پروای نقد/سیدحسین شهرستانی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


سیاهه ای است برای گفتگو در حوزۀ عمومی رای و نقد
سید حسین شهرستانی
@shshahrestani

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


🔶فردوسی، سیاست دینی و دین سیاسی


در میان بسیاری از اندیشمندان سیاسی معاصر گمان شده است که طرح نسبت "دین و سیاست" و فقه حکومتی طرحی بدیع بوده که آیت الله خمینی آن را در شرایط اجتماعی پس از شکست نهضت ملی شدن نفت و به ویژه پس از 15خرداد طرح کرده است. برخی نیز آن را مولود "قرایت ایدیولوژیک" از دین می دانند که توسط روشنفکران مسلمان چپ گرایی چون دکتر شریعتی در ایران بسط می یابد. گاه حتی طرح اسلام سیاسی و "ولایت فقیه" را زاییده شرایط پس از انقلاب می دانند و می گویند امام قصد نداشت حکومت دینی برقرار کند و به همین روی در آغاز به قم رفته و دولت را در اختیار ملی گرایانی چون بازرگان نهاد و در اثر شرایط ناخواسته به تهران آمد.

این روایت ها همگی از پیوند بنیادین دین و سیاست در ادوار تاریخ ایران غفلت کرده اند. گرچه شرایط اجتماعی مذکور همگی در تحقق ایده جمهوری اسلامی سهیم هستند، لیکن نباید پشتوانه های فرهنگی و بنیادهای اساسی امکان بخش و ژرف را نادیده انگاشت. "خرد سیاسی" در ایران حتی پیش از اسلام، جوهر دینی داشته و متقابلا ایده "دینداری" در ایران نیز اساسا متوجه امر سیاست و شهریاری است.

#فردوسی به عنوان بنیانگذار فرهنگ ملی ایران پس از اسلام و به عنوان نماینده "خرد سیاسی" در ایران، آشکارا از پیوند بنیادین دیانت و سیاست می گوید. تا آنجا که هر یک را بدون دیگری بی پایه و ناپایدار می داند.

بدین ترتیب به نظر می رسد باید در فهم ظهور ایده اسلام سیاسی در ایران به بنیانهای ژرف تری بیاندیشیم. این بنیانها البته تنها مبنای توجیه یا توضیح نظم مستقر نبوده و همزمان مبنای نقد جمهوری اسلامی است. انقلاب در #چهل_سالگی به این خودآگاهی تاریخی و نقادی بر مبنای خاستگاههای ژرف و نهادین خویش، بیش از هر چیز محتاج است.

چو بر دین کند شهریار آفرین
برادر شود شهریاری و دین

نه بی‌تخت شاهیست دینی به پای
نه بی‌دین بود شهریاری به جای

دو دیباست یک در دگر بافته
برآورده پیش خرد تافته

نه از پادشا بی‌نیازست دین
نه بی‌دین بود شاه را آفرین

چنین پاسبانان یکدیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند

نه آن زین نه این زان بود بی‌نیاز
دو انباز دیدیمشان نیک‌ساز


در زادروز فردوسی بزرگ و در آستانه سالگرد چهل سالگی انقلاب، این ابیات از حکیم طوس خواندنی است. با نظر به این ابیات وسوسه می شوم که بگویم "فردوسی پیش از خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی است"

گرچه باید التفات داشت که طرح برآمده از انقلاب اسلامی، یکی از امکانهای تاریخی #خرد_سیاسی نمودیافته در سخن فردوسی است. امکانی که وضع تاریخی معاصر ایران، آن را متعین کرده و ضرورت می بخشد.

@parvayenaghd


Репост из: معدوم
شورایعالی انقلاب فرهنگی در دو راهی تحول یا جمود؟!

فارغ از ابهامات مطروحه درباب زندگی شخصی و فرزندان جناب آقای عاملی یا سوالاتی که در باب بخشهایی از کارنامۀ علمی ایشان مطرح است، به جهت اصولی این انتخاب درست نقطۀ مقابل اهداف و غایات «شورای عالی انقلاب فرهنگی» است. توضیح آنکه شورای عالی از اساس تأسیس شده است تا به ساختار بروکراسی علمی کشور معنی و جهت بخشیده و گزندهای آن را با طرحها و برنامه‌های اصیل، فکورانه و آینده‌‌نگرانه چاره کند. آشکار است که تورم ساختاری، بروکراسی‌‌زدگی، مدرک‌‌گرایی و تقلیل کوششهای علمی اصیل به تلاش برای تهیۀ رزومۀ علمی و ساختار ارزیابی‌های کمی و غیرکیفی و استعماری همچون isi ، بزرگ‌ترین معضلۀ نظام آموزشی کشور است. دانشگاه ایرانی امروز زیر آوار این ساختار بروکراسی‌‌زده که در آن رزومه‌ها حکومت می‌‌کنند نه اندیشه‌‌های اصیل یا دست‌‌آوردهای علمی کارآمد له شده است.

مسئولیت خطیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در وضع حاضر نجات دانشگاه ایرانی از این بحران فراگیر است. البته می‌‌دانیم که چنین آفت دامنگیری ناگهان توسط یک نهاد و با اجراء چند طرح حل و فصل نمی‌‌شود.
اما مسالۀ عمده آن است که دست‌‌کم شورای عالی این رویکرد را برای اصلاح ساختارزدگی آموزش عالی کشور اتخاذ نموده و به لحاظ واقعی و نمادین در اصلاح روندها مسئولانه گام بردارد.
انتخاب جناب آقای دکتر سعیدرضا عاملی درست در نقطۀ مقابل این معنا است. به فرض نادرستی همۀ تشکیک‌ها در اصالت برخی آثار ایشان، دست‌‌کم جامعۀ علمی ایشان را فردی می‌‌شمارد که در مسابقۀ تولید مقالات isi و غیر آن و جذب پروژه‌‌های هنگفت پیشتاز است. او حتی اگر گزینۀ تصدی وزارت علوم می‌‌بود، پذیرفتنی‌‌تر می‌‌نمود. چرا که وزارت علوم نهاد بروکراتیک دانش است که البته باید عقلانی و کارآمد باشد. اما شورای عالی «انقلاب فرهنگی» باید از مناسبات ساختاری دانشگاه و از روزمرگیِ دیوانسالاری علم فاصله بگیرد و برای دانش و دانشگاه ایرانی معنی‌‌بخش و نقاد و اصلاح‌‌گر باشد. چنین انتخابی به منزلۀ ازکارافتادن نهایی و قطعی شورا و خاموشی بارقه‌‌های باقی‌‌ماندۀ امیدی است که گوشه و کنار روشن مانده است.

