پروفسور ایلبر اورتایلی، مشهورترین استاد معاصر تاریخ در ترکیه، درباره ایران باستان و ترک ها سخن می گوید:
پارسها در آن دورهها جنگجویان بزرگی دارند. حکمرانان بزرگ هم دارند. سه نفر از این فرماندهان که با روم درافتادهاند، منسوب به خاندان مهردادها هستند. بالاخره در قرن سوم میلادی سلسله ساسانیان تاسیس یافته است. اولین حکمران آنها اردشیر بابکان است. کسی که بعد از او بر سر کار میاید، خسرو نوشیروان دادکار (دادگر) است که هم عصر امپراتور روم، ژوستینیانوس است. دادکار و یا دادگر که لقب نوشیروان است، یعنی «عادل». فردوسی در قرن دهم «شاهنامه» خود را مینویسد. از همه اشعار او معلوم است که موضوعاتش را از فرهنگ باستان ایران گرفته است و با این همت خود، زبان فارسی را زنده میکند. این را هم به روشنی بیان میکند:
بسی رنج بردم در این سالِ سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
در «شاهنامه» حکمرانی افسانهای بنام فریدون هست؛ شخصیتی مانند انوشیروان… این سنت دولتی و مفهوم عدالت در فرهنگ ایرانی هزار سال پایدار بوده. دینها تغییر مییابند، اما زبان و ذهنیت آن قدر عوض نمیشود. مثلا از دمکراسی باستان یونان چه چیزی باقی مانده؟ و یا از فراعنه برای مصر چه چیزی مانده است؟ هیچ کس از این لافهای نسنجیده نگوید که گویا از آن وقت به ما آنچه که به ارث مانده فقط «استبداد و دیکتاتوری» است. نمیتوان تنها به رژیمهای کنونی نگاه کرد و حکم صادر نمود. هر چیزی میتواند بر سر جامعهها بیاید. در غرب از این قبیل انسانها زیاد است.
میگویند: «ایرانیها را تعریف میکنید، اما موضوع خمینی چه خواهد شد؟» خمینی که میگوئید، حداکثرش کسی مانند هانری هشتم بود، بیشتر که نبود (هانری هشتم، پادشاه یکه تاز انگلستان در قرن شانزدهم، -م). بنیاد تاریخی و فرهنگی یک چیز است، انحرافاتی که در میان راه میشود، چیزی دیگر. اینها را باید از همدیگر تفکیک نمود.
به موضوع خودمان برگردیم:
این حکمران موسوم به فریدون که در «شاهنامه» میبینیم یک نماد، یک سمبل است. فردوسی میگوید: «این شخص، یعنی فریدون خودش را وقف عدالت کرده بود. فریدون از نور آفریده نشده بود، اما عادل بود. بنابراین تو هم عادل باش تا مثل فریدون شوی…»
همین را سعدی شیرازی هم در «گلستان» میگوید:
آوردهاند که نوشیروان عادل را در شکار گاهی صید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسم نشود و ده خراب نگردد. گفتند از این قدر چه خلل آید؟ گفت بنیاد ظلم در جهان، اوّل اندکی بوده است. هر که آمده، براو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ
این جواب نوشیروان عادل به خوبی نشان می دهد که یغما و غارت چطور از بالا شروع می شود و به پائین سرایت می کند. تصور کنید که این طرز تفکر و درک عدالت تا قرن سیزدهم، یعنی دوره سعدی هم ادامه یافته است.
✍ عباس جوادی
..............................................................
با بازنشر مطالب پیام پارس، انجمن ما را به دوستان خود معرفی کنید.
https://t.me/joinchat/AAAAAEIY4-kezV31DSCJJg