باز هم از ادبیات مشروطه به مناسبت این روز، و شعری از فرخی یزدی که حاکم قاجاری یزد لبهایش را دوخت و پزشک احمدی رضاخان به آمپول هوا در زندان شهربانی او را کشت.
آن زمان که بنهادم، سر به پای آزادی
دست خود زجان شُستم، از برای آزادی
تا مگر به دست آرم، دامن ِ وصالش را
می دوم به پای سر، در قفای آزادی
...
دامن ِ محبّت را گر کنی ز خون رنگین
می توان تورا گفتن، پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل، می کند در این محفل
دل نثار ِ استقلال، جان فدای آزادی
#فرخی_یزدی
#ادبیات_مشروطه
#درستایش_آزادی@sharabkhaneh🍷