#مردی_شبیه_کتاب
چهرهاش شبیه چیزی که از یک استاد دانشگاه در ذهن داریم نیست. کت و شلوار نمیپوشد. دک و پز ندارد. به سر و وضعش نمیرسد. حتی شانه هم نمیزند. شبیه عکسهایی که از اساتید نامدارش، دکتر فیاض و فروزانفر و دیگران دیدهایم نیست.
با تیشرت آستین کوتاه ساده میرود و میآید. اجازه نمیدهد کسی پشت سر یا همراهش بیاید. جواب سلامهای دانشجوهایش را کوتاه میدهد و سریع میرود. گاهی با خودش هم حرف میزند یا زمزمه میکند.
طبیعی است که کسانی که نمیشناسندش، هیچ تصوری از شخصیت علمی او نداشته باشند. با این حال کافی است یکی از سهشنبهها گذارتان به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بیفتد تا ببینید که چطور انبوه دانشجوها به سمت کلاس درسش هجوم میبرند و از او جز به لفظ «استاد» یاد نمیکنند. لقبی که بیشتر از هر کس دیگری در عالم، برازندۀ اوست.
اغراق نیست اگر بگوییم دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بزرگترین استاد ادبیات فارسی در روزگار ماست. نظرات علمی او حتی توسط کسانی که قبولش هم نداشته باشند جدی گرفته میشود و در دانشگاههای تهران، آکسفورد و پرینستون کرسی استاد تمامی دارد. روش تدریسش هم خاص خودش است. هیچ متن و کتابی از قبل با خودش همراه ندارد.
چنان که در مقدمۀ «این کیمیای هستی» توضیح داده، دوست ندارد دانشجویی خیال کند که از قبل در حاشیۀ کتاب و دیوانی، چیزی یادداشت کرده یا علامت زده است. برای همین کتاب دانشجوها را میگیرد و از رویش میخواند و درس میدهد. فرق هم نمیکند چه کتابی باشد. هر متنی که باشد، برای او یک متن آموزشی است. برای همین هم هست که همه از کلاس و محضرش استفاده میکنند و چهرۀ حاضرین هر جلسه، با جلسۀ قبل و بعدی فرق میکند.
یک بار هم که نگارنده در کلاس درسش حاضر بود، این داستان را شاهد بود که بیتی از حافظ را خواند و قافیۀ بیت را نخواند و رو به دانشجویی کرد تا او بیت را کامل کند و وقتی بعد از چند ثانیه مکث، آن دانشجو نتوانست، سری تکان داد و گفت: «من شصت سال است که شبها در کتابخانهام میخوابم؛ زیر سرم کتاب میگذارم و میخوابم. هنوز مثل استادمان فروزانفر نشدهام، شما چه میخواهید بکنید!» همین؛ توبیخش همین قدر بود. بعد رفت سراغ ادامۀ بحث و درسش و انگار نه انگار.
اتفاقا چیزی که مشی و شیوۀ استاد کدکنی را با بقیه متمایز میکند، همین بیاعتنایی او به آداب و رسوم معمول است. او به سر و وضع و تیپ و قیافه و طرح درس و دیسیپلین و باقی اموری که در ذهن ما نشانۀ تشخص و وقار یک استاد دانشگاه است توجهی ندارد؛ اما در عوض، بر روی کارش تمرکز دارد و پشتکار و استمرار و تداوم حیرت انگیز او در کارهایش است.
دکتر کدکنی ۲۵ سال است در هیچ محفلی سخنرانی نکرده و به جایش به درس دادن و تألیف و تحقیق پرداخته. کافی است مقدمه کتاب «قلندریه در تاریخ» او را بخوانید. در ابتدای این کتاب که سال ۱۳۸۶ منتشر شده است، تعریف کرده که در مهرماه ۱۳۴۴ استادش فروزانفر سر کلاس درس به او گفته خوب است درباره صوفیان قلندریه تحقیقی بکند. دکتر کدکنی به مدت ۴۱ سال این تحقیق را ادامه داده تا حاصلش شده کتابی ۶۰۰صفحهای که بهترین و کاملترین مرجع در زمینه خودش است.
نه فقط در مورد این یکی کتاب، که تمام آثار دکتر کدکنی چنین سابقه تحقیقی گستردهای دارند.
حرف کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» او از سال ۱۳۵۶ بر سر زبانها بود تا عاقبت در سال ۱۳۹۲ منتشر شد.
همین الان، همه منتظر تصحیح جدید او از «تذکرة الاولیاء» عطار هستند که سالهاست صحبتش بر سر زبانهاست، ولی دکتر کدکنی بی هیچ عجلهای، آرام پیوسته مشغول کار خودش است.
خودم در مجلس ختم دکتر شایگان از استاد سراغ این کتاب را گرفتم و استاد خندید و گفت: «نشنیدی که عجله از شیطان است؟»
دکتر کدکنی سالهای سال است که همدم کتاب و کتابخانه بوده است. او بیشتر از هر کسی، نسخههای خطی نایاب و کمیاب و کتابهای عجیب و غریب را خوانده است، مطالب نوشتهشده به زبانهای مختلف درباره موضوعات مورد تحقیقش را جمع کرده و بیشتر از هر کس دیگری راجع به موضوعی که دربارهاش کار میکند میداند. طوری که دیگر خلق و خوی خودش هم مثل کتابهایش شده. درست مثل همانهایی که جلد معمولی و رنگ و رو رفته دارند، اما محتوایشان شاهکار است.
