شعر


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


این روزها
اینگونه‌ام، ‌ببین:
دستم، چه كند پیش می‌رود،‌ انگار
هر شعر باكره‌ای را سروده‌ام
پایم چه خسته می‌كشدم، ‌گویی
كت‌بسته از خَم هر راه، رفته‌ام
تا زیر هركجا
حتی شنوده‌ام
هربار شیون تیر خلاص را



ای دوست
این روزها
با هركه دوست می‌شوم احساس می‌كنم
آنقدر دوست بوده‌ایم كه دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است


دیری‌ست هیچ كار ندارم
مانند یک وزیر

وقتی كه هیچ كار نداری
تو هیچ‌كاره‌ای
من هیچ‌كاره‌ام: یعنی كه شاعرم
گیرم از این كنایه هیچ نفهمی


این روزها
اینگونه‌ام:
فرهادواره‌ای كه تیشۀ خود را
گم كرده است


آغاز انهدام چنین است:
این‌گونه بود آغاز انقراض سلسلۀ مردان
یاران!
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
- یك جنگجو كه نجنگید
اما...، شكست خورد


#نصرت_رحمانی

@Paygahesher


لازم نیست دنیادیده باشد
همین‌که تو را خوب ببیند،
دنیایی را دیده است

از میلیون‌ها سنگِ همرنگ
که در بستر رودخانه بر هم می‌غلتند
فقط سنگی که نگاه ما بر آن می‌افتد زیبا می‌شود

تلفن را بردار
شماره‌اش را بگیر
و مأموریت کشف خود را
در شلوغ‌ترین ایستگاه شهر
به او واگذار کن

از هزاران زنی که فردا
پیاده می‌شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند.


#عباس_صفاری

@Paygahesher


چیزی به مرگ فجیع رؤیاهایم نمانده‌بود
که آسمان آبی شد
و اعتراف می‌کنم که پای چشم‌های تو در میان بود

من چشم‌هایم را
مثل دردی فراموش و مزمن
مثل جراحتی عمیق و جوش‌خورده فراموش کرده‌بودم


برای دیدنت امّا دیدم
بر صورتم دو زخمِ تازه سر بازکرده‌اند
و برای تماشای تو باهم رقابت می‌کنند

پاییز از راه رسید و
برای نوشتن از تو
چند انگشتِ اضافه درآوردم
سکوت کوتاه آمد و
نامت را بر زبان آوردم و
شب طولانی شد
و دیدم هرصبح
چنددقیقه زودتر بیدار می‌شوم و
دوست‌ داشتنت را
زودتر از روزهای قبل شروع می‌کنم

دوستت دارم
و چقدر توضیح‌دادن حرف‌های ساده سخت است!
دوستت دارم
و چقدر این‌روزها دلم سخت می‌گیرد
کارهای به این‌همه سادگی را.


#لیلا_کردبچه

@Paygahesher


نه من سراغ شعر می‌روم
نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است
تنها در تو به شادمانی می‌نگرم ری‌را
هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده‌ام.

از شب که گذشتیم
حرفی بزن سلامنوش لیمویِ گَس!

نه من سراغ شعر می‌روم
نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است
تنها در تو به حیرت می‌نگرم ری‌را
هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده‌ام

پس اگر این سکوت
تکوین خواناترین ترانۀ من است
تنها مرا زمزمه کن ای ساده، ای صبور!

حالا از همۀ این‌ها گذشته، بگو:
راستی در آن دوردستِ گمشده آیا
هنوز کودکی با دو چشمِ خیس و درشت،
مرا می‌نگرد؟!


#سیدعلی_صالحی

@paygahesher


حاجیان رَخت چو از مکه برند،
مدتی در عقب سر نگرند
تا به‌جایی‌که حرم درنظر است
چشم حجاج به‌دنبال سر است

من هم از کوی تو گر بستم بار
باز با کوی تو دارم سروکار
چشم دل سوی تو دارم شب‌وروز
چشم بر کوی تو دارم شب‌وروز

تو صَنم قبلۀ آمالِ منی
چون کنم صرف‌نظر؟ مال منی


#ایرج_میرزا

@Paygahesher


می‌توانست از سوی راستمان بگذرد
یا از سوی چپمان
امّا
درست آمد از میانمان رد شد
تو را کند و با خود برد
و من تقریباً
معنای «میانمان جدایی افتاد» را
دانستم
و برای چندی گل‌ها را از یاد بردم

