قهقهه ای کودکانه سر داد و با مرتب کردن دامن بنفش پر از پفش، بر روی تنها صندلی خالی اتاق جا خشک کرد.
نگاهی گذرا به باقی میهمان ها انداخت و سری به معنای تشکر از شکیباییشون تکون داد.
نگاه مات شده و آوای خفه شده شان، که قابلیت پاسخ به سپاس گذاری دختر رو نداشتند، مهم نبود؛
بلاخره اون دختر کوچولو میهمان هایی برای شرکت دادن در میهمانی چایی خورانش داشت.
https://t.me/sakurachann2277