✍احسان رضایی
https://t.me/zolfesokhan2
@ketabbekhoonim96
چهرهاش شبیه چیزی که از یک استاد دانشگاه در ذهن داریم نیست. کت و شلوار نمیپوشد. دک و پز ندارد. به سر و وضعش نمیرسد. حتی شانه هم نمیزند. شبیه عکسهایی که از اساتید نامدارش، دکتر فیاض و فروزانفر و دیگران دیدهایم نیست.
با تیشرت آستین کوتاه ساده میرود و میآید. اجازه نمیدهد کسی پشت سر یا همراهش بیاید. جواب سلامهای دانشجوهایش را کوتاه میدهد و سریع میرود. گاهی با خودش هم حرف میزند یا زمزمه میکند.
طبیعی است که کسانی که نمیشناسندش، هیچ تصوری از شخصیت علمی او نداشته باشند. با این حال کافی است یکی از سهشنبهها گذارتان به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بیفتد تا ببینید که چطور انبوه دانشجوها به سمت کلاس درسش هجوم میبرند و از او جز به لفظ «استاد» یاد نمیکنند. لقبی که بیشتر از هر کس دیگری در عالم، برازندۀ اوست.
اغراق نیست اگر بگوییم دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بزرگترین استاد ادبیات فارسی در روزگار ماست. نظرات علمی او حتی توسط کسانی که قبولش هم نداشته باشند جدی گرفته میشود و در دانشگاههای تهران، آکسفورد و پرینستون کرسی استاد تمامی دارد. روش تدریسش هم خاص خودش است. هیچ متن و کتابی از قبل با خودش همراه ندارد.
چنان که در مقدمۀ «این کیمیای هستی» توضیح داده، دوست ندارد دانشجویی خیال کند که از قبل در حاشیۀ کتاب و دیوانی، چیزی یادداشت کرده یا علامت زده است. برای همین کتاب دانشجوها را میگیرد و از رویش میخواند و درس میدهد. فرق هم نمیکند چه کتابی باشد. هر متنی که باشد، برای او یک متن آموزشی است. برای همین هم هست که همه از کلاس و محضرش استفاده میکنند و چهرۀ حاضرین هر جلسه، با جلسۀ قبل و بعدی فرق میکند.
یک بار هم که نگارنده در کلاس درسش حاضر بود، این داستان را شاهد بود که بیتی از حافظ را خواند و قافیۀ بیت را نخواند و رو به دانشجویی کرد تا او بیت را کامل کند و وقتی بعد از چند ثانیه مکث، آن دانشجو نتوانست، سری تکان داد و گفت: «من شصت سال است که شبها در کتابخانهام میخوابم؛ زیر سرم کتاب میگذارم و میخوابم. هنوز مثل استادمان فروزانفر نشدهام، شما چه میخواهید بکنید!» همین؛ توبیخش همین قدر بود. بعد رفت سراغ ادامۀ بحث و درسش و انگار نه انگار.
اتفاقا چیزی که مشی و شیوۀ استاد کدکنی را با بقیه متمایز میکند، همین بیاعتنایی او به آداب و رسوم معمول است. او به سر و وضع و تیپ و قیافه و طرح درس و دیسیپلین و باقی اموری که در ذهن ما نشانۀ تشخص و وقار یک استاد دانشگاه است توجهی ندارد؛ اما در عوض، بر روی کارش تمرکز دارد و پشتکار و استمرار و تداوم حیرت انگیز او در کارهایش است.
دکتر کدکنی ۲۵ سال است در هیچ محفلی سخنرانی نکرده و به جایش به درس دادن و تألیف و تحقیق پرداخته. کافی است مقدمه کتاب «قلندریه در تاریخ» او را بخوانید. در ابتدای این کتاب که سال ۱۳۸۶ منتشر شده است، تعریف کرده که در مهرماه ۱۳۴۴ استادش فروزانفر سر کلاس درس به او گفته خوب است درباره صوفیان قلندریه تحقیقی بکند. دکتر کدکنی به مدت ۴۱ سال این تحقیق را ادامه داده تا حاصلش شده کتابی ۶۰۰صفحهای که بهترین و کاملترین مرجع در زمینه خودش است.
نه فقط در مورد این یکی کتاب، که تمام آثار دکتر کدکنی چنین سابقه تحقیقی گستردهای دارند.
حرف کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» او از سال ۱۳۵۶ بر سر زبانها بود تا عاقبت در سال ۱۳۹۲ منتشر شد.
همین الان، همه منتظر تصحیح جدید او از «تذکرة الاولیاء» عطار هستند که سالهاست صحبتش بر سر زبانهاست، ولی دکتر کدکنی بی هیچ عجلهای، آرام پیوسته مشغول کار خودش است.
خودم در مجلس ختم دکتر شایگان از استاد سراغ این کتاب را گرفتم و استاد خندید و گفت: «نشنیدی که عجله از شیطان است؟»
دکتر کدکنی سالهای سال است که همدم کتاب و کتابخانه بوده است. او بیشتر از هر کسی، نسخههای خطی نایاب و کمیاب و کتابهای عجیب و غریب را خوانده است، مطالب نوشتهشده به زبانهای مختلف درباره موضوعات مورد تحقیقش را جمع کرده و بیشتر از هر کس دیگری راجع به موضوعی که دربارهاش کار میکند میداند. طوری که دیگر خلق و خوی خودش هم مثل کتابهایش شده. درست مثل همانهایی که جلد معمولی و رنگ و رو رفته دارند، اما محتوایشان شاهکار است.
✍احسان رضایی
https://t.me/zolfesokhan2
@ketabbekhoonim96