جمعی از دغدغه مندان دانش و فرهنگ ایران زمین

@Shakhes_1


Репост из: سیدجواد میری مینق
سخنرانی سید حسین شهرستانی در فلسفه فارابی

گسست بنیادین از یونان؛ در محتوا یا در زبان؟


۴ دیماه ۱۳۹۷

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


@seyedjavadmiri


Репост из: سیدجواد میری مینق
سمینار فارابی: بازخوانی روایت قاسم پورحسن از فارابی

۴ دیماه ۱۳۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه کشورهای اسلامیِ انجمن جامعه شناسی ایران از ساعت ۱۰ الی ۱۹ برگزار خواهد شد. مهمان ویژه این سمینار استاد سید فرید العطاس از دانشگاه ملی سنگاپور است که درباره اهمیت سنت فکری کلاسیک در جهان اسلام در خوانشی غیریوروسنتریک سخنرانی خواهد کرد.


@seyedjavadmiri


Репост из: سیدجواد میری مینق
نقد هایدگر نیز دور است و نهایتا آنکه باید توجه کرد که طرح تمایز وجود از ماهیت یا طرح وجود در تقابل مفهومی با ماهیت (چه در اصالت وجود و چه در اصالت ماهیت) خود مشروط است به طرح اساسیِ متافیزیک و انصراف از ظهور حقیقت وجود به بازیابی مفهومی آن در تقابل با سایر مفاهیم.
اما جدا از سنجش مدعای گسست در محتوای تفکر فلسفی فارابی از یونان، مسأله آن است که آیا «زبان» تفکر نزد فارابی هم دگرگون شده یا به یونانیان تشبه جسته است؟ مساله آن است که هر سنخ از تفکر، زبان طرح خویش را اقتضاء می¬کند. زبان حکمت فارابی فراتر از محتوای آن، تا چه حد از سنت یونانی گسسته و ممتاز است؟ (شاید پروای هایدگر در نقد مابعدالطبیعه را هم باید ذیل همین مساله بفهمیم. فراموشی یا تذکر به حقیقت وجود از نظر او نه در تمایز محتوای «آراء» در باب عالم، بلکه از اختلاف انحاء مواجهه وجودی با عالم نشأت می¬گیرد. در اینجاست که متوجه مسالۀ نسبت تفکر و زبان می¬شویم)
آیا اگر مسألۀ زبان را به جدّ پیش کشیم، نباید سراغ «گسست بنیادین» یا به عبارت بهتر «شیوۀ دیگر» حکمت را در جای دیگری غیر از میان فلاسفه (که به زبان تفکر معلمان یونانی متشبه¬اند) بجوییم؟ مثلا در میان «شاعران»؟ چنانچه فیلسوف آلمانی به شعر و هنر التفات یافت.
آیا «زبان» حکمت در عالم اسلامی و جهان ایرانی همان زبان فلسفه است؟ آیا چنین نیست که در فرهنگ ایرانی و مشرقی «شعر»، زبان تفکر و نهاد فرهنگ است؟ آیا فیلسوفی چون فارابی نماد تأسیس حکمتی فراسوی امکانات و تقدیر سنت یونانی است یا شاعری چون فردوسی؟

مسألۀ سوم:
آیا عبور یا تخطی فارابی از صورت تفکر یونانی را صرفاً باید ستود؟ یا آنکه باید آن را به منزلۀ هدم فلسفه و ادغام آن در دین و تبدیل و تقلیل آن به «کلام» نکوهید؟ یا راه سوم را اختیار کرد؟
به نظر می¬رسد اثر مورد بحث عمدتاً به دیدگاه نخست وفادار است. از دیگر سو بسیاری از مستشرقان و روشنفکران بر دیدگاه دوم به نحو جزمی پای می¬فشارند و بدین ترتیب ما را به کلی از بهره¬گیری از میراث حکمت اسلامی منع می¬کنند.
راه سوم چیست؟ به عنوان نمونه از مؤلف و استاد بزرگوار باید پرسید که: چرا در سنت فلسفۀ اسلامی پس از فارابی، توجه به قلمرو فرهنگ و سیاست اینچنین به محاق می¬رود و فلسفۀ اسلامی از زایش تفکر سیاسی و اجتماعی تا حدود زیادی سترون می¬ماند؟ حال آنکه تفکر یونانی و اندیشۀ معاصر غربی از این حیث به مراتب غنی¬تر از فلسفۀ اسلامی است.
می¬دانیم که فارابی البته خود بیشترین سهم را در توجه به «فلسفه فرهنگ» داشته است. اما آیا او به عنوان مؤسس فلسفۀ اسلامی سهمی در فقر تفکر سیاسی پس از خویش ندارد؟ چرا عقل فلسفی مسلمین تا این حد منسلخ از خرد زندگی و خرد تاریخی است؟ آیا این محدودیت¬ها هم جزئی از امکانات انکشاف یافته در گسست مورد ادعا نیست؟


@seyedjavadmiri


Репост из: سیدجواد میری مینق
گسست بنیادین از یونان؛ در محتوا یا در «زبان»؟
سه پرسش از کتاب «خوانشی نو از فلسفۀ فارابی»
سیدحسین شهرستانی



