میگویند هر بار اثاثکشی میکنی انگار خانهات آتش گرفته و میخواهی از نو اوضاع زندگیات را سر و سامان دهی. از وسایلی که در هر بار کشیدن به این خانه و آن خانه ضربه میبینند بگیر تا گم شدن وسایل ریز یا احیانن کشرفته شدنِ کارتنی یا جعبهای یا اثاثی یا تکه فرشی. برای همهمان هم دستکم یک بار اتفاق افتاده...
از طرفی، خوشبختانه یا متاسفانه حالا دیگر هر اتفاق حقیقی معادلی هم در فضای مجازی دارد. از عشقوعاشقی و لاس خشک و تر بگیر تا کمپین حمایت از گربههای خیابانی و گردهمآیی برای نجات فلان دریاچه و جمعآوری امضا برای تغییر نام فلان خلیج... این وسط اثاثکشی هم از روند بهروز شدن جا نماند و مجازیاش هم خِرمان را گرفت...
و از آنجا که مسئولین جمهوری اسلامی سرسختانه دنبال ایناند که خداینکرده کموکسری نداشته باشیم و عقدهای بار نیاییم، سر سال نشده میآیند بالاسر مِلک و حکم تخلیه میدهند و مهلتی هم نمیدهند. حالا صاحبملک هستند یا نه، حکمشان قانونیست یا نه، تشخیصشان (!) درست بوده یا نه، امریست علیحده...
یادتان میآید دیگر، که شب، قبل از خواب، پستی گذاشتیم توی فیسبوک و احیانن عکس خندانی را هم آپدیت کردیم و پیامها را نگاهی انداختیم و شاید هم بوسی نثار عشق مجازی، و بعد، با خیال آسوده خوابیدیم و صبح پاشدیم و هر قدر آدرس فیسبوک را تایپ کردیم تا جواب بوس را بگیریم، صفحه بالا نیامد که نیامد. سایتها یکی یکی #فیلتر شدند و خواب راحت را از صاحبسایتها گرفتند. بالاترین را میشد حدس زد به خاطر انعکاس لحظهبهلحظهی اخبار ۸۸ تاب نمیآورند اما هفتان را نه خداییش. بلاگاسپات که دیگر عمراً.
صبحی که هر قدر آدرس وبلاگم را تایپ کردم صفحهام باز نشد، خوب یادم است. تا قبل از آن چند تا #وبلاگ را فیلتر کرده بودند و چند وبلاگنویس را هم راهی جایی که عرب نی انداخت؛ اما این که یکهو از بیخ بزنند یک هاست را پایین بیاورند، در مخیلهام نمیگنجید...
خلاصه که وبلاگمان را فیلتر کردند و آن وقتها هم مشقت زیاد بود برای شکستن فیلتر. این شد که جعبهسیاهِ بلاگاسپاتم را گذاشتم یک گوشه خاک بخورد...
کمی بعد، دلم هوای نوشتن کرد و بین سرویسهای ناقص و زشت و بدترکیب وبلاگهای وطنی بهناچار #بلاگفا را انتخاب کردم که حتی آپلود عکس نداشت. باید میرفتی عکست را توی سایت دیگری آپلود میکردی بعد آدرسش را برمیداشتی میآوردی لای تکست میچپاندی. این وسط هم بعضی سایتهای آپلود عکس بستند و دستمان را گذاشتند توی حنا. خلاصه که به بلاگفا عادت کرده و نکرده، مطلب مینوشتیم شیر میکردیم توی فیسبوک و گوگل #پلاس و گوگلریدر یا #گودر مرحوم...
گودر هم رفت به فنا و پلاس هم فیلتر شد و کمی بعد سِرور بلاگفا به مشکل (!) خورد و نصف نوشتههامان پرید و بعد وایبر آمد و آن هم فیلتر شد و بعدش تلگرام که آنهم از دست دوستان جانبرکف جان به در نبرد و بعد هم احتمالا اینستا که چند روزیست خبر فیلتر شدنش به گوش میرسد...
همه این خاطرات مشعشع را ورق زدم که بگویم میدانم تلگرام و اینستاگرام و دبلیو دبلیو دبلیو #سمیه_نوروزی دات کام هم یک روز درش تخته میشود اما چاره چیست؟ همین که جعبهسیاهم را بردارم با خودم ببرم اینور آنور. این وسط بعضی نوشتههای قبلی را هم خانهبهخانه میکنم و گرد و خاک بلاگفا و اسپات را هم میتکانم. بد است؟ فکر نکنم. فقط میماند عذرخواهی از شما به خاطر خواندن تکراریهاش.
http://somayehnoroozi.blogfa.com/post/1