اخبار روانشناسی | PsycNews


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


⭕️خطر وقوع اپیدمی اضطراب در کشور

🔹رئیس شورای‌عالی سازمان نظام‌پزشکی از تأثیرات روانی و اجتماعی تأخیر واکسیناسیون کرونا بر ایرانیان می‌گوید.

🔹تغییر مداوم سیاست‌ها و گفته‌ها و ضد‌و نقیض‌گویی‌ها، کالایی دیدن واکسن، دادن وعده‌ها و امیدهای واهی و ناتوانی در به انجام‌رساندن آنها به بی‌اعتمادی مردم نسبت به‌گفته‌های مسئولان و نگرانی و اضطراب آنها نسبت به آینده منجر می‌شود.
🔹درخواست عمومی، واکسیناسیون علیه کروناست، هیچ‌کس اما پاسخگو نیست؛ وزارت بهداشت توپ را در زمین تولیدکنندگان می‌اندازد و تولید‌کنندگان انگشت اتهام را به سمت وزارت بهداشت نشانه می‌گیرند. از آن طرف هم بخش خصوصی از اینجا مانده و از آنجا رانده، همچنان در تلاش برای واردات چندهزار دوزی واکسن کروناست که هنوز به نتیجه‌ای نرسیده است.


_______ اخبار روانشناسی ______
⭕️ @PsycNews
👥 Group: @PortalRavan
🧠 instagram.com/Neuroscience_New


💠در پایان مشاهده شد که ارتباطی معنادار بین سفارش کتابهای سیاسی هر دو گروه از یک سو ، و زمینه کتاب های علمی سفارش داده شده از سوی دیگر وجود دارد. این همان چیزی است که پژوهشگران در آن رد پای اثر حباب اطلاعات را می بینند. در واقع کسانی که کتاب های سیاسی با محتوای محافظه کارانه سفارش می دادند به صورت مشهودی به حوزه های متفاوتی از علوم علاقه مند بودند. محافظه کاران اغلب به کتاب های علوم کاربردی علاقه داشتند و کتاب هایی در حوزه های پزشکی یا حقوق. در مقابل لیبرال ها یعنی کسانی که کتاب های با محتوای لیبرالیسم سفارش داده بودند در کنار آن کتابهای علوم پایه مانند جانورشناسی یا نجوم و انسان شناسی سفارش داده اند.

💠 نکته جالب توجه آنجا بود که طیف کتاب های علمی که محافظه کاران سفارش می دادند بسیار محدود تر از طیف کتاب‌های علمی مورد علاقه لیبرال ها بود و لیبرال ها انتخاب متنوع تری در انتخاب کتاب های علمی داشته اند. هر چند این مطالعه به صورت مبنایی نمی تواند بازتاب دهنده رفتار جمعی همه انسان ها باشد و در ناکافی بودن شواهد برای نتیجه گیری کلی همین بس که این مطالعه تنها بر روی گروهی از خریداران کتاب متمرکز شده بود که خرید خود را به صورت آنلاین از فروشگاه های مجازی انجام می دهند.

💠با این وجود همین نتایج نیز درخور توجه است و بر اساس گفته توبی بولسن Toby Bolsen از دانشگاه جورجیا در آتلانتا این مطالعه می تواند زنگ خطری باشد برای اینکه چگونه انسان در شبکه های مجازی در معرض اطلاعات گزینشی و غربال شده قرار می گیرد. 


✅آیا ما در حباب اطلاعات غربال شده اسیر شده ایم؟

💠اینترنت اقیانوس پهناوری از اطلاعات است که به نظر می رسد در آن همه چیز می توان پیدا کرد و در معرض آراء و ایده ها و نظریات گوناگون قرار گرفت. اما این تنها یک روی سکه است و روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان و پژوهشگران فناوری این ایده را دست کم به این شکل تایید نمی کنند. اینترنت و شبکه های اجتماعی پدیده ای نوظهوری است و پیامدهای آن نه تنها در حوزه تکنولوژی بلکه در رفتار جمعی و فردی ما انکارناپذیر است. بسیاری از ما هویت مجازی داریم و در شبکه های مجازی ممکن است جسورتر یا مودب تر از آن باشیم که در دنیای واقعی و در جمع دوستان هستیم.

💠اما یکی از ترسناک ترین پیامدهای فناوری های نوین ارتباطی این است که ما در یک لوپ معیوب از ایده های مطلوب خود گرفتار شویم. به عبارت دیگری تحت تاثیر اثری که به اثر فیلتر حباب Filter bubble مشهور است ، نه تنها باعث می شود که ایده ها و نظریات یا دیدگاه های دیگر به ما نرسد بلکه ما را در حصار اندیشه ها و اطلاعات خودمان گرفتار می کند.

💠 حباب اطلاعات مفهومی است که نخستین بار توسط الی پاریسر Eli Pariser در کتابی با همین نام یعنی The Filter Bubble معرفی شد. بر اساس نظر پاریسر وبسایت ها در شبکه اینترنت الگوریتمی را دنبال می کنند که بر مبنای آن اطلاعاتی که باید به کاربر برسد عملا دست‌چین و غربال می شود. مبنای این غربال هم سابقه جستجوهای قبلی کاربر است و رفتار هر کاربر در زمان کلیک کردن.

💠بنابراین فرد با دنیایی مواجه می شود که در عمل فیلتر شده و غربال شده است. غربالی که باعث می شود اطلاعاتی که با مواضع و دیدگاه های کاربر هماهنگی بیشتری دارند دست چین شده و بیشتر در اختیار او قرار بگیرند. پژوهشی  که در نیچر منتشر شده نشان می دهد دیدگاه سیاسی افراد در اینکه فرد کدام دسته از کتاب های علمی را مطالعه می کند تاثیر دارد. بر مبنای این مطالعه اثر فیلتر حباب آشکارا در انتخاب کتاب های علمی که فرد مطالعه می کند نیز تاثیر می گذارد.

💠پژوهشگران با بررسی فروشگاه های آنلاین کتاب به بررسی این موضوع پرداختند که افراد چگونه و با چه مکانیسمی بر اساس دیدگاه های سیاسی خود در معرض کتابهای علمی قرار می گیرند. لیبرال ها و محافظه کاران نه تنها به حوزه های مختلفی از علوم علاقه مندی نشان می دهند بلکه در معرض اثر حباب تنها به مطالعه ایده هایی می پردازند که نظریه‌ها و دیدگاه های خودشان را تایید می کند.