مدیر گروه حمکت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی



کتاب «خوانشی نو از فلسفۀ فارابی؛ گسست بنیادین از سنت یونانی» نوشته جناب آقای دکتر پورحسن هوشیارانه به کانونی¬ترین مسایل فلسفۀ اسلامی در روزگار ما پرداخته است و در تلاش برای طرحی نو برای فهم سنت فلسفۀ اسلامی از خلال درک آن در مقام «تأسیس» برآمده است. این هوشیاری مؤلف فاضل اما مسبوق است به افق¬گشایی استاد فلسفۀ روزگار ما، دکتر داوری اردکانی. او که اولاً سنت حوزوی و دانشگاهیِ تحقیق فلسفی را به نحو جدی متوجه فارابی نمود (توجهی کاملا جدید که نشان بازخوانی دیگرگونۀ سنت فلسفۀ اسلامی است) و ثانیاً طرح نظری «تأسیس فلسفۀ اسلامی» را پیش کشید. داوری اردکانی با بازگشت به آغاز حکمت اسلامی، افق ژرفی پیش روی فلسفه و علوم انسانی معاصر ما گشود که کتاب حاضر نیز از ثمرات آن گشایش است. به تعبیر فردوسی:
هر آنکس که دارد روانش خرد
سرِ مایۀ کارها بنگرد

اما در ارتباط با این اثر در اینجا سه مسأله یا پرسش کلان طرح گردیده و عرضه می¬شود:
اول:
هر «گسست» منطقاً مسبوق است به نحوی «پیوست». اگر مدعی گسست بنیادین از سنت یونانی هستیم، به شکل ضمنی به نحوی از پیوند و آمیزش مسبوق بر این گسست معترف¬ایم. سوال این است: این آمیزش و پیوند در کدام لحظه از تطور فلسفی روی داده است؟ آیا پیش از فارابی؟ او که خود ـ به همراه کندی ـ نخستین فیلسوف اسلامی است. پس ضرورتاً نتیجه می¬گیریم که دقیقاً فارابی خود، لحظۀ پیوند با فلسفه یا سنت یونانی است. آنهم پیوند بنیادی. پس بی¬راه نیست که درست در مقابل عنوان و مدعای مرکزی کتاب، چنین عنوانی را طرح کنیم: «فلسفۀ فارابی: پیوست بنیادین معرفتی با سنت یونانی» طرفه آنکه این عنوان معارض را از متن عنوان و دعوی کتاب استنتاج کردیم.
نکتۀ کانونی آن است که «فلسفه» اساساً به «سنت یونانی» تعلق دارد. به عبارت دقیق¬تر، فلسفه در بنیاد همانا تعلق، تعهد یا «پیوند بنیادین» به سنت یونانی است. پس فارابی تا آنجا که «فیلسوف» است در پیوست و همزبانی با سنت یونانی شناخته می¬شود. (مگر آنکه فلسفه را مطلق تفکر عقلی بدانیم که ظاهراً مؤلف نظری قریب به این مضمون دارد. در فصل دوم و در صفحۀ 85 کتاب شواهد این ایده مشهود است. این دیدگاه البته امروزه با نقدهای جدی روبرو است)
از آن سو و در نقطۀ مقابل، فارابی آغازگر دور جدیدی از تفکر فلسفی در تاریخ است. این دور جدید مقدر نمی¬شود مگر در گذر از سنت یونانی و تأسیس سنت تازه.
پس در نهایت ما با جمع دو جهت «پیوست» و «گسست» میان فارابی و سنت یونانی روبروییم. این وضع دوگانه و برزخی و پروبلماتیک، مهمترین وجه تحلیل فارابی است. نادیده¬انگاشتن هر یک از این دو وجه، فهم دقیق فلسفۀ فارابی و در کل تفکر فلسفی در جهان اسلام را دچار بحران می¬کند.

مسألۀ دوم:
پرسش دوم ناظر است به لوازم ضروری ادعای «گسست بنیادین معرفتی». در این اثر شرح این گسست عمدتاً ناظر است به طرح «مبانی» جدید معرفتی در فلسفه که از جانب فارابی روی داده است. لذا این گسست بنیادین در قامت نوعی گشت و تغییر در «محتوا»ی اندیشۀ فلسفی و در نظام معرفتی فیلسوف جستجو شده و گزارش گردیده است. البته تحقیقات انجام گرفته در این بخش دامنه وسیع و ژرفای جدی دارد:
طرح پرسش از وجود، طرح تمایز وجود و ماهیت، بداهت وجود، طرح تصور و تصدیق در منطق و نهایتاً طرح مسالۀ «زبان» در الحروف.
البته نسبت به متن مدعای اثر نیز نکاتی به نظر می¬آید. یکی آنکه ادعا شده است فارابی آگاهانه «در صدد تأسیس فلسفه¬ای متفاوت با یونان است». (ص 132) این مطلب با متن آثار فارابی و نیز با روح کلی درک حکمت در عصر او همخوانی ندارد. این به معنی انکار مقام تأسیس برای او نیست بلکه به این معنی است که نباید به نحو ساده¬ای غرض او را «جستجوی تأسیس» (همان) بدانیم. ایدۀ وحدت و ازلیت حقیقت و وجود نزد فارابی چنین غرض عامدانه¬ای را بی¬وجه می¬گرداند. دیگر آنکه در دوگانه¬سازی ارسطو و فارابی افراط شده و منزلت حکیمی چون ارسطو سبک انگاشته گردیده است. آنهم در برابر کسی که دست¬کم به ظاهر خود را با ادب تمام و به واقع شاگرد و شارح معلم اول می¬داند. در این دوگانه¬سازی هم طرح تفکر «هایدگر» به فارابی نسبت داده شده و بدین ترتیب فارابی نمایندۀ «وجود» و ارسطو نمایندۀ «موجود» همچون جوهر معرفی گردیده است. طرح تمایز وجود و ماهیت توسط فارابی هم دلیل این امر قلمداد شده است. در این جا نکتۀ اول این است که در اندیشۀ هایدگر طرح وجود خود در «سنت یونانی» مسبوق سابقه است و پیش¬سقراطیها بدان متصف¬اند. بدین ترتیب فارابی حتی با پذیرش دعوی مذکور، بازگشت به سنت یونانی پیش¬سقراطی دارد و نه «گسست بنیادین معرفتی از سنت یونانی». دیگر آنکه انصراف ارسطو از وجود به موجود به شکل بسیطی طرح شده که از دقایق


Репост из: مجله تصویری علوم انسانی زاویه
✍🏻 #عکس_نوشت

🔸سید حسین شهرستانی: امام خمینی(ره) می فرمود دانشگاه اسلامی یعنی دانشگاه ما استعماری نباشد. دانشگاهی که در خدمت تولید و خودکفایی نباشد دانشگاه استعماری است. فرایند ارتقاء از طریق ISI یعنی خدمت‌ رایگان به نظام استعماری دانش.

