دانشجويى از ايران رفته بود مجارستان واسه درس
خواندن، بعد از دو سه سال به باباش زنگ ميزنه ميگه: بابا من اينجا با يه زن مجارستاني ازدواج كردم.
باباش عصباني ميشه ميگه:
بابا اونا همشون كافرن فردا جواب مردم رو چي ميدي⁉️ وقتي اومدي ايران نميگن زن فلاني كافره نميگن پسر فلاني زن كافر گرفته...
خلاصه پسره بعد چند سال با زنش مياد ايران بعد يه چند روزي زنشو ميذاره خونه باباش خودش تنهايي ميره تهران، چون باباش مريضي قندي و چربي داشته زنه هم دكتر بوده حسابي بهش ميرسه هر روز قرص و داروش سر موقع آمپولش به موقع تزريق ميكرده لباساشو میشسته و بهش میرسیده و....
خلاصه مرده خوب ميشه وقتي پسرش برميگرده ميگه: ها بابا زن كافره چطوره
میگه بابا اين كافر نيست ننت كافره، یکی از اینا برام بگیر
😂😝😜👍🙈😄😁
Join 🔜 @jokAbad9 👈
خواندن، بعد از دو سه سال به باباش زنگ ميزنه ميگه: بابا من اينجا با يه زن مجارستاني ازدواج كردم.
باباش عصباني ميشه ميگه:
بابا اونا همشون كافرن فردا جواب مردم رو چي ميدي⁉️ وقتي اومدي ايران نميگن زن فلاني كافره نميگن پسر فلاني زن كافر گرفته...
خلاصه پسره بعد چند سال با زنش مياد ايران بعد يه چند روزي زنشو ميذاره خونه باباش خودش تنهايي ميره تهران، چون باباش مريضي قندي و چربي داشته زنه هم دكتر بوده حسابي بهش ميرسه هر روز قرص و داروش سر موقع آمپولش به موقع تزريق ميكرده لباساشو میشسته و بهش میرسیده و....
خلاصه مرده خوب ميشه وقتي پسرش برميگرده ميگه: ها بابا زن كافره چطوره
میگه بابا اين كافر نيست ننت كافره، یکی از اینا برام بگیر
😂😝😜👍🙈😄😁
Join 🔜 @jokAbad9 👈