اولین چیزی که برام نوشت، یه توضیح بلند بالا بود که تقریبا هیچی ازش نفهمیدم جز اینکه "شاید تو پیتر منی"
و بعد از اون، یه جمله برام فوروارد کرد که نوشته بود "داشتن یک گربه، تنها چیزی بود که او را نجات داد"
و من هنوز درکش نکرده بودم
تا اینکه بعد از دیدنِ وارد شدن یک شوک خیلی بزرگ به زوجی که تازه داشتن یه زندگی عادی رو تجربه میکردن، متوجه شدم یک گربهی کوچیک سیاه و سفید پیدا کردن و اسمش رو پیتر گذاشتن:)
و این به تنهایی تا اینجا برای ذوب شدن قلبم کافی بود..
و بعد از اون، یه جمله برام فوروارد کرد که نوشته بود "داشتن یک گربه، تنها چیزی بود که او را نجات داد"
و من هنوز درکش نکرده بودم
تا اینکه بعد از دیدنِ وارد شدن یک شوک خیلی بزرگ به زوجی که تازه داشتن یه زندگی عادی رو تجربه میکردن، متوجه شدم یک گربهی کوچیک سیاه و سفید پیدا کردن و اسمش رو پیتر گذاشتن:)
و این به تنهایی تا اینجا برای ذوب شدن قلبم کافی بود..