Репост из: نقش پراکنده
ما همگی براندازیم!
ما با زبانمان همان برخوردی را می کنیم که با طبیعتمان، با آب و خاک و درخت و کوه و دریایمان.
همان قدر که نسبت به آنها بی مبالاتیم با کلماتمان هم لاابالی و بی قید و بندیم.
می گوییم زبان موجود زنده است اما برایمان مهم نیست که این موجود زنده اصل ونسبی هم دارد و خانواده ای و پدر و مادری و خانمان و دودمانی.
می گوییم زبان موجود زنده است اما موجود زنده را که نباید شکنجه داد، نباید زخمی و رنجور کرد، نباید کُشت.
ما زبانمان را شکنجه می دهیم و زخمی اش می کنیم و می گوییم زبان همان است که می تواند دست و پا شکسته و مریض و نحیف و نیمه جان، کف کوچه و خیابان به زندگی فلاکت بارش ادامه دهد؛ زبان همین است دیگر.
ما همان خشونتی را که با همه کس و همه چیز داریم با زبانمان هم داریم؛ آسیب می زنیم و لت و پار می کنیم و شرمساری نیز نداریم.
ما یک عالم خشم فروخورده و اعتراضِ به زبان نیاورده داریم که همه را یک جا و یک نَفَس بر زبانمان خالی می کنیم.
ما اسلحه ای روی دوشمان گذاشته ایم و به هر کلمه ای که می رسیم شلیک می کنیم؛ ما مبارزانی هستیم که زبان را با سیاهکل اشتباه گرفته ایم ما فقط به پاسگاه حمله می کنیم اما به عواقب هیچ حمله ای هرگز فکر نمی کنیم.
ما تنوین را با دیوار سفارت عربستان اشتباه می گیریم و چنان از آن بالا می رویم و چنان قصد تخریب و تسخیرش را داریم انگار می خواهیم انتقام یزدگرد سوم را از تنوین بگیریم.
ما چنان علائم سجاوندی را رعایت نمی کنیم انگار نقطه و ویرگول همان حجاب اجباری است و رعایت نکردنش نوعی مبارزه است.
ما چنان با غلط های املائی مان عکس یادگاری می گیریم و منتشرش می کنیم انگار هر غلطی یک سلبریتی است، خودمان را به غلط ها می چسبانیم و پز می دهیم.
ما حافظ و سعدی و فردوسی را با برادران لاریجانی اشتباه می گیریم و چنان می گوییم آخر تا کی اینها باید بر مسند باشند؟ انگار عمری است از جورِ حکومت مطلقه شاهنامه به تنگ آمده ایم و مشکل بی آبی، تقصیر آبیاری بیش از حد گلستان و بوستان است و اگر ما در پی هیچ اصلاحی نمی رویم و در پی سامان نیستیم به خاطرِ دروغ تبلیغاتی حافظ بود که گفت:
یوسف گمگشته(خودش) باز آید به کنعان غم خور
کلبه احزان ( خود به خود) شود روزی گلستان غم مخور
ما قصد براندازی زبان و ادبیات را داریم.
اصلاً ما در برابر همه چیز یا براندازیم یا بی خیال.
با صلح و اصلاح و مصلح و مشتقات و مترادفات این کلمات سرسازگاری نداریم.
زندگی چریکی حالمان را خوب می کند، تفکر پارتیزانی حس خوبی به ما می دهد، ما انقلابی هستیم.
ما تخریبگران خوبی هستیم و آبادگرانی بی حوصله.
ما هر کدام کلی نارنجک دست ساز داریم که هر جا می رسیم پرتابش می کنیم: لابه لای کلمات، زیر پای جملات، روی قواعد و دستور زبان، روی تاریخ، روی فرهنگ، روی زندگی.
حالا شما برو به هشتاد میلیون ایرانی بگو:
ادب مرد بهْ ز دولت اوست
میلیون ها نفر با احمدی نژادی که در حنجره دارند به تو می خندند و می گویند:
بگم...بگم؟
اون ممه رو لولو برد
آبو بریز اونجات که می سوزه
#عرفان_نظرآهاری
@SayehSokhan
ما با زبانمان همان برخوردی را می کنیم که با طبیعتمان، با آب و خاک و درخت و کوه و دریایمان.
