🍁تله فریب🍁
#پارت_دهم
تا به خونه رسیدیم چشمم به یک کاغذ روی میز افتاد برداشتم.
"عزیزای دلم ما میریم خونهی خودمون یاسین جان بابا رسیدی بهم زنگ بزن"
-یاسین...یاسین جان
-جانم.
-یک زنگ بزن بابا اینجا یادداشت گذاشتن .
-تا من زنگ بزنم توهم یک چیز درست کن بخوریم.
-باشه عزیزم،غذای ظهر رو گرم کنم؟
-گرم کن.
سمت تلفن رفت و شماره گرفت تمام حواسم بهش بود.
کمی بعد سالم واحوال پرسی کرد و معذرت خواهی کرد تنهاشون گذاشتیم.
بعد کمی اخم کرد وگوش میداد اخر سرم گفت چشم حواسم هست،بهتون خبر میدیم...باشه خداحافظ.
تلفن رو قطع کرد نگاهش کردم.
-چیه چرا نگام میکنی؟
-چیزی گفتن؟
-نه چیزی نگفتن!
-غذات حاضره؟
-بله قربان.
- بجنب وگرنه جای غذا خودت رو میخورم.
✍️ یگانه راد
#پارت_دهم
تا به خونه رسیدیم چشمم به یک کاغذ روی میز افتاد برداشتم.
"عزیزای دلم ما میریم خونهی خودمون یاسین جان بابا رسیدی بهم زنگ بزن"
-یاسین...یاسین جان
-جانم.
-یک زنگ بزن بابا اینجا یادداشت گذاشتن .
-تا من زنگ بزنم توهم یک چیز درست کن بخوریم.
-باشه عزیزم،غذای ظهر رو گرم کنم؟
-گرم کن.
سمت تلفن رفت و شماره گرفت تمام حواسم بهش بود.
کمی بعد سالم واحوال پرسی کرد و معذرت خواهی کرد تنهاشون گذاشتیم.
بعد کمی اخم کرد وگوش میداد اخر سرم گفت چشم حواسم هست،بهتون خبر میدیم...باشه خداحافظ.
تلفن رو قطع کرد نگاهش کردم.
-چیه چرا نگام میکنی؟
-چیزی گفتن؟
-نه چیزی نگفتن!
-غذات حاضره؟
-بله قربان.
- بجنب وگرنه جای غذا خودت رو میخورم.
✍️ یگانه راد