دیگه خیلی وقته خودمو جا گذاشتم، ته اون چشم هایی یه روزی باهام حرف داشت، توی اون کافه هایی که عصرها میرفتیم و قهوه داغ سفارش میدادیم، تو خندهای کسی که هر روز پررنگ تر شد ولی خبری ازش نشد؛ تو اون حرف هایی که نوشته شد ولی هیچوقت ازش چاپ نشد، دکتر تموم شد اخر شب پرواز دارم.