💠صرف نظر از اینکه موضوع تغییرات آب و هوایی باشد یا نظریه تکامل یا واکسیناسیون. بسیاری از مسایل علمی هستند پا را از حیطه علم محض بیرون می گذارند و به بحث ها و مناقشات اجتماعی دامن می زنند. هر چند فکت ها و واقعیات علمی صرف نظر از دیدگاه های ما و خارج از ذهن ما وجود دارند اما با این وجود نظرهای مخالف و موافق در قبال بسیاری از مسایل علمی در جامعه وجود دارد. هر کدام از طرفین بحث نیز تصور می کند حق با اوست. مشکل از آنجایی آغاز می شود که الگوریتم های از پیش تعیین شده در جریان این بحث ها دست به غربال اطلاعات می زنند.

💠 در واقع در اکثر موارد پست های فیس بوکی یا مطالبی برای ما نمایش داده می شود که بر اساس این الگوریتم ها با دیدگاه ها و نظرگاه های سیاسی و علمی ما همخوانی بیشتری داشته باشد. این فیلتر باعث می شود نظر شخصی ما روز به روز ظاهرا بیشتر اثبات شود و با مشاهده افراد هم رای و نظر در دنیای مجازی پیرامون خود این تصور ایجاد شود که همه مانند ما فکر می کنند. این مساله نگرانی جامعه شناسان را بر انگیخته است.

💠زمانی که ما در مواجهه با دیدگاه های مخالف قرار نمی گیریم مدام این خطر وجود دارد که فهم ما از نظرگاه های رقیب کاهش پیدا کند. مثلا برای هواداران یک حزب یا گروه سیاسی مدام سخت تر می شود که یک نقطه نظر مشترک با حزب رقیب پیدا کنند. اکنون تیم پژوهشی به سرپرستی جیمز اوانس James Evans از دانشگاه کرنل در Ithaca به این موضوع پرداخته اند که چگونه نظرگاه های سیاسی فرد در نوع کتاب های علمی که فرد به آنها علاقه دارد تاثیر می گذارد.

💠در این پژوهش ، دانشمندان میلیونها خرید و فروش کتاب که توسط فروشگاه های آنلاین مانند آمازون و نظایر آن صورت می گیرد را مورد بررسی قرار دادند. آنها می خواستند بدانند که کدام کتابهای سیاسی به صورت همزمان همراه با کدام کتاب های علمی سفارش داده می شوند.  در این بررسی ابتدا ۳۵۳۰ عنوان کتاب به دو گروه محافظه کار و لیبرال تقسیم شدند. در عین حال ۴۲۸۴۳۳ کتاب علمی در زمینه های مختلف علوم نیز دسته بندی شدند.




‍🔆 چرا افراد باهوش بیشتر دچار اختلالات جسمی و روانی می‌شوند؟

💠 اگرچه افراد باهوش از گذشته تاکنون در انجام بیشتر مهارت‌های زندگی چند قدم جلوتر از افراد معمولی بوده‌اند، اما به تازگی محققان دریافتند که به‌رغم این تفاوت و برتری در بعضی از موارد نیز نرخ ابتلا به اختلالات روانی و جسمانی در این افراد بیشتر است.

💠 به گزارش ایسنا و به نقل از ساینتیفیک، گروهی از  محققان دانشگاه میشیگان برای اولین‌بار با مطالعه بر روی اعضای انجمن بین‌المللی تیزهوشان(منسا) دریافتند که حتی اعضای این جامعه به‌رغم داشتن مهارت‌های ذهنی و اجتماعی خاص از نظر جسمی و روانی با مشکلاتی همراه هستند.

💠 منسا یک انجمن بین‌المللی تیزهوشان با گروه‌های متعدد ملی و منطقه‌ای در سراسر جهان است که از افراد دارای بهره هوشی بالا دعوت کرده و با برنامه‌های سازماندهی شده، سعی در استفاده هرچه بهتر از هوش این اعضا را دارد.

💠 شرط عضویت در انجمن جهانی تیزهوشان، کسب امتیاز لازم در یکی از آزمون‌های تعیین ضریب هوشی یا سایر آزمون‌های معتبر و استاندارد مورد تایید انجمن است. نحوه رده‌بندی نتایج حاصل از آزمون به این صورت است که نتیجه آزمون بر حسب فراوانی مدلسازی شده و با نمودار استاندارد مطابقت داده می‌شود و جایگاه هر یک از شرکت‌کنندگان در آزمون نسبت به سایر افراد مشخص می‌شود و کسانی که بالاترین امتیاز را در گروه شرکت‌کننده خود کسب کنند، امکان عضویت در منسا را به دست می‌آورند.

💠 محققان از بیشتر اعضای انجمن جهانی تیزهوشان خواستند تا در یک نظرسنجی شرکت کنند. در این نظرسنجی بیماری‌های مربوط به ذهن و روان و بیماری‌های جسمانی همچون آلرژی، آسم و حتی اوتیسم مورد بررسی قرار گرفت.

💠 سوالات این نظرسنجی به گونه‌ای مطرح شده بود که از شرکت‌کنندگان تقاضا کرد که در صورت مبتلا شدن به هر یک از این بیماری‌ها صادقانه آن را بیان کنند.

💠 محققان پس از بررسی نتایج دریافتند که بیشترین تفاوت بین اعضای انجمن جهانی تیزهوشان و افراد معمولی مربوط به نرخ ابتلا به بیماری‌های روحی و روانی است.

💠 در این نظرسنجی به وضوح مشخص شد که بیش از یک چهارم(26.7 درصد) اعضای جامعه جهانی تیزهوشان تحت درمان بیماری‌های روانی قرار گرفته‌اند و این در حالی است که آمار به دست آمده از  بررسی جمعیت استاندارد تنها معادل ۱۰ درصد است.

💠 محققان بر این باورند که یکی از دلایل احتمالی برای توضیح این تفاوت، شرایط زندگی خاص و متمایز افراد باهوش جامعه است. به عنوان مثال یک فرد باهوش با توجه به برنامه تحصیلی و کاری فشرده کمتر به مسائل مربوط به ورزش، سلامت و تغذیه توجه می‌کند، بنابراین همین تمایز عامل احتمالی نرخ بیشتر بیماری‌های روحی و روانی در افراد باهوش جامعه است.




🔆 عشق و فاشیسم، چرا عشق در این عصر ممکن نیست؟!