🔗 @zavie_4


Репост из: مجله تصویری علوم انسانی زاویه
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
قسمت هجدهم
#21_آذر_97

🔸سید حسین شهرستانی: مسئله اسلامی شدن دانشگاه نیست، مسئله دانشگاه شدن دانشگاه است..

🔗 @zavie_4


Репост из: مجله تصویری علوم انسانی زاویه
✅ «اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها؛ توفیقات، ناکامی‌ها»

🔸حجت‌الاسلام روح‌الله شاطری
🔸دکتر سینا کلهر
🔸سید حسین شهرستانی

چهارشنبه ساعت 21 در مجله تصویری علوم انسانی زاویه
از شبکه چهار سیما
👇👇
@zavie_4


Репост из: هنگامه خرد
درسگفتار "فارابی،فلسفه سیاسی و الهیات اجتماعی"

با محوریت خوانش "السیاسه المدنیه"
دوشنبه ها ساعت 17
دانشکده علوم اجتماعی د.تهران

ثبت نام و ارتباط از طریق:
09380894325
@Jafari4325




🔸قانون، ناموس ملی است
(تصویب fatf و نقض تمامیت قانونی کشور)

🔻تصویب الحاق به fatf در یکی از بی‌شخصیت ترین ادوار مجلس طول تاریخ معاصر ایران، خبر تلخی بود. از سلفی‌گیران سفله جز این توقع نیست: مجلسی که ملت را نامحرم و بیگانه را محرم شمرده و به ماشین تصویب تعهدات ازپیش داده‌شده دولت تبدیل گردیده است.

🔻پذیرش محدودیت در کنش منطقه ای ایران و در اختیار گذاشتن سخاوتمندانه اطلاعاتی که راه تحریمها را هموار خواهد کرد، تنها بخشی از ابعاد این میهن‌فروشی است. مهمتر از اینها، جایگزینی قوانین و ساختار قانونگذاری ملی با معاهدات جهانی و سازمانهای فراملی و استعماری است.
غرب اکنون برای بسط هژمونی خود دیگر جز به ندرت به مرزهای جغرافیایی لشکرکشی نمی کند؛ بلکه با ایجاد سازمانی از تقسیم کار جهانی، دولتهای ملی را به کارگزاران بروکراسی جهانشمول خود بدل می‌سازد. او از مسیر تحمیل معاهدات بین‌المللی، پشتوانه استقلال حقوقی سیاسی دولتها را تخریب می‌کند.

🔻قانون، ناموس ملی و مرز حقیقی میان کشورها است.
تجاوز به قانون، تجاوز به مرز و تعدی به ناموس ملی است. مجلس شورا، پیش از آنکه متولی تصویب این و آن قانون باشد، باید از اصل "تمامیت قانونی" کشور صیانت کند، چنانچه قوای مسلح از تمامیت ارضی حراست می‌کنند.
پذیرش این معاهدات با پذیرش استقرار نیروهای نظامی بیگانه در خاک میهن فرق چندانی ندارد.

🔻به جرئت می‌گویم وثوق الدوله که قرارداد 1919 را پذیرفت (با لحاظ شرایط تاریخی) چنین بی شخصیت و خودباخته نبود و نمی‌دانم در برابر این خودباختگی چگونه حوزه عمومی چنین منفعل شده است؟
صد سال پیش محمدعلی فروغی این پرسش را اینسان بیان می‌کند: "ملت ایران اگر وجود داشت، اگر در ایران افکار عامه موثر بود، آیا دولت ایران جرئت می‌کرد این قرارداد اخیر با انگلیس را ببندد؟"
پس از صدسال و بعد از انقلابی چنین استقلال‌خواهانه، مباد آنکه به این پرسش ذکاءالملک برگردیم!

https://t.me/parvayenaghd


🔸«مولوی ستیزی» و نیروی «زیبایی¬زدایی» از دین

به بهانه روز بزرگداشت مولانا

🔹توقع آن بود که باپیروزی انقلاب به رهبری امام،مشکله ضدیت متعصبانه با اهل عرفان درحوزه¬های ایران تاحدی مرتفع شود. چه امام خمینی در اوج فقاهت ازحکمت فلاسفه و عرفای اسلام بهره میبرد. اما واکنشهای جزمی تند نسبت به پخش تلویزیونی تفسیر سوره حمد ایشان نشان داد مساله ریشه دارتر از این حرفهاست.

به علاوه پس ازانقلاب خصوصا درحوزه های قم ومشهد،ضدیت باعرفان و فلسفه و نیز مخالفت باطرح وحدت اسلامی،کم¬کم به نوعی کنش سیاسی تمایزآفرین دربرابر انقلاب و ولی¬فقیه بدل شد. درهمین جریان بودکه تلاش شدتا با برجسته نمودن مکتب نجف ونماد معاصرش آیت الله سیستانی،پایگاهی برای نواخباری¬گری فرقه¬گرای شیعی فراهم شود. آقای سیستانی اما آنهارا ازهرجهت نومید کرد. روشن¬اندیشی او درمسایل عراق پس ازسقوط صدام وبینش گشوده اونسبت به اهل حکمت،موجب کوچ جمعی نواخباریون به بیت آیت الله وحیدخراسانی شدکه اوهم به حوزه نجف و حلقه درس آ. خویی منسوب بود.