همان قدر که نسبت به آنها بی مبالاتیم با کلماتمان هم لاابالی و بی قید و بندیم.
می گوییم زبان موجود زنده است اما برایمان مهم نیست که این موجود زنده اصل ونسبی هم دارد و خانواده ای و پدر و مادری و خانمان و دودمانی.
می گوییم زبان موجود زنده است اما موجود زنده را که نباید شکنجه داد، نباید زخمی و رنجور کرد، نباید کُشت.
ما زبانمان را شکنجه می دهیم و زخمی اش می کنیم و می گوییم زبان همان است که می تواند دست و پا شکسته و مریض و نحیف و نیمه جان، کف کوچه و خیابان به زندگی فلاکت بارش ادامه دهد؛ زبان همین است دیگر.
ما همان خشونتی را که با همه کس و همه چیز داریم با زبانمان هم داریم؛ آسیب می زنیم و لت و پار می کنیم و شرمساری نیز نداریم.
ما یک عالم خشم فروخورده و اعتراضِ به زبان نیاورده داریم که همه را یک جا و یک نَفَس بر زبانمان خالی می کنیم.
ما اسلحه ای روی دوشمان گذاشته ایم و به هر کلمه ای که می رسیم شلیک می کنیم؛ ما مبارزانی هستیم که زبان را با سیاهکل اشتباه گرفته ایم ما فقط به پاسگاه حمله می کنیم اما به عواقب هیچ حمله ای هرگز فکر نمی کنیم.
ما تنوین را با دیوار سفارت عربستان اشتباه می گیریم و چنان از آن بالا می رویم و چنان قصد تخریب و تسخیرش را داریم انگار می خواهیم انتقام یزدگرد سوم را از تنوین بگیریم.
ما چنان علائم سجاوندی را رعایت نمی کنیم انگار نقطه و ویرگول همان حجاب اجباری است و رعایت نکردنش نوعی مبارزه است.
ما چنان با غلط های املائی مان عکس یادگاری می گیریم و منتشرش می کنیم انگار هر غلطی یک سلبریتی است، خودمان را به غلط ها می چسبانیم و پز می دهیم.
ما حافظ و سعدی و فردوسی را با برادران لاریجانی اشتباه می گیریم و چنان می گوییم آخر تا کی اینها باید بر مسند باشند؟ انگار عمری است از جورِ حکومت مطلقه شاهنامه به تنگ آمده ایم و مشکل بی آبی، تقصیر آبیاری بیش از حد گلستان و بوستان است و اگر ما در پی هیچ اصلاحی نمی رویم و در پی سامان نیستیم به خاطرِ دروغ تبلیغاتی حافظ بود که گفت:
یوسف گمگشته(خودش) باز آید به کنعان غم خور
کلبه احزان ( خود به خود) شود روزی گلستان غم مخور
ما قصد براندازی زبان و ادبیات را داریم.
اصلاً ما در برابر همه چیز یا براندازیم یا بی خیال.
با صلح و اصلاح و مصلح و مشتقات و مترادفات این کلمات سرسازگاری نداریم.
زندگی چریکی حالمان را خوب می کند، تفکر پارتیزانی حس خوبی به ما می دهد، ما انقلابی هستیم.
ما تخریبگران خوبی هستیم و آبادگرانی بی حوصله.
ما هر کدام کلی نارنجک دست ساز داریم که هر جا می رسیم پرتابش می کنیم: لابه لای کلمات، زیر پای جملات، روی قواعد و دستور زبان، روی تاریخ، روی فرهنگ، روی زندگی.
حالا شما برو به هشتاد میلیون ایرانی بگو:
ادب مرد بهْ ز دولت اوست
میلیون ها نفر با احمدی نژادی که در حنجره دارند به تو می خندند و می گویند:
بگم...بگم؟
اون ممه رو لولو برد
آبو بریز اونجات که می سوزه
#عرفان_نظرآهاری
@SayehSokhan