به بهانه برگزاری دو نمایشگاه پرجنجال در سعدآباد و نیاوران
مشت نمونه خروار است
علیرضا احمدی
آخر هفته گذشته دو خبر از کاخ موزه های نیاوران و سعدآباد پخش شد، یکی برگزاری بازاری از لباس های لاکچری در تالار آبی کاخ نیاوران و دیگری نمایشگاه نقاشی از چهره صد ورزشکار در موزه هنرهای زیبای سعدآباد. برگزاری این دو نمایشگاه گویای وضعیت موزه های کشور و رویکرد مدیریتی آنهاست. رویکردی که به نوبه خود، شامل نظام مدیریتی، نظام نظارتی و نظام برنامه ریزی آنها در سطوح بالاتر است.
در خصوص برگزاری این نمایشگاه ها می توان چند پرسش را مطرح کرد:
- آیا موزه هنرهای زیبا که گنجینه ای متنوع از نقاشی ایرانی تاریخی را در خود جای داده است، جای آن است که آثار ارزشمندش برچیده شود و جای آن را یک نمایشگاه معمولی بگیرد که می تواند در هر گالری سطح شهر برگزار شود؟
- آیا موزه ها هیچ شأن و رتبه کیفی برای انتخاب سوژه های نمایشگاهی خود ندارند؟
- آیا صرف نقاشی بودن آثار و آمدن جمع کثیری از چهره های مشهور که مدیران را ذوق زده می کند، برای برگزاری یک نمایشگاه کافی است؟
- آیا یک بنای تاریخی همچون کاخ نیاوران را باید در سطح بازارچه لاکچری مورد استفاده قرار داد؟
- آیا صرف اجاره خوب یا درآمدزایی می تواند معیار برنامه های موزه ها و بناهای تاریخی باشد؟
- آیا موزه ها و بناهای تاریخی برای درآمدزایی بیشتر می توانند خودفروشی یا مکان فروشی کنند؟
- آیا هر برنامه ای را به سبب ظاهر فرهنگی اش می توان فرهنگی نامید؟
این قبیل نمایشگاه ها نشان می دهد دیگر هیچ تصور تخصصی از موزه ها در مدیریت حاکم بر آنها وجود ندارد و نزد مدیران مربوطه، هیچ خط قرمزی در خصوص شأنیت مجموعه ها ترسیم نشده است. شاید مدیران، بهانه های راهبردی و یا نیازهای مالی را مطرح کنند اما فقدان برنامه های فرهنگی پیوسته، این بهانه را توجیه ناپذیر میکند. تنزل سطح برنامه های فرهنگی در این مجموعه ها را می توان حاصل به حاشیه راندن نگاه های تخصصی دانست. وقتی مدیران با کارشناسان متخصص و منتقد به تندی برخورد می کنند و وقعی به برنامه های تخصصی نمی گذارند؛ وقتی اداره کل موزه ها توان و برنامه نظارتی ندارد و مدیریت آن نیز دغدغه درون سازمانی ندارد، نتیجه طبیعی آن وضعیت حاضر است.
وقتی مدیران این مجموعه ها بدون توان علمی و تخصصی و با رویکرد سیاسی انتخاب می شوند، حاصلی جز آشفته بازار کنونی نخواهد داشت؛ وقتی متولیان سازمان میراث فرهنگی فکر می کنند سعدآباد جایگاه سیاسی دارد و باید سکوی شهرت و پرتاب افراد باشد و مدیران آن با سفارش انتخاب می شوند، رفتارهای دلبخواهی مدیران این مجموعه چیز عجیبی نیست. این مدیران سیاسی، غیرمتخصص تازه از راه رسیده، به اعتبار انتصابشان به بالادستی ها و یا بزرگنمایی های سیاسی شان برای خود قدرتی قائل می شوند تا پا را از گلیم خود فراتر گذاشته و مدیران ستادی یا مدیران اداره کل موزه ها را مورد عتاب قرار دهند. آنها از روی ذوق زدگی، مداوما به برگزاری جلسات "صمیمانه" مبادرت میکنند تا بتوانند برای خود خبرسازی کنند. شاهد آن نیز پوشش گسترده این نوع جلسات بی ربط و غیرتخصصی در فضای مجازی و گروههای تلگرامی است.
امید می رفت که معاون با سابقه میراث فرهنگی و مدیرکل فعلی موزه ها که سالها بر مسند موزه ملی بوده است بتواند فضای تخصصی را در موزه ها از جمله کاخ - موزه ها را حاکم کنند و سرپرستی یکساله محمدرضا کارگر بر سعدآباد، زمینه ساز تحولی چشمگیر و الگوساز و تداوم فعالیت های فرهنگی باشد اما متاسفانه میراث ایشان چیزی نبود مگر موزه خالی شده هنرهای زیبا تا اکنون جایی برای نمایشگاه های بی ربط باشد.
در نهایت، انفعال مدیران با سابقه میراث نشان می دهد دیگر کسی عزم جدی برای حفظ شأنیت بناهای تاریخی و موزه ها ندارد. دیگر نظارتی بر کار موزه ها وجود ندارد و کارگروه های نامدار با نامهای تکراری به بنگاههای خودمانی و رزومه تراشی و فخرفروشی تبدیل شده اند. بیچاره سعدآباد و نیاوران!
@reesjomhoormiras