛ راغب، محاضرات الادباء، 4/433؛ سیوطی، الاتقان، 1/227؛ همه موارد به نقل از: مدرسی، 49). در مصحف ابن مسعود سه سورۀ فلق، انشقاق و حمد وجود نداشت(ابن ندیم، الفهرست، 64-66؛ همچنین برای منابع متعدد دیگر نک: مدرسی طباطبایی، 1380، 49) شواهد بسیار دیگری در تاریخ وجود دارد که حکایت از آن دارند که بسیاری از صحابۀ برجسته بخش هایی از وحی را که آنان خودشان از پیامبر یا به شکل دیگری شنیده بودند، در مصحف عثمانی نمی یافتند(نک: مدرسی طباطبایی، 1380، 48-50). شیخ طوسی در مقدمۀ تفسیر ارزشمندِ خود با اشاره ای گذرا به این شواهدِ تاریخی، بدون اینکه هیچ دلیل تاریخی قانع کننده ای برای مدعای خود بیاورد، صرفا با استناد به چند دلیل کلامی به نفی همۀ این روایات میپردازد(بی تا، 1/3). اما این در حالی است که وی در موارد متعددی از تفسیر خود به قرائتهای متفاوت اهل بیت و دیگر صحابه با مصحف عثمانی تصریح کرده اند(نک: همو، 2/441؛ 5/71-71؛ 10/52؛ 6/262؛ و ...). البته پزوشهکری بسیار تلاش کرده است تا نشان دهد شیخ طوسی با آوردن این شواهد خواسته است تا نشان دهد این اختلاف ها تنها به منظور تفسیر آیات استفاده شده است و نه تحریف(نک: کریمی نیا، 1385). اما حتی اگر مراد شیخ طوسی نیز تفسیر باشد، با توجه به اینکه شیخ هیچ دلیل قانع کننده ای برای تفسیری بودن این اختلافها نیاورده است، نمیتوان چنین کاربردی را دلیلی دانست مبنی بر اینکه چنین اختلافهایی تحریف نیست. نشان دادن اینکه روایاتِ متضمن اختلاف قرائات تنها برای تفسیر بوده است، نیازمند آن است که یک کار فقه الحدیثی و تاریخی مختص آن صورت پذیرد و مرادِ حقیقی اهل بیت از آن استخراج شود. در غیر اینصورت میتوان برخی دیگر از علما مانند علی بن ابراهیم قمی را مد نظر قرار داد که همین روایات را دلیلی بر تحریف قرآن دانسته است.
مدرسیِ طباطبایی نیز بسیار تلاش کرده است تا کذب و جعلی بودن شواهد تاریخی مبتنی بر تحریف قرآن را به نمایش بگذارد، اما او هر چقدر که در آوردن و استخراج این شواهد تاریخی مستدل و دقیق است،اما در نقد آنها بدون اینکه دلیلی برای جعلی بودن آنها بیاورد، صرفاً بدلیل تعارض آن با روایاتی که میگویند شماری از صحابه قرآن را در زمان پیامبر تدوین کردند، به جعلی بودن آنها حکم می کند(همو، 53 و 58). همو در جایی دیگر(ص54) دلیل جعل این روایات را توجیهی برای چرایی عدم بیعت علی(ع) با ابوبکر دانسته است. اما واضح است که صِرف وجود تعارض میان دو دسته از روایات دلیلی بر جعلی بودن یکی از آنها نیست. این در حالی است که به نظر می رسد شواهد برای تدوین قرآن در عصر پیامبر(ص) دارای تزلزل بیشتری هستند و با توجه به اینکه پیامبر تا واپسین لحظات زندگی خود نیز در انتظار نزول وحی بوده است، اثبات تدوین قرآن در زمان ایشان بسیار سخت می نماید. با وجود چنین سستی هایی در ارتباط با روایات جمع قرآن در زمان پیامبر(ص)، چگونه می توان روایات جمع قرآن توسط خلفا را، بدون آوردنِ حتی یک دلیل مُثبِت، جعلی دانست؟! رویکردِ متکلمانۀ مدرسی در جعلی دانستنِ چنین روایاتی بسیار مشهود است. جالب است که مدرسیِ طباطبایی در این مقاله به-خوبی نشان می دهد که سنی و شیعه در ارتباط با وجود کاستی هایی در مصحف عثمانی هم صدا بوده اند. با این تفاوت که آثار سنی در این زمینه مقدَّم بر آثار شیعیان محسوب میشود.(همو: 58؛ 60-68). رویکرد تاریخیِ مدرسیِ طباطبایی در این اثر بسیار پر رنگ است. اما این رویکرد فقط در اثبات وجود تغییراتی در مصاحف اولیه و همچنین مصحف عثمانی دیده می شود، اما برای پاسخ به آنها و جعلی بودن آنها هیچ دلیل قانع کننده ای ارائه نشده و تنها به بیان چند دلیل کلامی و ضعیف اکتفا شده است.
دیگر مورخان نیز به این آفت گرفتار بوده اند. به عنوان مثال رسول جعفریان پس از اینکه به تفصیل روایاتِ اهل سنت مبتنی بر نقص و زیادۀ مصاحف صحابه نسبت به مصحف عثمانی را استخراج میکند(نک: همو، 1415: 39-58) در سخنی عجیب میگوید: «فهذه الروایات التی نقلت من کتب اهل السنه و التی تدل علی التحریف، اما انها من خلط الصحابه، او سهوهم، او اجتهادهم الخاطیء فی ذلک ...»( جعفریان، 1415: 61). متاسفانه مبنای جعفریان برای این ادعای شگرف کاملاً بی دلیل و در برخی موارد متکلمانه است. او در ادامه میگوید: «اما تخلیط من الرواه الناقلین لهذه الرواه الناقلین لهذه الروایات کذبا او افترائاً علیهم، فبعد ثبوت تواتر القرآن عند جمیع المسلمین یجب طرح هذه الروایات.»(همان). واضح است که در اینجا مبنای اول جعفریان، ادامه 👇👇👇👇