اگر در مکانیسم عشق، معشوق واجد عنصری خاص و تکین برای عاشق است و به همین دلیل او از همهٔ انسان‌ها متمایز می‌گردد؛ اما در «صنعت فرهنگ» این خاص‌بودگیِ انسان ذیل «امر عام» له شده است. امری عامی که در قامت اینکه «دختر شایسته و زیبا کیست» و یا «پسر آرمانی» کیست جلوه گر می‌شود و حقیقت خود را بر بدن ها، اذهان، تخیلات، آرزوها و نا-خودآگاه انسان‌ها‌ حک می‌کند. بدن‌‌ها و اذهان و انسان‌هایی که هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارند اما پیشاپیش ذیل «امر عام »محکوم به طرد شدن هستند. «دیگری» دیگر دوست داشته نمی‌شود بلکه امر عامی که در دیگری جلوه می‌کند پرستیده می‌شود.
به قول آدورنو و هورکهایمر: «بازتولید مکانیکی زیبایی، که عشاق مرتجع فرهنگ به واسطهٔ بت سازی منظم از فردیت آن را گریزناپذیرتر می‌سازند، هیچ جایی را برای پرستش نا-خودآگاه، که تجربهٔ امر زیبا همواره به آن مرتبط بوده است، باقی نمی‌گذارد».
آری این اسطوره‌ای بیش نیست که این عصر، عصر انسان و فردیت است؛ خاص‌بودگی هر انسان ذیل این صنعت فرهنگ از میان رفته است؛ برآمدن اسطوره‌های زیبایی در اینستاگرام نه نمودی از فردیت[گرچه تمام مسئلهٔ آنها نمایش فرد است] بلکه نمودی از تطابق با امر عام است . همهٔ بدن‌ها، آرزوها و نا-خودآگاه‌ها یکدست شده‌اند. همهٔ انسان‌ها یک چیز می‌خواهند. فاشیسم فقط در این بستر است که می‌تواند قد علم کند و عشق‌های این زمانه نمودی از همین وضعیت است. قرابتی وجود دارد میان کشتن وحشیانهٔ انسان‌‌ها در آشوئیتس توسط فاشیست‌ها با آن دختری که ذیل امر عام ِشکل گرفته در این زمانه، زیبا تصور نمی‌شود و کسی عاشقش نمی‌شود. هر دو مرگ امر خاص و متفاوت بواسطهٔ امر عام است.
زمانی که عیب‌جویی به مجنون گفت که لیلی مگر چه دارد که اینگونه عاشق او شدی؟ او بسیار زشت است اما این جواب مجنون دفاع از امر خاص و تکینِ دیگری در برابر امر عام است: اینکه: «تو مو می‌بینی و مجنون پیچش مو/ تو ابرو، او اشارت‌های ابرو».... این عشقی است که به فاشیسم ختم نمی‌شود و دیری است که انسانِ اکنون این نگاه را از دست داده است..او دیگر چیزی نمی‌بیند مگر ارزش‌های عامِ تهی از معنایِ این زمانه را..عشق ‌های اکنون بوی فاشیسم می‌دهند.




‌ 🔆 5 شخصیت جادوئی اتاق فکر شما

🖋 سهند بهنام

🔅 طی چند سال گذشته، به عنوان یک کارآفرین و مشاور مدیریت در حوزه فناوری، اتاقهای فکر و جلسات توفان فکری زیادی را تشکیل داده‌ام. در واقع بزرگترین دستاورد من از تجربه برگزاری این جلسات، شناخت و درک درست از شخصیتهای کلیدی و لازم برای حضور در تیم است. شخصیت‌هایی که فقط حضور همزمان همه آنها، موجب موثر بودن اتاق فکر و به سرانجام رسیدن پروژه ها می‌شود. در این متن قصد دارم بصورت مختصر، این شخصیت‌های فوق‌العاده را به شما معرفی کنم. البته فراموش نکنید که برای انتخاب این شخصیتها از مشاوران منابع انسانی و مدیریت فناوری خود حتما استفاده کنید.

🔅 شخصیت Starter، پر از ایده های نو، خلاقیت و هیجان.

💠 این ابرشخصیت، مشکلات را سدی برای انجام کارها نمی‌بیند و بهترین انتخاب برای شروع یک استارتاپ یا تحول در یک سازمان می‌باشد. Starter از شخصیت Challenger متنفر است. اگر‌ با یک ماشین ولش کنید، از تهران تا خود چالوس را با استارت زدن می‌رود. احساساتی، خیالباف و خوش فکر است. بی شک اگر‌عاشقش نشوید، حتما جزو لیست مورد علاقه‌هایتان هست.
معمولا موسسان اصلی استارتاپها از این نوع شخصیت هستند.
پیشنهاد: اجازه ندهید هیچ ایده‌ای را خودش اجرا کند، چون یا نیمه کاره ولش می‌کند و یا اصلا شروع نکرده به دنبال تغییرش است.

🔅 شخصیت Expert

💠 مهمترین کاری که مشاور فناوری شما برایتان انجام می‌دهد، انتخاب درست گروهی از متخصصین برای ایده و یا پروژه شماست. در واقع در هر اتاق فکر و بنا به دستور کار، نیاز به حضور متخصص، کاملا ضروری است. Expert نه مانند Starter پر هیجان و کلی بین است و نه مانند Challenger مشکوک و محتاط و جزئی بین. Expert بدون هرگونه احساسات، تخصص خود را در اختیار تیم قرار می‌دهد.
البته فراموش نکنید که برای انتخاب Expert، داشتن دانش به تنهایی کافی نیست، بلکه داشتن تجربه مشابه نیز بسیار مهم می‌باشد.
پیشنهاد: از مشاور خود بخواهید، از چند Expert دیگر برای کاهش اثر کانالیزه شدن تخصصی، مشورت بگیرد.

🔅 شخصیت Challenger

💠 اگر پس از چند جلسه، توسط مدیرعامل از پنجره به بیرون پرت نشود، حتما مراقب Starter باشید، چون احتمالا به دنبال روش‌ خلاقانه‌ای برای سر‌به‌ نیست کردنش است. Challengerها نه از روی مرض، بلکه شخصیتا به دنبال ریسکهای پنهان و مشکلات در ایده ها می‌گردند. از دید Challenger اگر یک جای کار نلنگد، پس حتما کل داستان بو می‌دهد. اگر به Challenger این فرصت را بدهید که فقط یک فرمان را در شرکت صادر کند، شک نکنید که انتخاب او، دستور اخراج موجودی خطرناک بنام Starter است.
پیشنهاد: لیستی از نگرانی‌های Challenger را پس از چکش کاری، آماده کنید و از Expert بخواهید که بررسی کند و اگر راه حلی پیدا نکرد، Starter را وارد کنید تا ایده‌پردازی کند.

🔅 شخصیت Finisher

💠 هیچ پروژه‌ای بدون وجود Finisher به سرانجام نمی‌رسد. Finisher نه خیال پرداز است و نه منتقد. از استارت‌زدن‌ های Starter شاکی و از انتقادات Challenger فراری است. معمولا ریسک پذیر نیست، منطقی برخورد می‌کند، از هیجان زیاد خوشش نمی‌آید، به دنبال هیاهو نیست، تا یک کار را تمام نکند، اعصاب شروع کار دیگری را ندارد. عاقش نظم و ترتیب است و ترجیح میدهد تمام کننده یک ایده پخته باشد تا ایده پرداز آن، اگر Challenger زیرآب Starter را نزند، حتما Finisher سرش را‌ زیر آب خواهد کرد.
پیشنهاد: اگر چند پروژه باز دارید، از چند Finisher استفاده کنید، نه یک نفر.

