Репост из: @attachbot
✅♦️دختران فراری از زبان مادری
🔸به بهانه روز زبان مادری
▫️جلیل آهنگرنژاد- صدای آزادی: اینجا کرمانشاه است و ساعت، حوالی سیزده روزی متفاوت را نشان میدهد. خودم را به یکی از مراکز پلیس بعلاوه ی ۱۰ می رسانم که کاری انجام دهم. وارد که میشوم، بایستی قبل از روبرو شدن با متصدی، چند برگ کُپی بگیرم. ده دقیقهای معطل کُپی میشوم. خانم جوانی بالاخره برگهها را از من میگیرد که کپی کند.
▫️لهجهاش بسیار غلیظ است و انگار با منِ «آبادی نشین»، فرسنگها فاصله دارد. با این ذهنیت وارد شدهام که اکثر اینان با زبان آبا و اجدادیام آشنایند. اما انگار ذهنیتم غلط از آب درآمده!. چند دقیقهای طول می کشد که کارِ کُپی تمام شود و در این حین -به ضرورت- چند جمله ای بین ما رد و بدل می شود. من کُردی حرف می زنم و هر جمله را دو بار باید تکرار کنم و این خانم محترم کمی با تظاهر بیشتر، گوش هایش را تیز کند تا صحبتم را متوجه شود. حالا مطمئن شده ام که با این حرکات، این خانم کُردی نمی فهمد و به احترامش فارسی صحبت می کنم.
▫️اینجا کرمانشاه است و ساعت، حوالی سیزده روزی متفاوت را نشان می دهد. برگه ها را مرتب می کنم و مقابل باجه ای می ایستم که خانمی در حال انجام کار است. اجازه می گیرم و مدارکم را تحویلش می دهم. او اما لهجه اش تهرانی نیست و کرمانشاهی حرف می زند و به سادگی کارم را پیش می برد. در اواسط کار به مشکل برمی خورَد و صدا می زند: خانم … یک لحظه لطفاً!
▫️همین که صدایش میزند، تازه متوجه می شوم که این نام و شُهرت، به همولایتی های من می خورد و اتفاقاً بنا به نسبتی که با مدیر دارد، دقیقا همانی است که فکر می کنم. با آبادی ما ۱۸ کیلو متر فاصله دارد. یعنی درست ۱۸ کیلومتر پایین تر از آبادی ما و...
▫️اینجا کرمانشاه است و ساعت، حوالی سیزده روزی متفاوت را نشان می دهد و این یک امر طبیعی است که آدم وقتی هم ولایتی اش را می بیند، توقعش کمی بالا می رود. خوشحال می شوم که کارم زودتر رو به راه می شود. چند توضیح برای کارم لازم است و با خیال راحت تری با زبان مادری ام حرف می زنم و توضیحاتم را ارائه می کنم . هر دو روی دو صندلی در باجه ی روبروی من نشسته اند. جمله به جمله که می گویم خانمِ هم ولایتی، ترجمه اش! را از همکارش می گیرد و باز با همان لهجه ی غلیظ تهرانی پاسخ می دهد.
▫️کمی کنجکاو می شوم که چه مسئله ای باعث شده که این شخص این گونه از خود تهی شود. این بار کمی محترمانه می گویم:«خانم… بحث این است »و بعد می پرسم که :«شما کُردی متوجه نمی شوید؟». می گوید:«نمی دووونم چی می گید آقا. کارتووون تموووم شده» و من فکر می کنم که این حرفها به مذاقش خوش نیامده و به زبان دیگر شاید می گوید: «جمع کنید و بروید» و من «جمع می کنم!» و می روم بی آنکه از این خانم هم ولایتی نه برخوردی فرهنگی را شاهد باشم و نه کلمه ای کُردی به احترام هم ولایتی بودن از او بشنوم….
