༄عکاس‌یک‌روزبرفی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


ثبت کننده خاطره های دلنشین📷

Unknown;
https://t.me/BiChatBot?start=sc-667618-nkzupIX

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: - 𝗈𝗇𝖾 𝗆𝗈𝗋𝖾 𝗅𝗂𝗀𝗁𝗍 .•°
لطفا یاد بگیرید خودتون باشید. خودتون چه مشکلی داره که ادبیات، کلمات، نگاه، رفتار، لحن، و هرچیزی که به دیگران تعلق داره رو به غارت می‌برید؟ قشنگ نیست. اینکه توی یک چنل با تعداد زیادی آدم، یک پیج اینستاگرامی با هزاران نفر دنبال‌کننده، متوجه بشی که کلمات بیچاره‌ی تو دارن دست و پا می‌زنن. اینکه تقلید کنیم، یاد بگیریم، نوع مثبتی از نگاه به زندگی رو که در دیگران وجود داره دنبال کنیم، اشکالی نداره. اشکالی نداره که سعی کنیم با روش اون فرد جلو بریم. اما همیشه یادتون باشه، ما می‌تونیم با امضای شخص خودمون، اون نگاه رو به زندگی داشته باشیم. می‌تونیم عاشق صبح و شب باشیم، عاشق گیاهان باشیم، می‌تونیم بنویسیم، طوری که واقعیت ماست. طوری که حقیقت روح و ذات ماست. نه طوری که دیگران هستن، و ما تنها ماده‌ی ژلاتینی‌ای شده باشیم که کاملا و دقیقا همون فرم و شکل رو گرفته. تعلقات من، به من تعلق دارن، و تعلقات تو، به تو. لطفا یاد بگیرید برای خودتون در وهله‌ی اول، و در وهله‌ی دوم برای مخاطبتون، اونقدر ارزش قائل باشید که دست از رونوشت کردن افکار و نگاه دیگران بردارید.


We're totally different, baby
Because we're the two who found our destiny.


🐿: My SUGA-
HEY LOOK AT HIS EYES SUGA!




Репост из: @BiChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
منظورم از اینکه گفتم همه چیز جای خودشه یعنی، اینطور نیست که همه‌اش تو مود عاشقانه باشه یا همش تو مود غمگین یا دارک.
بالخره انسان ساید های مختلفی داره و بخاطر همین‌ که به همه چیز میپردازی، حس جالب و راحتی داره-


Challenge;

این پیام رو فوروارد کنید توی کانال تون و سه تا کلمه بگید تا من باهاش یه متن کوتاه براتون بنویسم.
و اسم یکی از آهنگ هایی که دوستش دارین رو بهم بگین تا من یه نسخه بی‌کلام (ویولن/پیانو/گیتار) -هرکدوم که زیباتر بود- از همون آهنگ بهتون بدم.

ممکنه یکم طول بکشه پس صبور باشید~~


می‌خوام چالشم رو بذارم و برم تو ادبیات غرق بشم. امیدوارم اینگور نشه🕯.




من از غارم در اومدم برفک ها.








خطاب به دوستان:
اخطار هام رو جدی بگیرید.
کسای زیادی توجه نکردن و خودشون پشیمون شدن. من می‌تونم کارهای وحشتناکی بکنم که به عقل هیچکس نمی‌رسه.


تو همیشه با صدات من رو به دنیای دیگه‌ای می‌بری.
الان تو یزد کنار گلدوزی های مادربزرگ
و رو زمینِ کاه‌گلی نشستم..


آها یه شاعر دیگه هم بود به اسم انوری. گفت که این آدم خیلی بدشانس بوده و خودش هم بیشتر از همه به این معتقد بوده. دوبیت شعر هم درباره بدشانسی هاش گفته:
هربلایی که کز آسمان آید گرچه بر دیگری قضا باشد
بر زمین نارسیده می‌پرسد خانهء انوری کجا باشد

جداً شخصیتش رو دوست داشتم(:


می‌دونید کلاً بحث شاعرها و نویسنده هایی بود که زندگی شون به دو بخش تقسیم‌ می‌شه و فعلاً این دو نفر رو بهمون گفت. باید بهش بگم بازهم برامون حرف بزن خانومِ چشم خوشگل. زشته که اینجوری صداش کنم؟