🔹درسالهای اخیراما شماری ازمراجع وفضلای انقلابی یاشاگردان مکتب امام نیز به صف این ارتجاع پیوسته¬اند و دایما مومنان وطلاب را از انحراف مولوی می¬ترسانند تا مباداکسی مثنوی یاشعرحافظ بخواند و از راه بدرشود!
درباب جریان اول مساله کمتر ابعاد معرفتی دارد و بیشتر نوعی تمایزجویی و وحدت¬شکنی فعال برای رونق دادن به حلقه مریدان است. کار اینها بدانجا کشیده که در راه معارضت و لجاجت با ولایت فقیه،بی اساس¬ترین آیینها چون «نه ربیع»را ترویج کنند. طرفه آنکه فقیه روشنفکر اپوزیسیون جناب صانعی درمعارضت با رهبری کارش به ترویج قمه¬زنی کشیده است!

اما آقایان دستۀ دوم را اولا درمقام استشهاد به تامل درمواجهه اعلام علمای شیعه ازشیخ بهایی تا امام وآیت الله بهجت بامولوی وعرفا وفلاسفه اسلام فرامیخوانم:
شیخ بهایی فرمود:«مثنوی قرآن شعر پارسی است»،حاجی سبزواری شرح مثنوی نگاشت،امام درآثار خود بارها بدو ارجاع داد و رهبری درمجلسی رسمی این عبارت خطبه مثنوی را تصدیق کردندکه: هو اصول اصول اصول الدین...

دوم: ازآقایان که تفاخر به آزاداندیشی شیعه ازشخص امام صادق و حضرت رضا تاشاگردان ایشان میکنند واز رابطه علمی اعلام شیعه با امثال ابوالعلاءمعری دم میزنند یا برای اثبات مدعیات خود به «الکسیس کارل»و «جرج جرداق»مسیحی و اخیرا «فوکویاما» ارجاع میدهند توقع است «ماقال»مولوی را بشنوند شاید بهره ای درآن یافتند که مگر دیگران را نمیفرمایند:فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه

🔹ایده «عقل»مولانا فراخوان عبور از تنگنای دانش نوینی است که حوزه دربرابر آن یکسره منفعل است. عرفان او آینه تسلیم دربرابر ربوبیت حق درعین مسیولیت اجتماعی است و با اباحه و «دلت پاک باشد»نسبتی ندارد و آنکه مثنوی را ورق زده باشد می¬یابد که «ولایت» رکن معنویت مولوی است.

🔹ازاین گذشته باید دانست که عمق استراتژیک ارتباط ما با جهان اسلام،عرفان وتصوف است. تصوف آخرین سنگر مقاومت دربرابر وهابیت سلفی است. پس خصومت با آن به منزله تنگ کردن حلقه محاصره شیعه در امت اسلام است. نیزتشیع در ایران همواره با نیروی تصوف گسترش یافته واین امر منحصر در صفویه نیست.

البته صیانت از انحرافات ضروری است و عرفا خود درصف مقدم مبارزه با عرفانهای کاذب هستند و اشعار امثال مولوی و حافظ گواه این مدعا است: ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد...

🔹درآشوب غفلت ونسیان این روزگار، مثنوی به تاسی قرآن کتاب«ذکر» و دعوتی دلنشین به درنگ درحقیقت هستی است که:
ذکرحق کن بانگ غولان را بسوز...

من دراین ستیز باعرفان و شعر عرفانی، نیروی«زیبایی¬زدایی»از دین را می¬یابم که روشن نیست آبستن چه تقدیری است؟

🔸درپایان ذکر نمودی از شریعت¬مداری عرفان مولوی چه برای مولوی گرایان مدرن وگسسته از سنت و شریعت و چه برای شریعت گرایان هتاک به اهل معرفت:

«شریعت همچو شمع است ره می¬نماید و بی¬آنکه شمع به دست آوری راه رفته نشود وچون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است وچون رسیدی به مقصود آن حقیقت است»

https://t.me/parvayenaghd


🔹سپاس از آقای میرزایی پور بابت توجه شون
🔹نکات کوتاهی درباب این متن:
بنده دانشجوی دکتری هستم نه دکتر.
تلخیص نوشته بنده کمی ساده سازانه است که البته باید گفتگو کنیم.
بخش دوم متن را در کانال جناب میرزایی پور بخوانید.
اصل موضوع واجد اهمیت بوده و باید درنگ درباب آن تداوم یابد و نه به قول شما حرفی ناگهان پرتاب شود...
🔹جهت اطلاع: امشب به درخواست آقای میلاد دخانچی گفتگوی زنده ای در اینستاگرام خواهیم داشت. ساعت 23:30
نمیدانم اینستا بستر مناسبی برای بسط گفتگو هست یانه؟ ولی به توصیه دوستان پذیرفتم. به امید بهره ای...

https://instagram.com/s.h.shahrestani?utm_source=ig_profile_share&igshid=t5t3poxzhk11


Репост из: دردنامه
📝حاشیه‌ای بر سخنان اخیر حجت‌الاسلام پناهیان در هیئت میثاق با شهدا

[بخش 1 از 2]

آقای دکتر سید حسین شهرستانی در مطلبی با عنوان «انتقال از سیاست به اقتصاد، در امکان و مطلوبیت "کالونیسم شیعی"» به نقد سخنان اخیر حجت الاسلام پناهیان در دانشگاه امام صادق پرداخته‌اند. این مطلب جالب و دانشمندانه را حتماً مطالعه کنید.
https://t.me/parvayenaghd/38
خلاصه مطلب آن است که اولویت اقتصاد بر سیاست شیوه قدیمی فرقه‌هاست و یهودیت سردمدار این روش است و وضعیت هیئت دانشگاه امام صادق(ع) نیز به تدریج به این سمت و سو سوق پیدا کرده که توصیه به کار اقتصادی و جمع‌آوری مال -درست مثل کالونیسم- در آن امکان پیدا می‌کند و به عنوان راه حل مطرح می‌شود و این مخالف با روش امام خمینی است که ایشان سیاست را بر اقتصاد اولویت می‌داده‌اند. این مطلب درباره این نقد به پناهیان است.

