جلال حاجی زاده


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


jalal hajizadeh
@caffeshno

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


من مثل باقی مردگان نیستم
از آن دنیا هم برای تو
نشانه می فرستم
مثلا اسمم را از روی سنگ پاک می‌کنم
کنار عکسم یک بغل گل نرگس می‌گذارم
و چنان از خاطره‌ات
بوسه‌ای عمیق می‌گیرم
که حرارتش گونه‌ات را سرخ کند.
من بعد از مرگ هم
تو را دیوانه‌وار دوست‌دارم
و هر روز در برزخ
برایت نامه می‌نویسم .

📝 #جلال_حاجی_زاده
@caffeeshno


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
شهرم را پدرم انتخاب کرد، نامم را مادرم و زمان دقیق عاشق شدنم را تو. در این میان انگار چیز دیگری نبود که حق انتخابش با من باشد. از اینجا به بعد هم حق‌و حقوق تمام انتخاب‌ها را به تو می‌دهم که از من لایق‌تری، مهر و امضا شده توسط دستی که هنوز گره‌های کهنه‌ی دستبند نخی‌اش باز نشده. من سلیقه‌‌ات را در کشف و یافتن شکست‌های جدید قبول دارم بالاخره هر چه باشد تو بیشتر از من شهرهای دنیا را گشته‌ای و عاشق‌های زیباتری را دیده‌ای. فقط چند وابستگی خیلی ساده دارم که اگر اجازه بدهید بماند برای خودم، تعدادشان از انگشت‌های دست هم کمتر است. حق انتخاب زمان گریه کردن، وقت دلتنگ شدن، ساعت خوابیدن و بیدارماندن و حق انتخاب کتاب و فیلم و آهنگ همیشگی‌ام، همین. .


📖 ‏#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


🔸 چهل و پنج سال انتظار برای یک عاشقانه پیر .
🎬 زیر سایه‌ی خوش‌برخورد همان درخت توتی که در شروع تابستان برای سقوط میوه‌های سپیدش یک مرثیه‌‌‌ی بلند گفته بودم، ایستادم و به چهل و پنج سال بعد فکر کردم که معلوم نیست کجای جهان ایستاده‌ام؟ شاید برای درخت‌ توت اتفاق دلنشینی‌ست که یک جا ایستاده‌است و تکلیفش با سرزمین و هدفش مشخص است ولی برای انسانی شبیه به من، نه. نمی‌دانم چهل‌و پنج سال بعد اگر زنده باشم در کدام سرزمین عاشقی می‌کنم. از آشکار شدن کدام خاطره‌ی پنهانی‌ام می‌ترسم؟ چهل‌و پنج سال بعد چند نفر در سرم زندگی می‌کنند؟ در دلم چند نفر با اجازه آمده‌اند و چند نفر بی‌اجازه من مانده‌اند؟ تا چهل و پنج سال بعد چند بار در آرامش کامل خوابیده‌ام؟ رنگ دیوارهای اتاقم چه ربطی با رنگ‌های گذشته‌‌ام دارد؟ چهل و پنج سال بعد تاریخ دقیق چند اتفاق مهم را به یاد دارم؟
به درخت توت حسادت می کنم و به چهل و پنج سال بعد فکر می کنم که احتمالا او هست و من نیستم.
هر وقت دامنه‌ی خیال‌هایم محدود می شود و افکارم در دام رفت و برگشت‌های معمولی می‌افتد از سینما کمک می‌خواهم. یک فیلمنامه خلاق، بلد است چیزی را به خاطرم بیاورد که هیچوقت در جایی نخوانده یا نشنیده‌ام. مثل همین فکر کردن به چهل و پنج سال بعد. عاشقانه‌ای که اینبار یک پیرزن و پیرمرد حدود هفتاد،هشتاد ساله بازیگرهای نقش اول و اول آنند. در یک عاشقانه تمام عیار باید همین باشد، باید هر دو نفر نقش اول باشند وگرنه چیزی از کار در نمی‌آید. «چهل و پنج سال» روایت پیرزن و پیرمرد خوش قیافه و آرامیست که هیچ عکس مشترکی با هم ندارند و دوست ندارند به گذشته‌ها فکر کنند چون چیزی در آن پنهان کرده‌اند که امروزشان را می‌کشد. پیشنهاد می کنم تا جوان هستید این عاشقانه پیر را ببینید و به چهل و پنج سال بعد فکر کنید. شاید آینده خودتان را در این فیلم پیدا کنید.