من
باور نمی‌کردم
که خیابان گاهی به‌اندازۀ یک کوچۀ باریک،
تنگ است
و مرگ ناچار می‌شود از میانمان بگذرد


#م_مؤید

@Paygahesher


هیچ مردی نمی‌خواهد
عاشق زنی شود
که در سیرک کار می‌کند
از آن زن‌ها که باید روی طناب راه بروند

عاشق زنی شود
که هر لحظه ممکن است سقوط کند
و اگر سقوط نکند
هزار‌ها نفر
برایش کف می‌زنند


#سارا_محمدی‌اردهالی

@Paygahesher


صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینۀ آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حُزن می‌روید

در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهاییِ من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمی‌کرد
و خاصیت عشق این است

کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقربک‌های فواره در صفحۀ ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام
بیا ذوب کن در کف دست من
جرم نورانی عشق را

مرا گرم کن
ـ و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و بارانِ تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشتِ یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد ـ

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
من از حاصلِ ضربِ تردید و کبریت می‌ترسم
من از سطح سیمانیِ قرن می‌ترسم...


#سهراب_سپهری

@Paygahesher


ختم انجام شده بود
و می‌شد رنگ‌های سیاه را برچید،

پس شب را از پشت شیشه‌ها برداشت
تا در گنجۀ رخت‌های کهنه بگذارد.

آن‌سو اما مرگ
سیاهیِ گربه‌ای را داشت
که میان پنجرۀ روشن نشسته بود
و زردی روز را بر پنجه می‌لیسید


#نازنین_نظام‌شهیدی

@Paygahesher


حقیقت دارد
تو را دوست دارم در این باران

می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می‌خواستم

می‌خواهم
تمام لغاتی را که می‌دانم
برای تو به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
و آنقدر بمیرم
تا زنده شوم


#احمدرضا_احمدی

@Paygahesher


فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می‎کشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست

همین چند سطر...
دنیا به همین چند سطر رسیده است؛
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است

اصلاً
این فیلم را به‌عقب برگردان
آنقدرکه پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که می‎دود در دشت‎های دور
آنقدرکه عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین...
زمین...

نه!
به عقب‎تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دست‎هایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت...


#گروس_عبدالملکیان

@paygahesher


دلم گرفته‌ است
دلم گرفته‌ است

به ایوان می‌روم و انگشتانم را
بر پوست کشیدۀ شب می‌کشم
چراغ‌های رابطه تاریک‌اند
چراغ‌های رابطه تاریک‌اند

کسی مرا به آفتاب
معرّفی نخواهدکرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشک‌ها نخواهدبرد

پرواز را به‌خاطر بسپار
پرنده مُردنی‌ست


#فروغ_فرخزاد

@Paygahesher


تو با چشمان سیاهِ درشت
متولد شدی
تا شب در حوالیِ میخانه مطوّل باشد
و گریه‌های مادرم
هنگام‌که سرنوشتِ تلخم را
در آئینۀ رمّال‌ها به نظاره می‌نشیند

تو متولد شدی
تنها
به‌واسطۀ کشتن من
با آن چشم‌های درشت و سیاه...


#جواد_گنجعلی

@Paygahesher


چشم تو آبی نبود، نام تو آبی بود
که آن‌همه مرا به جستجوی نام خودم میان این‌همه دریاچه‌های مرده سرگردان کرد

هر زن اگر دریاچه‌ای بوده یا نگینی آبی در انگشتر،
حساب کنید من به گرداب چند دریاچۀ مرده
یا در انگشتان چند زن آبی غرق شده‌ام

نام مرا نام تو دیوانه کرد
و آنچه یافتم آخر کار، نه فیروزه بود، نه زمرد کوه‌های شرق
چخماقی بود از جنس آتش‌های کیهان
که به ژرفاهای گمِ دریای فارس
خیس خورده و مرجانی شده بود

جنس من آبی نبود، نام تو آبی بود


#منوچهر_آتشی

@Paygahesher


اگر تو نبودی، عشق نبود،
همین‌طور
اصراری برای زندگی

اگر تو نبودی،
زمین یک زیرسیگاری گِلی بود؛
جایی برای خاموش کردن بی‌حوصلگی‌ها

اگر تو نبودی،
من کاملاً بیکار بودم

هیچ کاری در این دنیا ندارم،
جز دوست داشتن تو


#رسول_یونان

@Paygahesher


خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گرچه می‌گویند: «می‌گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»
قاصد روزان ابری، داروگ!
کی می‌رسد باران؟


بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومۀ تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد
ـ چون دل یاران که در هجران یاران ـ
قاصد روزان ابری، داروگ!
کی می‌رسد باران؟


#نیما_یوشیج

@Paygahesher


برای زیستن، پوششی یگانه
و برای مردن، کفی خاک
مرا بس بود

اینک خیال تو چنان دربرم می‌گیرد
که برهنگی‌ام را
جمله جامه‌های جهان
کفاف نمی‌دهد
و چون بر این حال بمیرم
چنان می‌گسترم در جهان
که تمامت خاک هم
کفایت نمی‌کندم

از تمام آسمان
ماه نقره‌گون مرا بس بود
در حیرتم چگونه گرد نقره‌گون گیسویت
ماه را برده از خاطرم

جهان بس فراخ بود و من
پروانه‌ای بهت‌خورده
شگفتا
در تنگنای عشق تو
چه بی‌کرانه می‌یابم خود را.


#فرشته_ساری

@Paygahesher


ای تکیه‌گاه و پناهِ
زیباترین لحظه‌هایِ
پر عصمت و پر شکوهِ
تنهایی و خلوت من!
ای شط شیرین پر شوکت من!

ای با تو من گشته بسیار
در کوچه‌های بزرگ نجابت
در کوچه‌های فروبستۀ استجابت
در کوچه‌های سرور و غم راستینی که‌مان بود،
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت،
در کوچه باغ گل سرخ شرمم،
در کوچه‌های نوازش،
در کوچه‌های چه شب‌های بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچه‌های مه آلود بس گفت‌وگوها
بی هیچ از لذت خواب گفتن.

در کوچه‌های نجیب غزل‌ها که چشم تو می‌خواند،
گهگاه اگر از سخن باز می‌ماند
افسون پاک مَنَش پیش می‌راند.
ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک!
ای شط زیبای پر شوکت من!
ای رفته تا دوردستان!
آنجا بگو تا کدامین ستاره‌ست
روشن‌ترین هم‌نشین شب غربت تو؟
ای هم‌نشین قدیم شب غربت من!

ای تکیه‌گاه و پناهِ
غمگین‌ترین لحظه‌هایِ کنون بی نگاهت تهی مانده از نور،
در کوچه باغ گل تیره و تلخ اندوه،
در کوچه‌های چه شب‌ها که اکنون همه کور.
آنجا بگو تا کدامین ستاره‌ست
که شب‌فروزِ تو خورشید پاره‌ست؟


#مهدی_اخوان‌ثالث

@paygahesher


تندبادی
در شب همه‌ برگ‌های درختان را کنده است
تنها یک برگ باقی مانده
رقصنده‌ای تنها بر شاخه‌ای برهنه

با این مثال
خشونت ادعا می‌کند
که بله،
البته
گاه‌ لطیفه‌ کوچکی را دوست می‌دارد


#ویسوا_شیمبورسکا

@paygahesher


- از این ساده‌تر نمی‌توانم خواب ببینم
نمی‌خواهید، اسم کوچکم را عوض می‌کنم
با دلی که مثل کفش‌های بچگانه
پا‌به‌پا برای برهنگی تنگ‌تر می‌شود.

حرف‌هایم را پس نمی‌دهید؟
می‌خواهم حراج‌شان کنم
به خانۀ بزرگتری بروم.


- حرفی نداریم
اسمت را به ما بده
زیر باران صدایت می‌کنیم:
تازه می‌شود.
ما گوش‌هایمان را برای بریدنِ زبانت تیز کرده بودیم
چیزی از خواب‌هایت به یاد نداریم.



- این‌همه راه نیامده‌ام
که دستم را با چشم‌هایی تنگ بخوانید
و نانی بریده بر پیشانی‌ام بگذارید

مشتم را تنها برای زنی باز می‌کنم
که دلش را بر زخم بازویم ببندد.



- تو با لهجه راه می‌روی
از جای پایت نمی‌توان فهمید
کجای زمین گم خواهی شد
هیچ راهِ به‌انجامی در کف دستت دیده نمی‌شود!




- پیش‌بینی‌های شما
به تابلوهای کنار جاده می‌مانند
تازگی را از پشت پیچ برمی‌دارند
و من بی‌آنکه پیچیده‌تر شده باشم
از سؤال‌های شما
به سادگی می‌رسم،
این راه را پیش‌تر قدم‌هایی کهنه کرده‌اند
تا می‌توانید،
بیراهه برایم بیاورید.


#بهزاد_زرین‌پور

@Paygahesher

Показано 20 последних публикаций.

733

подписчиков
Статистика канала