در مورد عطار گفت از بچگی علاقه ای به مکتب و خانقاه نداشته و دوست داشته کار/بازی کنه. وقتی ۶ ساله بوده غزها به نیشابور حمله می‌کنن و پسری در اون سن شاهد کلی تجاوز، شکنجه و مرگ و سختی بوده. بعد از اینکه این حمله ها تموم می‌شه عطار به مکتب می‌ره حالا به زور یا به دلخواه خودش؟ اینو اطلاع ندارم. تا اوایل جوونیش(؟) -دقیقاً یادم نیست سنی که گفت رو- کنار پدرش تو عطاری ای که داشتن مشغول به کار بوده‌ و بعد از مرگ پدرش هم اون عطاری رو نگه‌می‌داره و خودش تنهایی کار می‌کنه‌. تو اون دوران شعرهایی که می‌گفته نظر برخی پادشاه های اون دوره رو جلب می‌کنه و مورد تشویق قرار می‌گیره. به اون سبک شعر گفتن ادامه می‌ده تا اینکه یک روز مردی وارد عطاری می‌شه و می‌گه من می‌تونم همین الان جون خودم رو بگیرم. عطار هم فکر می‌کنه مرد مشکل ذهنی داره یا می‌خواد سرکارش بذاره. با لحن بیخیالی بهش می‌گه که خودش رو بکشه. اون مرد هم کف زمین دراز می‌کشه و بعد از چند ثانیه -جوری که به یک دقیقه هم نمی‌رسه- می‌میره. عطار به زبون خودمون برگ هایش می‌ریزه و خلاصه متحول می‌شه که یک نفر چطور می‌تونه انقدر به روحش تسلط داشته باشه که این کار رو انجام بده؟ بعد از این اتفاق عطار به سبک عارفانه رو میاره و درباره خدا و انسان و روح و این چیزها شعر می‌گه‌. البته داستانِ اون مرد که خودش رو کشت اطلاعات دقیقی نیست که آیا واقعیه یا نه اما می‌گن یا همون اتفاق یا اتفاقی مشابهش افتاده که سبب این تحول عطار شده.


اول درباره فروغ گفت.
با فردی به نام پرویز شاپور ازدواج می‌کنه و خب طبیعتاً در طول زندگی عاشقش می‌شه. ازدواجش بعد از ۴ سال منجر به طلاق شد و همسرش حتی بچه روهم ازش گرفت. یه مدت غمگین و افسرده می‌شه و دلیل شعرهای غمگینش هم بخاطر همین ماجرا بوده. ۳ سال بعد می‌ره به سمت سینما و با آدم های جدیدی آشنا می‌شه. تو اکران یکی از فیلم های معروف، یه زوج مبتلا به جزام رو می‌بینه که بچه شون به این بیماری مبتلا نبوده. و چون سرنوشت پدر و مادرش مرگ‌ بوده، اون بچه رو به فرزندخواندگی می‌گیره. بعد از اینکه تو جریان همین فیلم و جشنواره ها از کشور های مختلفی دعوت به کار می‌شه برای نوشتن فیلم‌نامه. مدتی بعد کتاب تولدی دیگر رو منتشر کرد که نشون می‌داد حضور اون پسر توی زندگیش و پیشنهاد هایی که بهش شده بود خیلی حالش رو بهتر کرده بود.. با تموم این ها فروغ سال ۱۳۴۲ خودکشی می‌کنه اما موفق نمی‌شه. بعد از اون دوباره به زندگیش ادامه می‌ده. خیلی دوست داشتم زندگی‌نامه‌ای از خودش می‌نوشت و حسش موقع خودکشی رو می‌خوندم.. و در نهایت پایان زندگیش هم ۲۴ بهمن سال ۱۳۴۵ بود که وقتی داشت یه فیلم‌نامه رو برای ابراهیم گلستان می‌برد تصادف می‌کنه و فوت می‌شه. داستان زندگیش خیلی غم‌انگیز بود.. اینکه عشق و پسرت رو باهم از دست بدی درد سنگینیه فروغ.. و درباره پسری که به فرزندخواندگی گرفته بود می‌گن که الان اروپاست و اونجا درس خونده و مشغول به کاره.


داشتیم راجع به شاعرهای دوره های مختلف حرف می‌زدیم و درمورد عطار و فروغ فرخزاد یه سری داستان گفت که برام جالب بود.


خب بیاید براتون بگم. شاید برای شماهم جالب باشه چیزهایی که از زبون خانوم چشم خوشگله شنیدم.

Показано 20 последних публикаций.

28

подписчиков
Статистика канала