🔅 شخصیت Supporter

💠 قراردادن شخصیتهای متناقضی مانند Starter, Challenger, Expert, Finisher در یک تیم کار بسیار سختی است. در واقع با وجود اینکه همین تناقض است که باعث خلق نوآوری و حرکت در تیم میشود، اما نباید فراموش کنیم که با انسان سر و کار داریم نه ماشین. وجود شخصیتی که مورد قبول و احترام همه تیم باشد و در شرایط تنش، تیم را آرام کرده و از درگیری و یا قهر نجات دهد بسیار حیاتی است. Supporter شخصیتی است که معمولا Leader خود نقش او را بازی میکند ولی گاها در استارتاپها چون Leader نقش Starter را دارد، احساس به وجود این شخص بصورت مستقل، کاملا مشهود است. Supporter مهربان، مسئول، پیگیر، قدرتمند، بی طرف و در همین حال قاطع است. اگر یک نفر باشد که بتواند جلو خود شما به عنوان Leader بایستد، همین Supporter است.
پیشنهاد: پیدا کردن و نگهداشتن این شخصیت کار مهم و حساسی است، زیرا پتانسیل رهبری آینده تیم و حتی مدیرعاملی را دارد.




🧠مغز انسان در حال کوچک شدن است!

🔻کوچک شدن مغز انسان به صورت عمومی، در همه جای جهان در حال رخ دادن است. طی ۲۰۰۰۰ سال گذشته، اندازه مغز انسان از ۱۵۰۰ سانتیمتر مکعب به ۱۳۵۰ سانتیمتر مکعب رسیده است.
این کاهش تقریبا به اندازه یک توپ تنیس است. مغز زن و مرد تقریبا به یک نسبت کوچک شده است.

🔻اگر مغزهای ما در ۲۰۰۰۰ سال آینده به همین نسبت به کوچک شدن ادامه دهند، اندازه مغز انسان در آن زمان، به اندازه مغز هوموارکتوس می رسد که از خویشاوندان ما بودند و نیم میلیون سال قبل زندگی می کردند و اندازه مغز کوچکی در حد فقط ۱۱۰۰ سانتیمتر مکعب داشتند.

🔴 هوشمندتر یا کودنتر؟
تئوری ها درباره علت کوچک شدن اندازه مغز انسان، بسیار متفاوت است: برخی معتقد هستند بخش خاکستری مغز انسان در حال خورده شدن است، به این معنی که انسان متمدن کنونی در حال کودن شدن بیشتر است!!

🔻برخی محققان، نظریه ای مخالف این را مطرح می کنند، آنها می گویند هر چقدر مغز انسان کوچکتر شود سیم کشی درونی مغز بین نورون ها کارآتر می شود. یعنی با اینکه مغز کوچکتر می شود ولی چگالی و دانسیته نورون ها در مغز بیشتر می گردد و سبب می شود ما سریع تر و زیرکانه تر فکر کنیم.

🔻با این حال دیگران تصور می کنند کوچک شدن مغز سندی است که نشان می دهد ما خود را مانند یک گربه اهلی، فرمان بردار و مطیع کرده ایم. همه گربه های اهلی نسبت به گربه های وحشی اجداد خود، مغز کوچک تری دارند.
ولی بسیاری از دانشمندان اهمیت خاصی برای این مطلب قائل نیستند و بسیاری آن را نادیده می گیرند یا آن را جزئیات بی اهمیتی می دانند.

🔴 سایر تئوریها
هرچه عضلات بیشتری روی استخوان ها داشته باشیم به مغز بیشتر و بزرگتری برای ارسال پیام ها به توده های عضلانی نیازمند هستیم. (این قانون به عنوان نسبت حجم مغز به توده بدنی تعریف می شود).
امروزه بسیاری از دانشمندان آنتروپولوژیست (مردم شناس) در مورد این تئوری بار دیگر می اندیشند. مشخص نیست آیا در دوره سنگ، مغز در حال کوچک شدن بوده است یا کوچک شدن مغز متوقف شده است. مطالعات جدید روی فسیل انسان نشان میدهد در انسان جدید، سرعت کوچک شدن مغز بیش از نسبت کوچک شدن بدن بوده است. در واقع عملکردهای داخلی مغز در حال تکامل بوده تا با اندازه بدن کوچکتر تطابق یابد.امکان دارد توانایی های استدلال ما در نتیجه این تغییرات تکامل یافته باشد.

🔻کوچک شدن مغز، ممکن است در نتیجه تغییرات آب و هوا و درجه حرارت هم باشد. آب و هوای سردتر منجر می شود بدن های موجودات زنده بزرگتر باشند چون مقدار بیشتری از درجه حرارت، حفظ می گردد.

🔻افزایش درجه حرارت، سبب کوچک شدن اسکلت بدن و جمجمه می شود. و مغزهای ما هم در این پروسه، رو به کوچک شدن نهاده است. بهترین متخصصان جهان، دقیقا نمی دانند چرا ابزار هوشمندی ما رو به کوچک شدن گذاشته است. ولی پس از سالها نادیده گرفتن این موضوع، برخی از آنها امروزه این موضوع را با دقت زیاد و به طور جدی مورد بررسی قرار داده اند.