📖#جلال_حاجی_زاده

🎬 #فیلم 45years
#درام #بریتانیا
کارگردان: #اندرو_هیگ
بازیگران: #شارلوت_رمپلینگ #تام_کورتنی

Rotten Tomatoas: 97%
IMDB: 7.1/10
Metacritic: 94%
.
##سینما_اشنو #عاشقانه #نامه #عشق #فیلم_خوب
@jalalhajizadeh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


اگر اسب باشم تو گاوها را نوازش می کنی
اگر گاو باشم عاشق پرنده های سخن‌گو می‌شوی
اگر مینا یا طوطی باشم، گربه‌ها را بغل می‌کنی
اگر گربه باشم، گردنبندت را می فروشی تا یک سگ نژاد بخری
اگر سگ باشم، از حیوانات فاصله میگیری
تنهایی و سکوت را ترجیح می دهی
و عاشق اشیا می شوی
شمع روشن می‌کنی و بافتنی می‌بافی.
اگر یک شالگردن کاموایی باشم
از سرما و لباسِ گرم متنفر می‌شوی.
من هرچه باشم
جزو دوست داشتنی‌های تو نیستم .
ترجیح می‌دهم باد بمانم
و به کِشِ بی‌عرضه‌ی موهایت
دشنام بدهم


#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


تمام سفیدها
روزی
رنگ دیگری داشتند
سبز، روی شالِ تو زنده بود
سرخ، با لبخند تو می‌آمد
سیاه، موهای تو را دوست داشت
و آبی، از لیوان چای تو گرم می‌شد
نبودن تو
خوشبختی را
از همه ی رنگ ها گرفت
.
.
📷📖#جلال_حاجی_زاده
@caffeeshno


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
از شراب کهنه نیست، این سرگیجه‌های دائم از رنگِ دلتنگی‌ست که نامنظم و عجول روی دیوارهای سیمانی کوچه‌ام ریخته‌ای، روی پنجره‌ی مظلوم اتاقم ریخته‌ای، روی صورت سالخورده‌ام ریخته‌ای، توی رگ‌های شلوغ و شکننده‌ام ریخته‌ای. راه گریزی در این شهر نمی‌بینم، دستانم را از بهارنارنج پُر می‌کنم و سرم را از الان تا اول آبان در نشئگی یک باران بی‌امان و شیدا فرو می‌‌برم تا به آغوش تو نزدیکتر شوم. هوای اینجا یاری نمی‌کند، زندان‌های حافظه‌ام در حال تکثیراند، تو اگر به شیراز و شراب دسترسی داری، شب‌های ناچیز مرا در سحرگاهان آنجا بچرخان و دهلیزهای تاریک روحم را به حافظیه ببر، دستان من دائم الخمر دستان تواند.

#جلال_حاجی_زاده
برای فریدون فروغی و درد ناتمام نبودنش
@caffeeshno


بیا و
بر لنگه‌ی کهنه‌ترِ این درِ منتظر
به دروغ بنویس
آمدم نبودی

#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
به رنج چیزی بگو
تا خودش را
از روی لباس‌های من جمع کند

با اندوه حرف بزن
تا از شَرم گلوی تو
لبالب از انگور شود
تو اگر بخواهی
از ملافه‌ی چرک هم
شراب می‌سازی

من پیش کلمات
و کلمات پیش تو
اسیران جنگی‌اند


#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
رگبارِ نگاه تو، اگر به تن من بزند، جای خیابان‌های خانه‌خراب، جنگل‌های بی‌‌بلا می‌روید. من برای بلاهای تو آماده‌ام، برای طوفان اخم تو ، برای آتش‌سوزی دستانت، برای سیلِ سایه‌ات، برای تبِ یاغی بوسه‌ات، برای زلزله‌ی زُل زدنت، برای رگبار گریه کردنت. کاش بلا فقط از سمت تو باشد. کاش به جای فرشته‌های سنگدل، تو بلاها را بر سر من نازل کنی. آخر، چه مرگی گواراتر از عشق.
تو هم مثل من خوب می‌دانی که بلاها به عاشق‌ها نزدیک تر است، عاشق‌ها هر جایی که باشند یا روی گسل زلزله‌اند یا در مسیر سیلاب. بیا قبل از اینکه به دست بلا بمیریم ، شانه‌به شانه‌ی هم، به بلای هم گرفتار شویم. رگبار عشق، ما را رویین‌تن می‌کند. .


📼 رگبار
🎬 بهرام بیضایی
📝 #جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


بادی سرگردان
در گوشماهی های سرم می پیچد
گلویم مثل تمساحی چاقو خورده
خرناس می‌کشد
سرم مثل سر عقاب می چرخد
و راس هیچ ساعتی نمی‌ایستد
دلم مثل شانه به سر
تاج زیبایی از اسم تو روی سرش گذاشته
دوست دارم در جنگل های مرطوب
مثل اسب دنبال تو بدوم
و تو چون مادیانی سفید از من بگریزی

عشق جنگلی ست
که ما را به حیوانات گوناگون بدل می‌کند
اما با تو پرنده بودن
لذتی باور نکردنی‌ست...

#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


می خواهم
شبیه تمام کسانی که دوستشان داشتم
خودم را ترک کنم
تو جای من
خودت
و تمام کسانی که دوستشان داشتم
بمان

#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


کاش برای ساعتی
خدا پدر تو می‌شد
به مسجد قدیمیِ محله می‌رفتم
وضو می گرفتم
و تو را در دعای دست
خواستگاری میکردم
نمازم که تمام میشد
چای روضه را تو می‌آوردی
.