در ابتدا باید دانست این سویه پناهیان جدید نیست. در سخنرانی‌های سال‌های اخیر نیز او مداوماً بر این مطلب تأکید می‌کرد که هر چه می‌گوید -اگرچه در متون دینی نیز شواهد کافی دارد اما- عقلانی و عرفی است و بر جمع‌پذیری آرمان و واقعیت تأکید می‌کرد. امسال از آن جهت مسأله برجسته شده که همان ایده ادامه پیدا کرده تا آنجا که کار به طرح مفصل لزوم اصلاح قوانین کار و ساختار سازمان تأمین اجتماعی و تأسیس تعاونی کارآفرینی در مساجد و ... در شب عاشورا به عنوان تکلیفِ اصلیِ دینیِ امروزِ حزب‌اللهی‌ها کشیده است.

پناهیان از شعارپردازی خسته شده و چاره کار را در توجه به مسائل روزمره و انضمامی آن هم به صورتی همه‌فهم و عرفی می‌بیند. در سخن او این بصیرت وجود دارد که پروژه «اقتصاد اسلامی» به شکست انجامیده و شعارها در حل مستقیم مشکلات روزمره ناتوان‌اند؛ نکته‌ای که به صراحت در تعریضی که به کتاب «اقتصادُنا» زد نیز واضح شد. نقش الهیات اسلامی در انگاره‌های او عمدتاً در حد تولید احساس تکلیف و بسیج توده‌ها و یا بیان ضرورت ساده‌زیستی و عدم استفاده شخصی از درآمد است. در حقیقت وجه مثبت ماجرا آنجاست که پناهیان -پیرو شکست‌ها و خستگی‌ها و احساس پوچی‌های پی‌درپی حزب‌اللهی‌ها- چند سالی است که به پیچیدگی و تعیین‌کنندگی و عظمت امر انضمامی توجه کرده است.

اما با این حال فارغ از مشارکت پناهیان در بازی‌های سطحی سیاسی -مثل تنزیه تلویحی این قوه هم‌جناح و متهم کردن آن یکی- باید نقد شهرستانی را به سخنان او نقدی اساسی تلقی کرد. همیشه بعد از اینکه شعارها و اعتقادات به نظر پوچ و بی‌نتیجه یا حتی دردسرزا و غیر واقعی و یاغی‌گرانه رسید دایره‌ی جذب‌شدگان اعتقادی بسته می‌شود، و به جای فریاد زدن شعارها به کار و تلاش اقتصادی توصیه می‌شود. این راهکار هم موجب تداوم گروه اعتقادی می‌شود و هم به آن قدرت می‌دهد و در این مورد می‌خواهد موجب بقای نظام و تأمین اقتصاد کشور نیز بشود.

مزیت گفتار پناهیان در مقایسه با گفتار هاشمی رفسنجانی در آن است که اگر هاشمی در خودِ شعارها تجدید نظر کرده بود اما پناهیان هنوز به آن شعارها ابراز علاقه و اعتقاد می‌کند. ولی واقعیت آن است که در صحنه عمل میان آن کسی که به شعارها اعتقادی ندارد با آن کس که به نام مردم و برای رسیدن به مسائل روزمره شعارهایش را از کار و بارش جدا می‌کند تفاوتی نیست. دلیل توانایی هاشمی در قرار گرفتن در نقطه ثقل ائتلاف میان دینداران سنتی با نئولیبرال‌های داخلی و خارجی و حتی بسیاری مدعیان حزب‌اللهی‌گری اتخاذ همین موقعیت بود. به راستی اولویت اقتصاد بر سیاست ادامه راه فرقگی و نتیجه اتخاذ آن رویکرد است. رویکردی که به خنثی‌سازی و سیاست‌زدایی سرمایه‌دارانه‌ی حجتیه‌ای بسیار نزدیک است.

اما در عین حال باید از شهرستانی نیز این پرسش را پرسید که چگونه بصیرت اساسی موجود در توجه به امر انضمامی را نادیده می‌گیرد و سخن از اولویت سیاست بر اقتصاد می‌کند؟ اگر اولویت اقتصاد بر سیاست نام دیگر سیاست‌زدایی و نئولیبرال-آنارشیسم است، اولویت سیاست بر اقتصاد هم نام دیگر ایدئولوژی است. آیا چیزی جز همین سال‌ها اولویت سیاست بر اقتصاد بوده که هیئت دانشگاه امام صادق را -که هنوز البته باید به آن جمع امید داشت- به وضع کنونی آن و تبدیل شدن به حلقه‌ی تدافعی و فرقه‌گون کنونی رسانده؟ سخن هاشمی رفسنجانی هنوز دارای درک قدرتمندی از قدرت و سیاست است که شعارهای انقلابی‌مآبانه را متوهمانه و بر هم زننده نظم و انسجام و اقتدار کشور تلقی می‌کرد. حقیقتاً چه پاسخی می‌توان به این پرسش داد؟
ادامه👇
@dardnameh


🔶انتقال از سیاست به اقتصاد
در امکان و مطلوبیت "کالونیسم شیعی"
بخش1
سیدحسین شهرستانی

گفتاراخیر جناب آقای پناهیان سبب مباحثاتی شدکه بایسته است به دور ازتعصب وتخریب بدان به تامل پرداخت:

اولااصل طرح چنین اموری درمنبر یعنی در مقام"معنابخشی به حیات دینی"ستودنی است.
ثانیااین نیز پسندیده است که تلاش شودنیروی ژرف وانباشته اجتماعات دینی به سوی کنش اجتماعی سازنده هدایت شود.در جریان جلسات مرثیه، گاه تنها افق تحقق حیات دینی رادر اموری بیرون از زیست روزمره مینمایانند.در "شهادت" ویا درمظاهر مشابه.توجه جناب پناهیان به قلمرو عرفی وروزمره اقتصاد،هرچند دیرهنگام اما مغتنم است.
ثالثاایشان التفات درستی به امکانات تشیع برای تحقق صورتی ازاقتدار اقتصادی داشتند.اصل این التفات به هیچ عنوان بدیع نبوده واز پیش ازانقلاب تاکنون بارها مورد تذکر واقع شده است.اگرچه همچنان دراین سطح باقی مانده که"اسلام برای اقتصاد هم برنامه دارد".التفات جناب پناهیان هم به امر اقتصاد چندان ازاین بینش پافراتر نگذاشته و آنرا میتوان چنین خلاصه کرد:"در اسلام کار اقتصادی"خیلی"مهم است." البته نکات بحث انگیزی دراین بیان وجود داشت که میتوانست زمینه تعمیق این گفتارشود امابه دو دلیل چنین نشد:
-عدم توجه به تجربه انباشته گفتار اسلام سیاسی ازقبل ازانقلاب تاکنون
-عدم تامل در امکانات جهان حاضر و بی مبالاتی نظری درخلط میان معانی دینی ومفاهیم معاصر
به بیان دیگر گفتار ایشان همچنان از طرح نوعی"الهیات اجتماعی"که معنابخش حیات دینی در جهان معاصر باشد دوراست ولو بدان تشبه میجویدو خود همین مغتنم است
امانقد:

🔹باید توجه داشت که نحوه مواجهه اسلامی باحیات دنیوی و مدنی در میانه دو نسبت یهودی و مسیحی با عالم است.لذا چنانچه باید مراقب درنیافتادن درجانب شرقی و رهبانی دیانت باشیم باید از درغلطیدن درجانب غربی و یهودی دینداری نیز پرهیز کنیم و از آنجا که گرایش غالب عصرما دنیاگرایی سودمدار است این مراقبت سنگین تر است.این پرهیز از مسیر فهم نیروهای پشتیبان سرمایه داری و به ویژه نهاد دینی آن میسر خواهدشد.
پس چنانچه حضورا به ایشان گفتم ماباید به تحول دینی درجریان پروتستانتیزم مسیحی توجه کنیم.در این مجال صرفا به این نکته اکتفا میشودکه:
ایده لوتری "کار چونان تکلیف"از مسیر تفسیر جزمی کالون بودکه زمینه ساز سرمایه داری شد:مفهوم گسترده لوتری از کار به قلمرو تنگ کار سرمایه دارانه و انباشت ثروت تقلیل یافت که مطابق آن تمکن اقتصادی یگانه مظهر رستگاری انسان مسیحی است.
حال آنکه درسنت اسلامی اهمیت شغل دنیوی و تقدیس کار و تولید در وجه اعم آن مشهود است وما با تقلیل مفهوم کاربه سودآوری مواجه نیستیم.لذا دراین بینش اهل حرفه های گوناگون درطبقات مختلف واجد"فتوت نامه"ویژه خویش هستند.سنت اسلامی در نسبت با امر سود وسرمایه نه با کاتولیسم ونه با یهودیت و پیوریتانیسم مسیحی قابل قیاس است.لذا تجارت یا سوداگری شکل یگانه یاآرمانی کار محسوب نمیگردد.درسخنان جناب پناهیان گاه مرز میان مفاهیم کار، تولید، ثروت اندوزی و کارآفرینی رعایت نشده و بعد تاریخی و جهت داری مفاهیمی چون"کارآفرین"مورد تسامح واقع شد.همچنان که بارها برچسب"سکولار"بدون دقت و برحسب خطایی شایع به این وآن اطلاق گردیدکه تفصیل آن دراینجا نمیگنجد.

🔹برسر توجه سنت اسلامی به زیست روزمره بحثی نیست.مساله نحوه تحقق این نسبت است.اساسا طرح انقلابی امام خمینی درمسیر احیاء جهت مدنی سنت نبوی بود.اما در الگوی امام این قلمرو"سیاست"بود که نقطه کانونی پیوند میان دین وجهان اجتماعی قرارگرفت.درمقابل طرح امام رویکرد مشهور به"انجمن حجتیه"نماد جریانی بودکه مسیر "اقتصاد" را برگزیده بود.بنده قریب 10 سال پیش در مقاله ای این دوگانه را با دوگانه "امت گرایی" و "فرقه گرایی" تعبیر کردم.تاریخ گواه است که جماعات مذهبی باگرایشهای فرقه ای درصورت توجه به امردنیوی، از مسیر اقتصاد درنظام توزیع قدرت ورود میکنند."یهودیت"درطول تاریخ نمونه سرمدی این اصل است.هویت ناتبشیری یهودیت او را به جماعتی بسته بدل نموده ومرز یهودی و دیگری را تشدید مینماید.در سنت اسلامی به واسطه اصل توحید و"دعوت"جهانی،بانحوی گشودگی نسبت به دیگران ومسیولیت دینی نسبت به"مردم"روبروییم که به تبع آن قلمرو"سیاست" در جلوه نهاد امامت درکانون مدنیت دینی قرارمیگیرد. پس مساله تایید یا رد اقتصاد نیست.مساله تقدم اقتصاد برسیاست است یابالعکس.
تقدم اقتصاد برسیاست دراین گفتار همسواست بانحوی خلوص خواهی و فرقه ای شدن حزب الهی ها که ازمهمترین نمودهای اجتماعی اش تشکیل هییات مذهبی ویژه ایشان ولاجرم شکل گیری گفتاری خلوص گراست. دانشگاه امام صادق و هییت آن مصداق تام این امراست.بنده البته درمقام طرح نسبتها ونه داوری هستم و چنین محافلی رامایه امید میشمارم.
دراینجا باید تذکرداد که تاکید مکرر رهبری بر اولویت اقتصاد درظرف طرح سیاست است ونه به منزله تقدم اقتصادبر سیاست...


چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی

که من شهر علمم علیم دراست
درست این سخن گفت پیغمبر است

گواهی دهم کاین سخن راز اوست
توگویی دو گوشم بر آواز اوست...


🔷 دربارۀ آنکه ناموس او «علم» است

🔹به بهانۀ آیین نکوداشت استاد فلسفۀ روزگار ما،
حکیم و فقیه ربانی آیت الله سیدحسن سعادت مصطفوی

آیت الله مصطفوی از بازماندگان انگشت شمار نسلی از علمای ایران است که راسخانه علوم عقلی و نقلی و حکمت و فلسفه و فقه و عرفان و کلام را به جد و جهد و با ژرف بینی و به دور از سهل انگاری خواندند و در این ساحات به افق اجتهاد رسیده و به واقع «صاحب نظر» شدند.
ایشان همچنین در مقام «تدریس» هم جامع کمالات است. نه هر عالمی معلم خوبی است. معلمی ایشان بر هر کس که چندی محضرشان را درک کرده باشدهویداست.