رویکردی میان رشته ای به منازعۀ «تحریف قرآن»
[بحث «تحریف قرآن» بحثی است کلامی، تاریخی، یا زبان شناختی؟]
@interdisciplinarity

یادداشتِ زیر که پیش از این نیز در سایت طومار اندیشه منتشر شده است، بازخوانی¬ ای است روش شناختی از منازعات پیرامون تحریف قرآن.در این یادداشت به سه رویکرد متفاوت در این موضوع پرداخته شده است: رویکردِ زبان شناختی، تاریخی، و کلامی. محورِ بحث نیز این است که پاسخِ اندیشمندان به یکدیگر عموماً از سنخیت رویکردی با یکدیگر برخوردار نیست. در پایان توصیه میشود که رویکردی جامع نگر و میان رشته ای در بررسی تحریف یا عدم تحریفِ قرآن بهره گرفته شود. هر سه رویکردِ پیش گفته برای ورود به این بحث، ضروری و لازم به نظر میرسد. اینک شما را به خوانشِ مجددِ این یادداشت، البته با توجه به دغدغه میان رشته ای دعوت میکنم:
سالهاست که در لابلای متون، به رصد شیوۀ استدلال دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی پیرامون موضوع "تحریف قرآن" پرداخته ام. اما همیشه با سوالات جدی ای روبرو بوده ام؛ سوالاتی که هیچ وقت پاسخی برای آن در میان این نزاع ها نیافته ام. این سوالات به اعتقاد نویسندۀ این سطور بسیار با اهمیت محسوب می شوند و بی توجّهی نسبت به آن ها می تواند موجب بی اعتباری استدلال ها به سود و یا به ضرر تحریف قرآن باشد. برخی از اهمّ این سوالات عبارتند از: 1- بحث پیرامون تحریف قرآن، یک بحث تاریخی-زبان شناختی است یا کلامی؟ 2- اگر یک بحث تاریخی-زبان شناختی است، آیا استدلال های کلامی می تواند پاسخ گوی آن باشد، و بالعکس، اگر کلامی است، آیا استدلال های تاریخی می تواند پاسخ گوی آن باشد؟. ممکن است شخص مدعی شود که می تواند یک منازعۀ تاریخی-کلامی باشد، اما در این صورت نیز باید پژوهشکر باید دقیقا پاسخ بگوید که مرز تاریخ و کلام در روش استدلالش چیست؟. دو حیطه وجود دارد که مراجعه به آنها می تواند تا حد زیادی منازعاتِ پیرامون تحریف و اشکالاتِ روش-شناختی آن ها را مشخص کند. "جمع و تدوین قرآن" و "قرائات" این دو بحث کلیدی می باشند. به اعتقاد من دو اشکال اساسی در این دو بحث دیده می شود: 1- مغالطۀ "پاسخ ناهمجنس"؛ و 2- تعریفِ نادقیق "تحریف". در این جستار با پرداختنِ به اشکالِ اول، به تبیین دقیق تری از بحث تحریف قرآن دست خواهیم یافت و خواهیم گفت که چرا علما به دام این آسیب افتاده اند؛ آسیب هایی که موجب عقیم شدنِ استدلالهایشان خواهد شد.
مغالطۀ "پاسخ نامتناجس با سوال": یک مغالطۀ بسیار مهمی است که به اعتقاد من در دوران های مختلف اسلامی بسیار رایج بوده است. این مغالطه بر این اساس استوار است که از نظر منطقی باید میان سوال و جواب توازن و هم سنخیت وجود داشته باشد. اگر سوالی مبتنی بر رویکردی تاریخی است، پاسخ نیز باید از همین سنخ باشد. در قِبال تمامیِ رویکردها نیز همین قاعده جاری است. البته این بدین