Репост из: دردنامه
📝حاشیهای بر سخنان اخیر حجتالاسلام پناهیان در هیئت میثاق با شهدا
[بخش 1 از 2]
آقای دکتر سید حسین شهرستانی در مطلبی با عنوان «انتقال از سیاست به اقتصاد، در امکان و مطلوبیت "کالونیسم شیعی"» به نقد سخنان اخیر حجت الاسلام پناهیان در دانشگاه امام صادق پرداختهاند. این مطلب جالب و دانشمندانه را حتماً مطالعه کنید.
https://t.me/parvayenaghd/38
خلاصه مطلب آن است که اولویت اقتصاد بر سیاست شیوه قدیمی فرقههاست و یهودیت سردمدار این روش است و وضعیت هیئت دانشگاه امام صادق(ع) نیز به تدریج به این سمت و سو سوق پیدا کرده که توصیه به کار اقتصادی و جمعآوری مال -درست مثل کالونیسم- در آن امکان پیدا میکند و به عنوان راه حل مطرح میشود و این مخالف با روش امام خمینی است که ایشان سیاست را بر اقتصاد اولویت میدادهاند. این مطلب درباره این نقد به پناهیان است.
در ابتدا باید دانست این سویه پناهیان جدید نیست. در سخنرانیهای سالهای اخیر نیز او مداوماً بر این مطلب تأکید میکرد که هر چه میگوید -اگرچه در متون دینی نیز شواهد کافی دارد اما- عقلانی و عرفی است و بر جمعپذیری آرمان و واقعیت تأکید میکرد. امسال از آن جهت مسأله برجسته شده که همان ایده ادامه پیدا کرده تا آنجا که کار به طرح مفصل لزوم اصلاح قوانین کار و ساختار سازمان تأمین اجتماعی و تأسیس تعاونی کارآفرینی در مساجد و ... در شب عاشورا به عنوان تکلیفِ اصلیِ دینیِ امروزِ حزباللهیها کشیده است.
پناهیان از شعارپردازی خسته شده و چاره کار را در توجه به مسائل روزمره و انضمامی آن هم به صورتی همهفهم و عرفی میبیند. در سخن او این بصیرت وجود دارد که پروژه «اقتصاد اسلامی» به شکست انجامیده و شعارها در حل مستقیم مشکلات روزمره ناتواناند؛ نکتهای که به صراحت در تعریضی که به کتاب «اقتصادُنا» زد نیز واضح شد. نقش الهیات اسلامی در انگارههای او عمدتاً در حد تولید احساس تکلیف و بسیج تودهها و یا بیان ضرورت سادهزیستی و عدم استفاده شخصی از درآمد است. در حقیقت وجه مثبت ماجرا آنجاست که پناهیان -پیرو شکستها و خستگیها و احساس پوچیهای پیدرپی حزباللهیها- چند سالی است که به پیچیدگی و تعیینکنندگی و عظمت امر انضمامی توجه کرده است.
اما با این حال فارغ از مشارکت پناهیان در بازیهای سطحی سیاسی -مثل تنزیه تلویحی این قوه همجناح و متهم کردن آن یکی- باید نقد شهرستانی را به سخنان او نقدی اساسی تلقی کرد. همیشه بعد از اینکه شعارها و اعتقادات به نظر پوچ و بینتیجه یا حتی دردسرزا و غیر واقعی و یاغیگرانه رسید دایرهی جذبشدگان اعتقادی بسته میشود، و به جای فریاد زدن شعارها به کار و تلاش اقتصادی توصیه میشود. این راهکار هم موجب تداوم گروه اعتقادی میشود و هم به آن قدرت میدهد و در این مورد میخواهد موجب بقای نظام و تأمین اقتصاد کشور نیز بشود.