به عنوان مثال، عباراتی از این دست را در نظر بگیرید که به یک خانم رنگین پوست که موفق به استخدام در یک محیط کاری نشده است، به قصد نصیحت و یا توصیف محیط کاری، گفته شود:
"هرکسی زحمت بکشه حتما موفق میشه"· "اینجا جنسیت و نژاد در استخدام نقشی نداره".
در این صورت، پیام پنهان چنین جملاتی این است که زنان یا رنگین‌پوستان برای آنکه به حقشان برسند باید بیشتر زحمت بکشند و اگر تاکنون به حقشان نرسیده‌اند، احتمالا شایسته نبوده‌اند.
- تحقیر افراد دارای معلولیت: "آخی؛ نازی"
برخی رفتارها و عبارات می‌تواند به نکوهش افراد دارای معلولیت منجر شود. در این نوع ریزپرخاشگری، فرد دارای معلولیت فردی تعریف می شود که کارکرد فیزیکی و ذهنی "پایین‌تری" از انسان های "معمولی" دارد. برخی افراد در مواجهه با افراد دارای معلولیت مثلا یک فرد نابینا، با صدای کوتاه یا بلندتر از معمول، صحبت می‌کنند و از چشم‌انداز خودشان "رعایت" حال آنها را می‌کنند، غافل ازینکه پیام این رفتار تحقیرآمیز است. مثال دیگری از این نوع ریزپرخاشگری استفاده از عبارت‌هایی است همچون:
"آخی" "نازی" "طفلی" "عزیزم"
در مواجهه با افراد معلول و بویژه کودکان دارای معلولیت. در این نوع ریزپرخاشگری، گوینده به گمان خود به ابراز محبت می‌پردازد اما حقیقت پیام چیزی جز نکوهش و ترحم نیست.
فهرست انواع ریزپرخاشگری و مثال‌های آن در این نوشته کوتاه نمی‌گنجد. ایجاد عذاب وجدان،پایین‌تر دانستن درجه شهروندی و نکوهش شغل مخاطب چند نمونه دیگر از انواع ریزپرخاشگری بر اساس هدف پیام‌ است؛ اما آنچه در همه ریزپرخاشگری‌ها وجود دارد، برتری‌جویی گوینده و قرار دادن خود در موقعیت فرادست و تحقیر مخاطب در موقعیت فرودست است؛ مکانیسمی که باعث می‌شود کلیشه های تبعیض آمیز بشدت تقویت شوند.
از آنجا که معمولا ریزپرخاشگری ظاهر ناخوشایندی ندارد، ممکن است فارغ از عواقب ناگوارش بدل به گفتار و رفتار عادی شود.
ریزپرخاشگری در اکثر فرهنگ‌ها و زبان‌ها کم و بیش وجود دارد. با شناسایی و مطالعه بیشتر درباره ریزپرخاشگری، می‌توان از توهین و سرزنش و ایجاد احساس ناخوشایند در دیگران بخصوص وقتی غرضی در میان نیست، جلوگیری کرد.
این مساله به افزایش احترام متقابل و رواداری فارغ از رنگ پوست، جنسییت، ملیت، ناتوانی جسمی، لهجه، شغل، زبان و مذهب منجر خواهد شد.


🔆آيا شما ريزپرخاشگريد؟

💠پژوهشگران حوزه "تنوع فرهنگی" و "عدالت اجتماعی"، با پیشرفت ابزارهای علمی، به مشاهده، بررسی و تحلیل دقیق رفتار و زبان افراد جامعه می‌پردازند و در پی راهکارهایی هستند تا با به کارگیری و آموزش آنها، مقوله‌هایی همچون تبعیض‌نژادی و جنسیتی و به حاشیه راندن اقلیت‌ها به حداقل برسد.

یکی از مفاهیمی که در این حوزه در سالیان اخیر مود توجه بسیاری از محققان بوده است، ریزپرخاشگری است. ریزپرخاشگری چیست؟ و شناخت آن چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؟
اصطلاح "ریزپرخاشگری" را چستر پی‌یرس، استاد علوم تربیتی دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۷۳ ابداع کرد و سپس پژوهشگران دیگر، مطالعه درباره آن را گسترش دادند. بنا به تعریف دِرالد سو، استاد روانشناسی دانشگاه کلمبیا، ریزپرخاشگری یعنی "به کار بردن عبارات گفتاری کوتاه و حرکات و اشارات کلامی و غیرکلامی که، چه سهوی چه عمدی، حاوی توهین، سرزنش و تحقیر دیگران باشد".

به طور خاص، ریزپرخاشگری از طریق پیام‌هایی نهفته در درون عبارات، جملات و حتی حرکات و اشارات دست و صورت، توهین‌های نژادی، جنسیتی و اجتماعی را حمل می‌کند. در بسیاری از اوقات، گوینده ممکن است نه تنها قصد توهین نداشته باشد بلکه هدفش نوعی تعریف و تمجید باشد.

در این صورت، گوینده ناخودآگاه به توهین و سرزنش طرف مقابل دست می‌زند بدون آنکه از رفتار خود و عواقب آن آگاهی داشته باشد زیرا ریزپرخاشگری ممکن است ظاهر ناخوشایندی نداشته باشد اما منجر به سرکوب، تمسخر و سرزنش اقلیت‌ها شود. یادگیری و شناسایی ریزپرخاشگری به ما کمک می‌کند تا در گفتار و رفتارمان از به حاشیه راندن دیگران و تبعیض رفتاری حتی بصورت کاملا سهوی خودداری کنیم.
در این جا به معرفی و بررسی اجمالی مثال‌هایی از ریزپرخاشگری، بر اساس انواع پیام‌های که منتقل می‌کنند، می‌پردازم. لطفا توجه داشته باشید که ریزپرخاشگری در اکثر موارد انواع متفاوتی از توهین و تحقیر را همزمان در پی دارد.
-
💠 کلیشه های نژادی، جنسیتی: "ایول، بهت نمی آد"
تصور کنید فردی در تعریف از فرزند دیگری می‌گوید:
"ایول؛ به دخترت نمیاد اینقد فعال باشه!"
این ریزپرخاشگری، فارغ از هر نیتی که گوینده داشته باشد، خواسته یا ناخواسته، گروهی بزرگتر از مخاطب را تحقیر می‌کند و به حاشیه می‌راند. پیام این ریزپرخاشگری این است که دخترها معمولا فعال نیستند. این پیام حامل یک کلیشه تحقیرآمیز جنسیتی است.
در مثالی دگر تصور کنید که مثلا یک فرد سفیدپوست به دوست رنگین پوستش، پس از اینکه مسئله‌ای مشکلی را حل کرده، بگوید:
"ایول پسر؛ بهت نمیاد اینقد باهوش باشی"
این ریزپرخاشگری به معنای این است که "معمولا رنگین پوستان به اندازه سفیدپوست‌ها باهوش نیستند". با به کار بردن این عبارت، یک کلیشه تبعیض ‌آمیز نژادی تقویت می‌شود، حال آنکه در ظاهر ممکن است تعریف و تمجید محسوب شود.
در واقع ساختار این ریزپرخاشگری به این شکل است:
· ایول؛ به (...) نمیاد (...)
در این ساختار، هر اسمی را درون پرانتز اول قرار دهید، او را به گروهی (احتمالا اقلیت) منتسب می‌کنید و هر توصیف و یا عملی را در پرانتز دوم قرار دهید، آن را از ویژگی‌ آن گروه نمی‌دانید و فرد مورد مخاطب را، همراه با نوعی تعجب پنهان، به حاشیه می‌رانید. این نوع جملات حتی اگر به قصد تعریف باشد، پیامی جز سرزنش و تحقیر ندارد.
- غریبه سازی: "جدا اهل کجایی؟"
"اهل کجایی؟کجا بزرگ شدی؟"
یا عباراتی مثل:
"چقد لهجه (...)ت خوبه؛ شما بهش چی می‌گین"
شامل پیام های تحقیرآمیزی هستند که محل تولد و زبان مخاطب را هدف قرار می‌دهند و پیام کلی‌شان این است: "شما احتمالا غریبه هستید". ریزپرخاشگری‌های اینچنینی به جز غریبه سازی مخاطب و به حاشیه راندن او، کلیشه‌های تحقیرآمیز قومی و نژادی را تقویت می‌کند.
در دو مثال آخر، زبان و بویژه لهجه گروهی از افراد هدف حمله قرار می‌گیرد بویژه اگر مخاطب مهاجر و خارجی باشد. حتی ممکن است مردم یک کشور که اهل مناطق متفاوتی هستند از این گونه جملات به کرات استفاده کنند. یک نمونه دیگر از این نوع ریزپرخاشگری جملاتی از این دست است بویژه، همانطور که ذکر شد، زمانی که مکالمه بین فرد بومی و یک مهاجر باشد:
حساب تو از بقیه ()ها جداست! شما اعتبار (نام شهر، کشور) هستی!
با گفتن این جملات، به صورت آشکارتری اقلیت منتسب به مخاطب به حاشیه رانده می‌شود.
- افسانه شایسته سالاری: "بهترین‌ها همیشه موفق‌اند"
یک نوع از ریزپرخاشگری زمانی است که در برخی از محیط‌های کاری، این پیام می‌خواهد منتقل شود که کارکنان آن محیط، "شایسته‌ترین" ها هستند. پیام مخفی این نوع ریزپرخاشگری ممکن است این باشد که افراد متعلق به گروه‌های اقلیت به هر دلیلی جزو شایسته ها نبودند.




