🍁تله فریب🍁
#پارت_دو
فریبا
پا به فرار گذاشتم تلفن خونه به صدا در اومد.
تا خواستم تلفن را بردارم یاسین دستم را گرفت و گفت کجا فرار می کنی موش کوچولو.
در حالی که میخندیدم تلفن جواب دادم.
بله بفرمایید.
سلام فریبا جان کیمیام.
_سلام عزیزم خوبی؟
یاسین در کنارم ایستاده بود پرسید:
_کیه؟
آروم گفتم کیمیاست؟
جانم کیمیا بگو گوشم با تو.
_فریبا الان یه دختر بیست و چهار ساله آوردن با حالت روان پریشی.
گفته بودی چنین موردی پیش اومد بهت خبر بدیم.
_الان چیکارش کردین
_تو اتاق ۱۰۷ بستریش کردیم بهش آرام بخش زدیم.
_ باشه الان میام.
_ دستهای یاسین از دور دستانم شل شد با اخم نگاهم کرد.
لبخندی زدم و گفتم.
_کیمیا حال جسمانیش چطوره؟
_شکستگی سر و زخم های سطحی داره.
_خوبه پس دکتر امیری رو صدا کن زخم هاشو پانسمان کنه،منم بعد از ظهر میام الان نمیشه کار واجب دارم.
چشم از یاسین بر نمیداشتم.
سرشو تکون داد و سمت میز ناهار خوری رفت و روی صندلی نشست.
✍️ یگانه راد
#پارت_دو
فریبا
پا به فرار گذاشتم تلفن خونه به صدا در اومد.
تا خواستم تلفن را بردارم یاسین دستم را گرفت و گفت کجا فرار می کنی موش کوچولو.
در حالی که میخندیدم تلفن جواب دادم.
بله بفرمایید.
سلام فریبا جان کیمیام.
_سلام عزیزم خوبی؟
یاسین در کنارم ایستاده بود پرسید:
_کیه؟
آروم گفتم کیمیاست؟
جانم کیمیا بگو گوشم با تو.
_فریبا الان یه دختر بیست و چهار ساله آوردن با حالت روان پریشی.
گفته بودی چنین موردی پیش اومد بهت خبر بدیم.
_الان چیکارش کردین
_تو اتاق ۱۰۷ بستریش کردیم بهش آرام بخش زدیم.
_ باشه الان میام.
_ دستهای یاسین از دور دستانم شل شد با اخم نگاهم کرد.
لبخندی زدم و گفتم.
_کیمیا حال جسمانیش چطوره؟
_شکستگی سر و زخم های سطحی داره.
_خوبه پس دکتر امیری رو صدا کن زخم هاشو پانسمان کنه،منم بعد از ظهر میام الان نمیشه کار واجب دارم.
چشم از یاسین بر نمیداشتم.
سرشو تکون داد و سمت میز ناهار خوری رفت و روی صندلی نشست.
✍️ یگانه راد