مزیت گفتار پناهیان در مقایسه با گفتار هاشمی رفسنجانی در آن است که اگر هاشمی در خودِ شعارها تجدید نظر کرده بود اما پناهیان هنوز به آن شعارها ابراز علاقه و اعتقاد میکند. ولی واقعیت آن است که در صحنه عمل میان آن کسی که به شعارها اعتقادی ندارد با آن کس که به نام مردم و برای رسیدن به مسائل روزمره شعارهایش را از کار و بارش جدا میکند تفاوتی نیست. دلیل توانایی هاشمی در قرار گرفتن در نقطه ثقل ائتلاف میان دینداران سنتی با نئولیبرالهای داخلی و خارجی و حتی بسیاری مدعیان حزباللهیگری اتخاذ همین موقعیت بود. به راستی اولویت اقتصاد بر سیاست ادامه راه فرقگی و نتیجه اتخاذ آن رویکرد است. رویکردی که به خنثیسازی و سیاستزدایی سرمایهدارانهی حجتیهای بسیار نزدیک است.
اما در عین حال باید از شهرستانی نیز این پرسش را پرسید که چگونه بصیرت اساسی موجود در توجه به امر انضمامی را نادیده میگیرد و سخن از اولویت سیاست بر اقتصاد میکند؟ اگر اولویت اقتصاد بر سیاست نام دیگر سیاستزدایی و نئولیبرال-آنارشیسم است، اولویت سیاست بر اقتصاد هم نام دیگر ایدئولوژی است. آیا چیزی جز همین سالها اولویت سیاست بر اقتصاد بوده که هیئت دانشگاه امام صادق را -که هنوز البته باید به آن جمع امید داشت- به وضع کنونی آن و تبدیل شدن به حلقهی تدافعی و فرقهگون کنونی رسانده؟ سخن هاشمی رفسنجانی هنوز دارای درک قدرتمندی از قدرت و سیاست است که شعارهای انقلابیمآبانه را متوهمانه و بر هم زننده نظم و انسجام و اقتدار کشور تلقی میکرد. حقیقتاً چه پاسخی میتوان به این پرسش داد؟
ادامه👇
@dardnameh
[بخش 1 از 2]
آقای دکتر سید حسین شهرستانی در مطلبی با عنوان «انتقال از سیاست به اقتصاد، در امکان و مطلوبیت "کالونیسم شیعی"» به نقد سخنان اخیر حجت الاسلام پناهیان در دانشگاه امام صادق پرداختهاند. این مطلب جالب و دانشمندانه را حتماً مطالعه کنید.
https://t.me/parvayenaghd/38
خلاصه مطلب آن است که اولویت اقتصاد بر سیاست شیوه قدیمی فرقههاست و یهودیت سردمدار این روش است و وضعیت هیئت دانشگاه امام صادق(ع) نیز به تدریج به این سمت و سو سوق پیدا کرده که توصیه به کار اقتصادی و جمعآوری مال -درست مثل کالونیسم- در آن امکان پیدا میکند و به عنوان راه حل مطرح میشود و این مخالف با روش امام خمینی است که ایشان سیاست را بر اقتصاد اولویت میدادهاند. این مطلب درباره این نقد به پناهیان است.
در ابتدا باید دانست این سویه پناهیان جدید نیست. در سخنرانیهای سالهای اخیر نیز او مداوماً بر این مطلب تأکید میکرد که هر چه میگوید -اگرچه در متون دینی نیز شواهد کافی دارد اما- عقلانی و عرفی است و بر جمعپذیری آرمان و واقعیت تأکید میکرد. امسال از آن جهت مسأله برجسته شده که همان ایده ادامه پیدا کرده تا آنجا که کار به طرح مفصل لزوم اصلاح قوانین کار و ساختار سازمان تأمین اجتماعی و تأسیس تعاونی کارآفرینی در مساجد و ... در شب عاشورا به عنوان تکلیفِ اصلیِ دینیِ امروزِ حزباللهیها کشیده است.