🔆خداناباوران 'هم روی باورشان تعصب دارند'

💠این مطالعه ادعا می کند که کسانی که به خدا اعتقاد دارند به طور غریزی آدم های اخلاقی تر فرض می شوند

💠براساس یک مطالعه تازه خداناباوران حتی در کشورهای سکولار هم عمدتا انسان هایی "بالقوه خطرناک از نظر اخلاقی" فرض می شوند.
براساس این مطالعه بعضی از خداناباوران (آتئیست ها) هم موقع ارزیابی اخلاقیات به طور ذاتی "علیه خداناباوری تعصب دارند."
اما ضدیت با خداناباوری به خصوص در کشورهایی که شمار معتقدان در آنها زیاد است مثلا امارات متحده عربی، آمریکا و هند شدید است.فقط در نیوزیلند و فنلاند بود که تعصب علیه خداناباوران دیده نمی شد.

💠این مطالعه توسط یک تیم بین المللی، که نتایج آن در نشریه "نیچر هیومن بیهیویر" چاپ شده، با نظرسنجی از بیش از سه هزار نفر در ۱۳ کشور از پنج قاره مختلف انجام شد.
از این افراد خواسته شد آموزگاری را تصور کنند که در کودکی حیوانات را شکنجه کرده و در بزرگسالی پنج آدم بی سرپناه را کشته باشد. از آنها سوال شد آیا به نظر آنها این فرد مذهبی است یا خداناباور.
معلوم شد شمار کسانی که انگشت اتهام را متوجه یک خداناباور می کنند دو برابر کسانی است که یک فرد مذهبی را مقصر می شناسند.
ویل جرویس از نویسندگان این مقاله که استاد روان شناسی در دانشگاه کنتاکی در لگزینگتون است به خبرگزاری فرانسه گفت: "عجیب است که به نظر می رسد حتی آدم های خداناباور هم دارای همین تعصب غریزی علیه خداناباوران هستند."
"سوءظن من این است که این ناشی از غالب بودن عرف های کاملا جاافتاده با تمایلات دینی است. حتی در کشورهایی که علنا سکولار هستند، به نظر می رسد مردم هنوز به طور غریزی به این باور تکیه می کنند که دین ضامن اخلاق است."




در حوزه مالی، سبد خرید روزانه‌ را متنوع کنیم. پیش از هر تصمیم اقتصادی بزرگ اعم از سرمایه‌گذاری و خرید و فروش دارایی‌هایمان، درباره استراتژی‌های گوناگون مطالعه کنیم. تلاش کنیم اطلاعات متنوعی درباره شرایط بازار به دست بیاوریم و نظر کارشناسان اطرافمان را جویا شویم. تمام گزینه‌های موجود را سبک سنگین و بعد تصمیم‌گیری کنیم.
خداناباوران 'هم روی باورشان تعصب دارند'
آيا شما ريزپرخاشگريد؟
نمونه‌هایی از ریزپرخاشگری در زبان فارسی
در روابط اجتماعی اعم از حقیقی و مجازی به این موضوع بیندیشیم که چرا به یک سلسله موقعیت‌های خاص اجتماعی تمایل بیشتری داریم و برعکس؟ با استفاده از فناوری‌های جدید و امکانات موجود در اینترنت، دانش خودمان را درباره هر آنچه درباره‌اش برداشت منفی داریم افزایش دهیم. از هر فرصتی برای سفر و آموختن درباره فرهنگ‌های متفاوت و آداب و رسوم دیگران استفاده کنیم. دوستان تازه‌ای پیدا کنیم که متفاوت از ما فکر می‌کنند. از معاشرت با افرادی که شیوه ‌زیستشان با ما فرق دارد استقبال کنیم. از وارد شدن به گفتگوی انتقادی هراس به دل راه ندهیم و شیوه‌های تفکر انتقادی را بیاموزیم.
شناخت جهت‌گیری‌های ذهنی‌مان لزوما به این معنا نیست که قرار است باورها و ارزش‌های فردی‌مان را از دست بدهیم. برعکس، شناخت ذهن و نحوه سوگیری‌اش ممکن است از ما انسانی منطقی‌تر بسازد که بتوانیم باورهای خودمان و دیگران را بهتر درک کنیم، از موقعیت‌های متفاوت اجتماعی شناخت بهتری به دست بیاوریم، موقعیت فردی‌مان را در جامعه ارتقا ببخشیم، ناخواسته دیگران را ناراحت نکنیم، قدرت ارزیابی عملکرد خودمان و دیگران را به شیوه‌ای انتقادی افزایش دهیم، در شرایط متفاوت اجتماعی و موقعیت‌های پیچیده تصمیمات بهتری بگیریم و قضاوت منطقی و تفسیر دقیق‌تری از واقعیت‌های جهان اطرافمان داشته باشیم. در چنین شرایطی، نزاع و تنش جایش را به گفتگوی انتقادی با خودمان و دیگران می‌دهد.
نتیجه اینکه همه ما ممکن است تعصبات بیجایی داشته باشیم. تفکر و رفتار بر اساس کلیشه‌های غلط از هر کسی می‌تواند سر بزند. هیچ کسی مصون از جانبداری ذهن و پیامد‌های آن نیست. رهایی از تعصبات ما را به انسانی آزاد اندیش تبدیل می‌کند اما رهایی از جهت‌گیری‌های ذهنی کار یک روزه نیست. با توجه به حجم اطلاعات و پیچیدگی مناسبات دنیای امروز ممکن است هر روز تصورات نادرستی در ما شکل بگیرد. به همین دلیل ارزیابی انتقادی از باورهایمان را باید مهارتی به شمار آورد که همیشه نیازمندش هستیم.
لازم است هر از چند گاهی خودمان و ذهنمان را از محوطه آسایش بیرون ببریم.


