#یادداشت_ششم
امشب از پنجره یک عالم چراغ روشن را از دوردستها دیدم که چشمک میزدند. هر کدام از این چراغها روشنایی خانهای بود و هر خانهای پناهگاهی برای اهلش. کمی اینطرفتر کوه را دیدم با گیاهان روییده بر دامنهاش. دیدم که در دل سیاهی شب، هنوز اندک نوری توانسته دامنهی کوه را هم روشن کند. طوری که من میتوانستم آن گیاهها را ببینم.
انگار که هیچ کجای این عالم، تاریکی مطلقی وجود ندارد. هر چقدر هم تاریک بالاخره از جایی به طریقی نوری میآید و دل آن تاریکی را میشکافد. فکر کردم امید هم باید چنین چیزی باشد. همان بارقهای از نور که باعث میشود تاریکی مطلق نداشته باشیم.
شبهایمان هر قدر سیاه و خالی از روشنایی باشد، باز هم بارقههایی از نور هست که بتابد به این تاریکی شبانه و سایهای هرچند مبهم از وقایع خوشایند را نشانمان بدهد.
وظیفهی آدمی در این دنیا اگر فقط یک چیز باشد، حفاظت از خاموش نشدن همین رگههای نور امید است. که اگر این نور خاموش شد، دنیا در تاریکی مطلق فرو خواهد رفت و هیچ از زندگی باقی نخواهد ماند.
🖊 قاصدک
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
@panjerehnevesht
امشب از پنجره یک عالم چراغ روشن را از دوردستها دیدم که چشمک میزدند. هر کدام از این چراغها روشنایی خانهای بود و هر خانهای پناهگاهی برای اهلش. کمی اینطرفتر کوه را دیدم با گیاهان روییده بر دامنهاش. دیدم که در دل سیاهی شب، هنوز اندک نوری توانسته دامنهی کوه را هم روشن کند. طوری که من میتوانستم آن گیاهها را ببینم.
انگار که هیچ کجای این عالم، تاریکی مطلقی وجود ندارد. هر چقدر هم تاریک بالاخره از جایی به طریقی نوری میآید و دل آن تاریکی را میشکافد. فکر کردم امید هم باید چنین چیزی باشد. همان بارقهای از نور که باعث میشود تاریکی مطلق نداشته باشیم.
شبهایمان هر قدر سیاه و خالی از روشنایی باشد، باز هم بارقههایی از نور هست که بتابد به این تاریکی شبانه و سایهای هرچند مبهم از وقایع خوشایند را نشانمان بدهد.
وظیفهی آدمی در این دنیا اگر فقط یک چیز باشد، حفاظت از خاموش نشدن همین رگههای نور امید است. که اگر این نور خاموش شد، دنیا در تاریکی مطلق فرو خواهد رفت و هیچ از زندگی باقی نخواهد ماند.
🖊 قاصدک
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
@panjerehnevesht