معنا نیست که به هیچ وجه نمیتوان برای یک سوال با رویکردی خاص، از دیگر رویکردها بهره جست. این قاعده متضمن آن است که پاسخ های همسنخ در اولویت اول هستند و پس از آن می توان از دیگر رویکردها نیز بهره جست. اما برخلاف این اصل در تاریخ اسلام بسیار رواج داشته است. یکی از موضوعاتی که می توان این مغالطه را به خوبی در آن رصد کرد، موضوع بسیار مهم "تحریف یا عدم تحریف قرآن" است. جایی که طرفداران تحریف عمدتاً به دلایل تاریخی استناد می کنند اما پاسخ دهندگان به آن ها به دلایل کلامی و برداشت-هایشان از آیات قرآنی متوسل می شوند.
فارغ از تعاریف متفاوت و متعددی که برای تحریف ذکر شده است، قدر مشترکی که در معنای آن می توان در نظر گرفت عبارت است از "زیاده، نقصان و یا جابجایی" در متن قرآن کریم. اگر بخواهیم به اقتضای این تعریف حکم کنیم، روش اصلی برای آگاهی پیدا کردن به زیاده، نقضان و یا جابجایی در متن قرآن، با رویکردی تاریخی-زبان شناختی میسّر می گردد و نه علمِ کلام. اما دقت در مجادلاتِ صورت گرفته پیرامونِ این موضوع، عمدتاً برای آن ها رویکردی متکلمانه را اثبات می کند(برای آگاهی از برخی از این مجادلات نک: ابن بابویه، 1970م: ص66؛ خویی، 1401: 207-234؛ جعفریان،1415: 17-29). این موضوع تا جایی پیش رفته است که حتی برخی معتقدند که نظریۀ "تحریف قرآن" برخاسته از مباحث کلامی بین شیعه و اهل سنت در مسئلۀ اثبات خلافت حضرت امیر(ع) و رد ادعاهای ارائه شده در اثبات خلافت ابوبکر و عمر و عثمان مبتنی بر اجماع امت(کلبرگ، 1380: 36). درست است که اجمالاً چنین خاستگاه متکلمانه ای پیرامونِ تحریف قرآن اثبات شدنی است، اما شواهد تاریخی بسیاری توسط عالمانِ شیعه و سنی برای اثبات وجود اختلافات فراوانی در مصاحف اولیۀ قرآن وجود دارد(نک: مدرسی طباطبایی، 1380).
به عنوان مثال ابو موسی اشعری دو سورۀ طویل به یاد می آورد که نتوانسته در مصحف عثمانی بیابد: «اگر فرزند آدم دو دره از طلا داشته باشد، در جستجوی درۀ سوم خواهد بود». این آیه از دیگر صحابی چون: 👇👇


اطلاعیه:
با عرض سلام خدمت شما همراهان گرامی و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه مبارک!
فیلتر تلگرام فرصتی را پدید آورد که امکانات جدیدی به این کانال افزوده شود. خوشبختانه با پیگیری کارشناسانِ فنی، این امکان پدید آمده است که تمامی پُستهایی که از هفته گذشته در کانال بارگزارش شده است برای دوستانی که ایمیل خود را در اختیار ما قرار گذاشته بودند نیز ارسال شود.
هر یک از همراهان گرامی که خواهانِ دریافتِ پُستها از طریقِ ایمیل نیز هستند میتوانند با در اختیار قرار دادنِ آدرسِ ایمیل خود، از این امکانِ جدید بهره ببرند.
علاقه مندان، آدرس ایمیل خود را به ادمین کانال ارسال نمایند.
https://t.me/interdisciplinarity

Показано 20 последних публикаций.

685

подписчиков
Статистика канала