پناهیان از شعارپردازی خسته شده و چاره کار را در توجه به مسائل روزمره و انضمامی آن هم به صورتی همهفهم و عرفی میبیند. در سخن او این بصیرت وجود دارد که پروژه «اقتصاد اسلامی» به شکست انجامیده و شعارها در حل مستقیم مشکلات روزمره ناتواناند؛ نکتهای که به صراحت در تعریضی که به کتاب «اقتصادُنا» زد نیز واضح شد. نقش الهیات اسلامی در انگارههای او عمدتاً در حد تولید احساس تکلیف و بسیج تودهها و یا بیان ضرورت سادهزیستی و عدم استفاده شخصی از درآمد است. در حقیقت وجه مثبت ماجرا آنجاست که پناهیان -پیرو شکستها و خستگیها و احساس پوچیهای پیدرپی حزباللهیها- چند سالی است که به پیچیدگی و تعیینکنندگی و عظمت امر انضمامی توجه کرده است.
اما با این حال فارغ از مشارکت پناهیان در بازیهای سطحی سیاسی -مثل تنزیه تلویحی این قوه همجناح و متهم کردن آن یکی- باید نقد شهرستانی را به سخنان او نقدی اساسی تلقی کرد. همیشه بعد از اینکه شعارها و اعتقادات به نظر پوچ و بینتیجه یا حتی دردسرزا و غیر واقعی و یاغیگرانه رسید دایرهی جذبشدگان اعتقادی بسته میشود، و به جای فریاد زدن شعارها به کار و تلاش اقتصادی توصیه میشود. این راهکار هم موجب تداوم گروه اعتقادی میشود و هم به آن قدرت میدهد و در این مورد میخواهد موجب بقای نظام و تأمین اقتصاد کشور نیز بشود.
مزیت گفتار پناهیان در مقایسه با گفتار هاشمی رفسنجانی در آن است که اگر هاشمی در خودِ شعارها تجدید نظر کرده بود اما پناهیان هنوز به آن شعارها ابراز علاقه و اعتقاد میکند. ولی واقعیت آن است که در صحنه عمل میان آن کسی که به شعارها اعتقادی ندارد با آن کس که به نام مردم و برای رسیدن به مسائل روزمره شعارهایش را از کار و بارش جدا میکند تفاوتی نیست. دلیل توانایی هاشمی در قرار گرفتن در نقطه ثقل ائتلاف میان دینداران سنتی با نئولیبرالهای داخلی و خارجی و حتی بسیاری مدعیان حزباللهیگری اتخاذ همین موقعیت بود. به راستی اولویت اقتصاد بر سیاست ادامه راه فرقگی و نتیجه اتخاذ آن رویکرد است. رویکردی که به خنثیسازی و سیاستزدایی سرمایهدارانهی حجتیهای بسیار نزدیک است.
اما در عین حال باید از شهرستانی نیز این پرسش را پرسید که چگونه بصیرت اساسی موجود در توجه به امر انضمامی را نادیده میگیرد و سخن از اولویت سیاست بر اقتصاد میکند؟ اگر اولویت اقتصاد بر سیاست نام دیگر سیاستزدایی و نئولیبرال-آنارشیسم است، اولویت سیاست بر اقتصاد هم نام دیگر ایدئولوژی است. آیا چیزی جز همین سالها اولویت سیاست بر اقتصاد بوده که هیئت دانشگاه امام صادق را -که هنوز البته باید به آن جمع امید داشت- به وضع کنونی آن و تبدیل شدن به حلقهی تدافعی و فرقهگون کنونی رسانده؟ سخن هاشمی رفسنجانی هنوز دارای درک قدرتمندی از قدرت و سیاست است که شعارهای انقلابیمآبانه را متوهمانه و بر هم زننده نظم و انسجام و اقتدار کشور تلقی میکرد. حقیقتاً چه پاسخی میتوان به این پرسش داد؟
ادامه👇
@dardnameh