فرض کنید به لحاظ مذهبی باور دارید قدرت یا قدرت‌هایی آسمانی وجود دارد که بر ما نظارت می‌کند، اگر انسان خوبی باشیم به ما یاری می‌رساند و سرنوشت ما را پس از مرگ تعیین می‌کند؛ یا به لحاظ سیاسی باور داریم فلان سیاستمدار و یا فلان دولت همیشه بدرستی عمل می‌کند یا برعکس باور داریم فلان سیاستمدار یا فلان دولت هیچ‌گاه به حق نبوده است؛ یا به لحاظ اجتماعی باور داریم که گروهی از افراد بر دیگران برتری دارند و این برتری به خاطر یک ویژگی فردی است مثلا رنگ پوست، ملیت، قومیت، زبان، ثروت، باور مذهبی، خاستگاه جنسیتی، ناتوانی جسمی، سن و سال، شغل و غیره.

💠در تمامی موارد بالا جهت‌گیری تاییدی باعث می‌شود در هر متنی، اعم از دیداری و شنیداری، توجه‌مان مستقیما به سمت واژگان، عبارات و جملاتی جلب شود که به نحوی این باورهارا تایید‌ می‌کنند. در نتیجه آنها را احتمالا سریعتر در حافظه ثبت می‌کنیم و در گفتار و نوشتارمان بیشتر از آنها استفاده می‌‌کنیم. هر کجا به اطلاعاتی بر می‌خوریم که همان دریافت ما از آن قدرت آسمانی، آن سیاستمدار یا آن برتری‌جویی اجتماعی را مثبت جلوه می‌دهد، به آن توجه ویژه می‌کنیم و جذبش می‌شویم و برعکس.
جهت‌گیری تاییدی حتی بر شکل‌گیری مناسبات و روابط اجتماعی تاثیرگذار است. مثلا در روابط اجتماعی اعم از حقیقی و مجازی، خودمان را در معرض آن دسته از موقعیت‌های اجتماعی قرار می‌دهیم که رویکرد مثبتی به این باور‌های ما دارند. بیشتر با افرادی همنشینی می‌کنیم که یا مثل ما یا بسیار شبیه ما فکر می‌کنند. فرصت درک چشم‌اندازهای متفاوت را از خودمان می‌گیریم. شاید حتی بدون اینکه متوجه شویم، هر کسی که آن قدرت آسمانی، آن سیاستمدار خاص یا آن اعتقاد به برتری‌جویی را به چالش بکشد در ذهنمان سانسور ‌می‌کنیم و با آنان وارد گفتگو نمی‌شویم. حتی ممکن است ناخواسته با رفتار و گفتارمان باعث رنجش دیگران شویم فقط به این دلیل که اندیشه و شیوه زیست متفاوتی دارند.
یک باور غلط اما شاید رایج این است که تفکر بسته فقط متعلق به افراد کمتر تحصیل‌کرده با موقعیت اجتماعی پایین‌تر است. در حالی که در طول تاریخ دانشمندان و نخبگان دانشگاهی بسیاری بوده‌اند که در برابر دستاوردهای جدید علمی مقاومت می‌کرده‌اند. شواهد فراوان نشان می‌دهد که جهت‌گیری تاییدی این مقاومت را معمولا از دو طریق انجام می‌ دهد: توجه گزینشی به داده‌های علمی موجود و نادیده گرفتن داده‌هایی که باورهای پیشین را باطل می‌کند.
جهت‌گیری تاییدی حتی ممکن است بر زندگی اقتصادی ما تاثیرگذار باشد از سرمایه‌گذاری‌های کلان مالی گرفته تا خرید روزانه. مثلا به علت اینکه باور داریم یک کالا همیشه خوب است یا یک استراتژی در سرمایه‌گذاری همیشه سودآور است، شواهد غلط ‌بودن باورهایمان را نمی‌بینیم. در این صورت ممکن است به لحاظ مالی متضرر شویم و خودمان را از کیفیت بالاتر و سود بیشتر محروم کنیم. اما چاره چیست؟
اگر می‌خواهیم فکری باز داشته باشیم، نمی‌توانیم قسمتی از باورهایمان را بسته نگه داریم و اجازه شنیدن، خواندن، صحبت کردن و نوشتن درباره آنها را از خودمان بگیریم. در این صورت، قسمتی از باورهای ما هیچگاه دچار تغییر نخواهد شد و در نتیجه چیز جدیدی نخواهیم آموخت.
راهکارهای متنوعی هستند که با یادگیری و به کارگیری‌شان می‌توان از دام جانبداری ذهن گریخت؛ اینکه در انتخاب منابعی که داده‌های ورودی را برای ذهنمان فراهم می‌کند گزینشی عمل نکنیم. منابعی را که از آن اکثر اطلاعات و دانش‌مان را دریافت می‌کنیم شناسایی کنیم و به چالش بکشیم. از تنوع استقبال کنیم و به منابع جدید، متفاوت و متنوع فرصت پذیرش بدهیم. برخی از این راهکارها در بافت‌های متفاوت را با هم مرور می‌کنیم.
در زندگی فردی، فرصت خواندن، دیدن و شنیدن کتاب‌ها، فیلم‌ها و داستان‌های متفاوت را به خودمان بدهیم. در شیوه زیست‌مان هر از چند گاهی تفاوت ایجاد کنیم. مثلا موسیقی متفاوت گوش کنیم و اخبار روزانه‌مان را از رسانه‌های متفاوت دریافت کنیم. غذاها و طعم‌های مختلف را تجربه کنیم. در موقعیت‌های پیچیده و لحظات تصمیم‌گیری به خودمان فرصت تفکر خارج از چهارچوب‌ بدهیم.
در گفتار و نوشتار، کلید واژگان، عبارات و جملاتی را که اکثر مواقع استفاده می‌کنیم دوباره شناسایی کنیم و به یاد بیاوریم آنان را از کجا، چه کسی یا چه منبعی فراگرفته‌ایم؟ از خودمان بپرسیم که چرا برخی واژگان، عبارات و جملات ممکن است ما را ناراحت کند؟ با تامل درباره زبانمان به قسمت‌هایی از باورهایمان که سالهاست تغییری نکرده‌اند دسترسی پیدا کنیم و آنان را مورد سنجش انتقادی قرار دهیم.