👈ادامه دارد
#کرمانشاهیان_مطالبهگرند
♦️ https://t.me/wsedayeazadi
🔸به بهانه روز زبان مادری
▫️جلیل آهنگرنژاد- صدای آزادی: اینجا کرمانشاه است و ساعت، حوالی سیزده روزی متفاوت را نشان میدهد. خودم را به یکی از مراکز پلیس بعلاوه ی ۱۰ می رسانم که کاری انجام دهم. وارد که میشوم، بایستی قبل از روبرو شدن با متصدی، چند برگ کُپی بگیرم. ده دقیقهای معطل کُپی میشوم. خانم جوانی بالاخره برگهها را از من میگیرد که کپی کند.
▫️لهجهاش بسیار غلیظ است و انگار با منِ «آبادی نشین»، فرسنگها فاصله دارد. با این ذهنیت وارد شدهام که اکثر اینان با زبان آبا و اجدادیام آشنایند. اما انگار ذهنیتم غلط از آب درآمده!. چند دقیقهای طول می کشد که کارِ کُپی تمام شود و در این حین -به ضرورت- چند جمله ای بین ما رد و بدل می شود. من کُردی حرف می زنم و هر جمله را دو بار باید تکرار کنم و این خانم محترم کمی با تظاهر بیشتر، گوش هایش را تیز کند تا صحبتم را متوجه شود. حالا مطمئن شده ام که با این حرکات، این خانم کُردی نمی فهمد و به احترامش فارسی صحبت می کنم.
▫️اینجا کرمانشاه است و ساعت، حوالی سیزده روزی متفاوت را نشان می دهد. برگه ها را مرتب می کنم و مقابل باجه ای می ایستم که خانمی در حال انجام کار است. اجازه می گیرم و مدارکم را تحویلش می دهم. او اما لهجه اش تهرانی نیست و کرمانشاهی حرف می زند و به سادگی کارم را پیش می برد. در اواسط کار به مشکل برمی خورَد و صدا می زند: خانم … یک لحظه لطفاً!
▫️همین که صدایش میزند، تازه متوجه می شوم که این نام و شُهرت، به همولایتی های من می خورد و اتفاقاً بنا به نسبتی که با مدیر دارد، دقیقا همانی است که فکر می کنم. با آبادی ما ۱۸ کیلو متر فاصله دارد. یعنی درست ۱۸ کیلومتر پایین تر از آبادی ما و...
▫️اینجا کرمانشاه است و ساعت، حوالی سیزده روزی متفاوت را نشان می دهد و این یک امر طبیعی است که آدم وقتی هم ولایتی اش را می بیند، توقعش کمی بالا می رود. خوشحال می شوم که کارم زودتر رو به راه می شود. چند توضیح برای کارم لازم است و با خیال راحت تری با زبان مادری ام حرف می زنم و توضیحاتم را ارائه می کنم . هر دو روی دو صندلی در باجه ی روبروی من نشسته اند. جمله به جمله که می گویم خانمِ هم ولایتی، ترجمه اش! را از همکارش می گیرد و باز با همان لهجه ی غلیظ تهرانی پاسخ می دهد.
▫️کمی کنجکاو می شوم که چه مسئله ای باعث شده که این شخص این گونه از خود تهی شود. این بار کمی محترمانه می گویم:«خانم… بحث این است »و بعد می پرسم که :«شما کُردی متوجه نمی شوید؟». می گوید:«نمی دووونم چی می گید آقا. کارتووون تموووم شده» و من فکر می کنم که این حرفها به مذاقش خوش نیامده و به زبان دیگر شاید می گوید: «جمع کنید و بروید» و من «جمع می کنم!» و می روم بی آنکه از این خانم هم ولایتی نه برخوردی فرهنگی را شاهد باشم و نه کلمه ای کُردی به احترام هم ولایتی بودن از او بشنوم….
👈ادامه دارد
#کرمانشاهیان_مطالبهگرند
♦️ https://t.me/wsedayeazadi