#جلال_حاجی_زاده
🎨 علیرضا عضدی
@caffeeshno


به جای دسته‌ی لیوان
دست مرا بگیر
و اضافات ذهنم را
از روی این شعر، بلند کن
من بلد نیستم
اسم لاتین قرص‌های تو را
لابه‌لای این کلمات بی‌خاصیت جای بدهم
چیزی به یاد نمی‌آورم
قرص آبی کمرنگ مال کدام آرزو بود؟
کپسول سفید مایوس، مال کدام شادی؟
چرا جای ساعت‌های قرار
خط‌های مورب داروفروش‌ها
دغدغه‌‌ی ما شده؟

مرا از روی این شعر بردار
پنجره‌ی اتاقت را از خانه‌های نزدیک
دور کن
و با خلوت‌ترین صدای خودت
صدایم کن
من به هوای شهرهای دور محتاجم.

#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


مرا به کتابی بفرست
که شبهایم را نیمه‌‌تمام رها نکند
زبان دست‌هایم را
روی استعاره‌های بوسه بگذارد

و در هر بند
ماندنت را عاشقانه‌تر رقم‌ بزند

مرا به کتابی بفرست
که نویسنده‌اش
مرا در آخرین سطر
برای تو نوشته باشد
با سه نقطه در پایان...


📖 #جلال_حاجی_زاده
📷 سعید گلی

@jalalhajizadeh


مجنون، همسایه‌ی ماست، نمی‌دانم چند صد ساله‌است. نمی‌شود از خاکستر موهایش سن و سالش را حدس زد. بارها توی کوچه دیدمش. سیگارش را با کبریت روشن می‌کند. وقتی سلامش می‌کنم، اخم می‌کند و سرتکان می‌دهد، برعکس درِ آبی خانه‌اش که همیشه خندان است. دور و بر خانه‌اش هیچ نشانی از لیلی نیست جز همین دوبیت که با زغال روی دیوار بیرونی خانه‌اش نوشته شده که نمی‌دانم دستخط کیست؛
هر نیک و بدی کزو شنیدند
در نیک و بدی زبان کشیدند
لیلی ز گزاف یاوه گویان
در خانه‌ی غم نشست مویان...

#جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh


از بس یک جا مانده‌ام
صندلی شده‌ام.
روزها
کافئین جذب می‌کنم
شب‌ها
نیکوتین پس میدهم
و هر کتابی را که ورق می‌زنم
قطع می‌شوم و به زمین می‌افتم.

ایران بانوی نامیرا!...
تو که تمام بخت‌برگشته‌های خاکت را
خوب میشناسی.
اگر صیادی
با توری عرق‌کرده و
سیگار اشنوی کارگری دیدی
ما را نشانش بده.
خدا را چه دیدی
شاید ما را از این خاک گرفت
و به دریا ریخت...
.
.
#جلال_حاجی_زاده

📷 ابوالفضل اسدی
@jalalhajizadeh


🎵 #بهت_قول_میدم
🎙⁩ #محسن_یگانه
🎼 ترانه: #یگانه
@eshnovizhe


تنها، بیشتر از زندگی به چگونه‌مُردن فکر می‌کند. تنها، نور را دوست دارد ولی دلبسته‌ی شب است. تنها، می‌داند آدم جذابی نیست ولی نمی‌خواهد با جذابیت دیگران قدم بزند و با خنده‌های بادآورده صورت خودش را تحمل کند.
تنها، می‌داند خالی‌ست و این خالی‌بودن تَه ندارد. تنها، یک سیاه‌نمای امیدوار است؛ او می‌خواهد خالی بماند تا تمام خودش را با کسی که او را تنها گذاشته پُر کند. تنها، منتظر یک پُرشدنِ تمام‌عیار است. تنها، یک قانعِ زیاده‌خواه است؛ او می‌خواهد آن‌قدر پر شود که به‌اندازه‌ی یک کلمه‌ی دو حرفی هم برای دیگری جا نماند.
آن‌هایی که تنهایی آدم را بزرگ می‌کنند، آدم‌های بزرگی هستند ولی بلد نیستند بزرگی کنند.
آن یک‌نفرها، که همه‌ی آدم‌های تنها درگیرشان هستند، به فرمانده‌های جنگی می‌مانند؛ همیشه پیروز هر نبردی می‌شوند بی ‌آنکه زخمِ ریزی بردارند درحالی‌که تو را تنها و شکست‌خورده می‌خواهند.
آن یک‌نفرها، مثل هدیه‌هایی هستند که حاضرند خودشان را در رود‌های خروشان بیندازند، اما به دست تو نرسند. آن یک‌نفرها خودِ مرگ‌اند که با کشتن بقیه زندگی می‌کنند.


#آهنگ_تو_دارم 🎵💙 نامه‌ی کوتاهِ خوش‌آهنگی‌ست، برای کسی که دوستش دارید.


📖 #جلال_حاجی_زاده
@jalalhajizadeh



Показано 20 последних публикаций.

361

подписчиков
Статистика канала