🔆چگونه از شر تعصبات ذهن خلاص شویم؟

💠شهروند قرن بیست و یک بودن سلسله مهارت‌هایی می‌طلبد. مناسبات جهانی در قرن بیست و یک، هر روز پیچیده‌تر می‌شود. پاسخ بسیاری از پرسش‌ها بلی یا خیر ساده نیست. هر روز اطلاعات جدید مسائل را دگرگون می‌سازد. پیچیدگی امور بدان معناست که باید مهارت‌های پیچیده‌تری را فرا بگیریم و آنان را تمرین کنیم تا بتوانیم شهروندانی آگاه در سطحی جهانی باشیم. یکی از این مهارت‌ها یادگیری و تمرین ارزیابی انتقادی از خود و اعتقاداتمان است.

💠در چند سال اخیر، پژوهش‌های دانشگاهی بسیاری در حوزه گسترده علوم ذهنی انجام شده که هدف اصلی‌شان شناخت ذهن و عملکردش است. این حوزه علم که برخی از آن با عنوان علوم شناختی نیز یاد می‌کنند، کاملا بینارشته‌ای است؛ یعنی شامل پژوهشگران حوزه‌های متنوعی از علوم می‌شود؛ عصب‌شناسی، روانشناسی، کامپیوتر، هوش مصنوعی، زبان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فلسفه و غیره. دستاوردهای فناوری اطلاعات نیز به رشد و غنای این پژوهش‌ها کمک کرده است.

💠این حوزه علمی در پی یافتن پاسخ پرسش‌هایی درباره نحوه شناخت و درک ما از جهان اطرافمان است. اینکه افراد چگونه درباره جهان می‌اندیشند؟ چگونه محیط پیچیده اجتماعی اطرافمان را درک می‌کنیم؟ آیا مکانیسم‌های پنهانی در ذهن وجود دارند که فهم و قضاوت ما را درباره جامعه و جهان اطرافمان به ما دیکته می‌کنند؟ اگر وجود دارند چگونه عمل می‌کنند؟ آیا می‌توان با شناخت این مکانیسم‌های پنهان به درک متفاوت‌تری از جهان رسید؟ فرایند طبقه‌بندی اطلاعات در ذهن و دسترسی به آن چگونه است؟ چگونه قابلیت‌های ذهنی و بهره‌وری افراد را با شناخت بیشتر ذهن می‌توانیم افزایش دهیم؟ چگونه در دام تعصبات ذهنی می‌افتیم؟ و سوالاتی از این دست.

💠به باور بسیاری از دانشمندان این حوزه، واقعیت اجتماعی در ذهن افراد، بر اساس اطلاعاتی که در ذهن دارند خلق می‌شود. پس این واقعیتِ ساخته ذهن ما است که نحوه رفتارمان را در جهان اجتماعی دیکته می‌کند نه خود دانش درون ذهن. این واقعیت ذهنی ممکن است حتی هیچ نسبتی با واقعیت بیرون از ذهن نداشته باشد. دانشمندان علوم ذهنی فرایندهایی را که در آن ذهن منحرف می‌شود و به جانبداری از قسمتی از واقعیت می‌پردازد، جهت‌گیری یا سوگیری ذهنی می‌نامند.

💠در پژوهشی مشترک، مارتی جی. هَسِلتِن (استاد روانشناسی و علوم ارتباطات در دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس)، پاول اندروز (استاد روانشناسی و علوم اعصاب و رفتار در دانشگاه اونتاریو)، و دنیِل نِتِل (استاد علوم رفتاری در دانشگاه نیوکاسل) نشان دادند که چگونه جهت‌گیری‌های ذهنی در افراد تکامل پیدا می‌کنند و انسان‌ها همچون حیوانات از دریچه سازگاری با محیط اطرافشان به قضاوت و واکنش می‌پردازند.
به باور این پژوهشگران جانب‌داری ذهن الگویی نظام‌مند دارد که با رشد و تکامل جهت‌گیری‌های ذهنی می‌تواند قضاوت نادرست و تفسیر غیرمنطقی از امور جهان را در پی داشته باشد. با شناخت فرایند‌هایی که طی آنها ذهن به جانبداری از قسمتی از اطلاعات ورودی می‌پردازد و قسمتی دیگر از دانش را نادیده می‌گیرد، می‌توانیم فرایند خردورزی، قضاوت و تصمیم‌گیری را بهینه کنیم. جهت‌‌گیری تاییدی یکی از مشهورترین‌ انواع جهت‌گیری‌های ذهنی است.

💠اصطلاح جهت‌گیری تاییدی (Confirmation bias) را نخستین بار پیتر واسن (۱۹۲۴-۲۰۰۳)، روانشناس برجسته دانشگاه کالج لندن استفاده کرد. وی یکی از پیشگامان روانشناسی استدلال (Psychology of reasoning)، یکی از شاخه‌های علوم ذهنی، است. این شاخه از علوم ذهنی نحوه تفکر و استدلال را در افراد مطالعه می‌کند؛ فرایندهایی که منجر به نتیجه‌گیری در ذهن می‌شود و چگونه این فرایندها روند حل مسئله و تصمیم‌گیری را شکل می‌دهند. از دید واسن، افراد بلافاصله به اطلاعات و دانشی تمایل پیدا می‌کنند که پیش‌فرض‌ها، دریافت‌ها و باور‌های‌‌شان را تایید می‌کند.

💠به زبان ساده، جهت‌گیری تاییدی یعنی تمایل ما به پذیرش باورهایی خاص. به بیان دیگر هنگامی که باوری در ما شکل ‌می‌گیرد تنها اطلاعاتی را می‌پذیریم که باورهای پیشین ما را تایید می‌کند و در عین حال اطلاعاتی را که درباره باورهایمان شبهه ایجاد می‌کند یا کلا نادیده می‌گیریم یا از اساس رد می‌کنیم. این نوع مواجهه با باورهایمان ممکن است همچون مخدری عمل ‌کند و ما را در برابر واقعیت‌های اطرافمان کرخت ‌سازد. اینگونه است که ممکن است دریافت ما بخش بزرگی از واقعیت بیرون از ذهن را منعکس نکند.
بگذارید با مثال در حوزه باورهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی بحث را کمی روشن‌تر دنبال کنیم.

Показано 20 последних публикаций.

198

подписчиков
Статистика канала