🔸در اینجا باید نکته ای در روش تدریس حکمت توسط ایشان بیان شود: چنانچه میدانیم شیوۀ تدریس علوم در سنت حکمی ما عمدتاً به روش «متن خوانی» است. اما مدرسان بزرگ حکمت نسبتهای گوناگونی با متن برقرار می کنند. برخی از اساتید به نحو «جزءنگرانه» و ملانقطی، تک تک کلمات راتقریر و شرح داده و متن را بدین سان شرحه شرحه می نمایند. شیوۀ تدرس استاد، روی مقابل این اسلوب است. ایشان بر جزئیات متون تسلط کامل دارند و آنها را بارها تدریس فرموده اند؛ لیکن در مقام بحث با بینشی «کل گرا» و جامع نگر، متن را در ظرف سخن مولف و در منظومۀ آراء او و در میدان کلان فلسفه به مثابۀ نحوی از دانش نهاده و چندان در چندوچون عبارات محو نمی گردند. این شیوۀ تدریس، عمیقا اجتهادی و نیز مجتهدپرور است و محصل را در خم و چم عبارات گم وگور نمی کند.

🔸استاد برخلاف انبوهی از اهل بحث، معارف حکمت را به جان آزموده و با آن عمری زیسته است. او به رغم بسیاری از متظاهران به علوم حوزوی و غیرحوزوی که بیش از بازارگرمی و بازآرایی مشهورات چیزی در بساط ندارند، بسی بیش از آنچه می نماید اندوخته دارد. چرا که اهل خلوت است، «خلوت علم». بدین رو همواره از پذیرش مناصب متعدد استنکاف داشته و آنجا ایستاده که باید.
او به علم و نهاد علم متعهد است و سراسر زندگی پاکیزه و والایش گواه این تعهد است. در این مورد جمله ای از ایشان نقل می کنم که اوج حمیت و تعهد او را به علم آشکار میکند. ایشان میفرمود: «فلسفه، ناموس من است»

مساله تعهد به علم، ضمنا در مکتب فکری ایشان نمود بارزی دارد و آن اینکه ایشان نسبت به اختلاط بی مبالات علوم حساس و معترض اند و معتقداند نباید سهل انگارانه با «مرز»های دانش و حدود علوم رویارو شد. در این باب ایشان در عین آنکه علوم باطنی و عرفان نظری را به غایت تحقیق کرده و بارها تدریس فرمودند، اختلاط عرفان با فلسفه را برای هر دو دانش مضر میدانند. همچنین با وجود اهمیتی که برای فلسفه قایل اند، از فلسفه زدگی در علوم نقلی و مشخصا فقه و اصول انتقاد میکنند و معتقداند فقه و اصول فعلی ما از مدار اصلی خود دور افتاده و دچار فلسفه زدگی است. ایشان همچنین رد این فلسفه زدگی را در علم کلام نیز می یابند. در تبیین آنچه گفته شد، گزین گویه ای از ایشان به یاد دارم که امیدوارم نقل آن مورد پسند استاد باشد:«سه عالم بزرگ در تاریخ ما سه دانش را دچار بحران کردند: خواجه نصیر کلام را به سبب آمیزش آن با فلسفه، ملاصدرا فلسفه را به موجب اختلاط آن با عرفان و آخوندخراسانی اصول فقه را به جهت التقاط آن با فلسفه»!

🔸متاسفانه تاریخ نهاد علم در دوره معاصر ایران و از جمله پس از انقلاب گویای تورمی بیحاصل و گسترش کمی و انباشته از دعوی بی معنی است و اینهمه موجب شده تا روحیۀ «تعهد علمی» و حمیت نسبت به سازمان دانش به محاق رود. حلقۀ درس استاد، برای ما پناهی است در گریز از بطالت نهاد علم در ایران. در حلقۀ درس ایشان نه پروای مدرکی است و نه سودای ریاست و قدرتی. محض علم است و خلوت حکمت و انبساط و گشایشی که از آن به بار می نشیند.

🔸نهایتا باید به وجه دیگری از شخصیت استاد اشاره کرد و آن مردم داری و حضور مسئولانه اجتماعی در متن شهر و در بافت «محله» است. این مرد به درستی نقش اصیل خود را به عنوان عالم شهر و رکن قوام محله ایفا کرده و مشغولیت علمی و فلسفی او را از این مهم باز نداشته و چون اجداد طاهرینش همنشین پرحوصله عامیان است. بنده گاه از درگیری این شخصیت بزرگ علمی با مسایل بعضا آزاردهنده و پیش پاافتادۀ اهالی (آنهم در وضع پریشان کنونی محلات و شهرهای ما) متاسف شده و برای ایشان اندوه میخورم. اما این مرد خدا صبورانه مسئولیت خود در ادارۀ مسجد و حفظ محله را به دوش کشیده و شان علمی او مانع از ایفاء این نقش سنتی روحانیت نشده است. در حالیکه میدانیم این نقش کلیدی روحانیت که تنها با استقرار مستمرانه در محلات ممکن است، بعد از انقلاب تا چه حد تضعیف شده و بسیاری از روحانیون به چه امور بی حاصل یا نااصیلی مشغول اند.

از خدای منان سلامت این بزرگمرد فرزانه را خواستارم

🔻مراسم نکوداشت پنجشنبه 30 فروردین پس از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع نیاوران» برگزار می شود.

http://varesoon.ir/pictures-of-shiite-clerics/image.raw?view=image&type=orig&id=21964


ای دل افروز همه دین گستران
وی سپیدار همه پیغمبران ...


#عطار


برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو

ساغر سالتان سرشار از اوقات فرخنده و بخت بیدار

به بوی دیدار روی یار ...

Показано 20 последних публикаций.

582

подписчиков
Статистика канала